من واقعا لذت میبرم وقتی میبینم جوانها با عشق و علاقه تلاش میکنند و تولید را پیش میبرند. البته معتقدم جوانان امروز یک ایراد عمده هم دارند و آن این است که میخواهند یکشبه به همه جا برسند.
اگر هم در این مسیر دچار مشکلی شوند، به سرعت ناامید میشوند و خود را کنار میکشند. اگر آنها خود را از نظر دانش و اطلاعات و تکنیک...
در دستهبندی عوامل مختلفی که در زندگی یک کارآفرین وجود دارد و او را به سوی یک زندگی کارآفرینانه رهنمون میکند، گروهی از عوامل هستند که با توجه به تعاریف متداولی که از یک شخص کارآفرین میشود، شخص با یادگیری و به کاربستن آنها میتواند تبدیل به یک کارآفرین شود، اما در بررسی عوامل موفقیت مهندس سلطان حسین فتاحی قوانینی وجو...
در سالهای دهه 80 به تدریج که کار پیشرفت بیشتری کرد و سیستمهای مدیریتی پیادهسازی میشد، نیاز من هم برای آموختن و کسب مطالب علمی و بهروز، بیشتر شد. شدیدا احساس نیاز کردم و برای اینکه مسیر را اشتباه نروم، با استادان بزرگم، آقایان دکتر ناجیزاده و دکتر شاهمحمدی که از اساتید بنام سازمان مدیریت صنعتی هستند، مشورت کردم....
بعد از تغییراتی که در فرآیندهای فروش، تامین، خدمات پس از فروش و مالی انجام شد، من تصمیم به یک بررسی و بازنگری کلی بر همه فرآیندها و واحدها گرفتم. چون احساس میکردم حالا هر یک از فرآیندها و واحدها بهتر کار میکنند و در مسیر بهبود هستند، اما نیاز به همسویی وهماهنگی دارند. برای اینکه با یک نگاه کلنگر و بلند مدت بتوان همه...
در دهه 80 با توسعهای که در زمینه تنوع محصول و تیراژ تولید به دست آوردیم، متوجه شدم که هزینه بسیار زیادی صرف تأمین مواد اولیه ای کردیم که ضرورت نداشت. به عبارت دیگر بهتدریج محصولات شرکت بیشتر میشد و نیاز به قطعات متنوع و مواد بیشتری پیدا میکردیم، اما برای مدیریت تامین و انتخاب تأمینکنندگان جدید و بهتر، کار مناسب و...
بعد از آنکه شعلهها خاموش شد، همه منتظر واکنش من بودند. من هم بلافاصله یک کمیته تشکیل دادم و گفتم به جای اینکه به دنبال مقصر بگردیم، باید دنبال این باشیم که چطور هرچه زودتر اینجا را دوباره راه بیندازیم. بدون پیشمونتاژ امکان تولید نبود. دو شبانهروز آنجا کار کردیم. خود من تا نیمهشب میماندم و کار میکردم. بچههای واح...
شعار «امرسان زیبا، مطمئن ،جادار» را هم یکی از دوستانم توصیه کرد. یک روز که برای تصمیمگیری جهت این موضوع دور هم جمع شده بودیم، پیشنهاد شد که شعار امرسان را زیبا، مطمئن، جادار بگذاریم که البته برای اینکه حالت موزون هم داشته باشد، من آن را به زیبا، جادار، مطمئن تبدیل کردم. این شعار بسیار مورد قبول واقع شد و به...
قبل از پرداختن به بحث طراحی، اجازه بدهید در رابطه با سیستم اداره شرکت برایتان بگویم. غریبه نیستید، اصلاً سیستمی نداشتیم! بعد از مشورتهای زیاد و جذب آقای مهندس کیوان غیور به عنوان مدیرمهندسی صنایع، چون ایشان خود قبلا شرکت داشتند و در رابطه با دریافت استانداردهای ایزو فعالیت میکردند، تصمیم گرفتیم برای شرکت، گواهینامه90...
بعد از رفتن آقای مهندس ونکی، تصمیم گرفتم واحد طرح و توسعه را به صورت ماتریسی اداره کنم، چون تنوع محصولات را در دستور کار قرار داده بودم و برای پاسخ به بازار حتما باید سرعت و دقت را بالا میبردیم. واحد به سه تیم مجهز شد؛ هر تیم شامل سه نفر بود و برای هر تیم سه محصول جدید تعریف کردیم.
در ساختار ماتریسی اگرچه هر فر...
مهندس پناهی به کارگرهایی که به این ترتیب و بهتدریج به کارخانه منتقل میشدند، آموزش میداد و همین کارگرها باید بعدا شیوه کار با دستگاه را به دیگر کارگران انتقال میدادند. آقای مهندس پناهی سالها مدیریت کارخانه را برعهده داشت و هماکنون برای خود صاحب چندین کارگاه است. روزهای بهیادماندنی زیادی را با هم تجربه کردیم...
روزی با خودم فکر کردم و بعد این طرح را با واحد طرح و توسعه آن زمان در میان گذاشتم و از آنها خواستم نسبت به طراحی قسمت سرمازای آن اعلامنظر کنند. به این ترتیب دوباره برگشتم به کار اول خودم؛ یعنی طراحی. هر روز صبح تا شب در قسمت طراحی با کمک مهندسان کار را پیش بردیم و سه نمونه یخچالفریزر با فریزر پایین سهکشو با رنگهای...
ماشینسازها در آن زمان تجربه ساخت دستگاههای تولید لوازم خانگی را نداشتند. ماشینآلات شرکت یخچالسازی پارس ماشین کلا امریکایی بود. دوستی در آنجا داشتم به نام آقای مهندس کحلی. با او به توافق رسیدم که مسئولیت نظارت بر ساخت ماشینآلات را بر عهده بگیرد، به شرطی که شرایطی مهیا کند تا ماشینسازها بتوانند برای کپیبرداری از م...
در فروش تخصص زیادی نداشتم و هرچه تولید بالاتر میرفت، من بیشتر درگیر مسائل تامین و تولید میشدم و دیگر وقتی نداشتم که برای فروش بگذارم. به دنبال تاجری خوشنام و بامرام بودم تا اینکه بعد از مدتها پرسوجو، اکثرا آقایی را به نام حاجآقا نمازی که صاحب شرکت تولیدی گلینگاز بود، تایید میکردند و میگفتند اگر ایشان قبول کند،...
یادم میآید روزی یکی از مشتریان مشهد ما به نام حاجآقا واحدیان (مدیرعامل شرکت تعاونی فروشندگان لوازم خانگی مشهد) که معمم هم هستند، برای خرید یخچال فریزر به کارگاه آمدند. پس از عقد قرارداد و اخذ چک، ایشان گفتند حالا برویم و از خط تولید بازدید کنیم.با هم وارد سالن شدیم.
ایشان خوب در سالن گشت و در انتها وقتی دید دارد یخچ...
آن زمان نه در منزل و نه در کارگاه تلفن نداشتم. صبح زود به کارگاه میآمدم و دستور کار آن روز را به آقای نوروزپور (که از ابتدای کارم با من بود و هنوز هم با هم هستیم) میدادم و بعد پیش یکی از دوستانم به نام آقای مهندس حسین دادگردوست که نزدیک تهران کارگاه داشت و در حال حاضر دو کارگاه دارد، میرفتم. یکی از الگوهای من ایشان...