بعد از آنکه شعلهها خاموش شد، همه منتظر واکنش من بودند. من هم بلافاصله یک کمیته تشکیل دادم و گفتم به جای اینکه به دنبال مقصر بگردیم، باید دنبال این باشیم که چطور هرچه زودتر اینجا را دوباره راه بیندازیم. بدون پیشمونتاژ امکان تولید نبود. دو شبانهروز آنجا کار کردیم. خود من تا نیمهشب میماندم و کار میکردم. بچههای واحد تعمیرات و تأسیسات هم هر روز مشغول تعمیر و راهاندازی دستگاهها بودند.
طوری سالن را دوباره چیدیم که پرسنل بتوانند با همان چند دستگاهی که زود تعمیر شده بود، کار را انجام دهند. در روز سوم نظافت سالن تمام شد و پرسنل پیشمونتاژ دوباره شروع به کار کردند. البته اکثر تجهیزات از کار افتاده بود و در نتیجه تولید خیلی پایین بود. بعد از کمتر از دو ماه، میزان تولید به حالت عادی برگشت و در واقع بحران را پشتسر گذاشتیم.گاهی اتفاقاتی میافتد که نهتنها در برنامه نیستند، بلکه برنامهای هم برای برخورد با آنها نداریم یا حتی اگر سناریوهایی از قبل در نظر گرفتهایم، شرایط به گونهای پیش میرود که نمیتوان آن سناریوها را پیاده کرد.
در این مواقع باید در سریعترین زمان و بدون اتلاف وقت، شخصا وارد عمل شد و مدیریت کردن از دور را کنار گذاشت. آتشسوزی در آن ابعاد و خرابی یکی از سالنهای بزرگ کارخانه، خیلی را به این فکر انداخته بود که امرسان به این زودیها نمیتواند تولید کند، اما با تلاش و نهراسیدن از بحران توانستیم کاری کنیم که در بازار، کمبود محصولات امرسان در اثر این آتشسوزی احساس نشود.گفتم که همسرم قبل از ازدواج با من، در شرکت آزمایش کار میکرد. تجربه کاری و به ویژه آشنایی او با صنعت لوازمخانگی باعث شد که همیشه به عنوان یک همراه دلسوز و مشاور امین برای من باشد.
در واقع همسرم از همان ابتدای ازدواج، نهتنها در خانه به امور خانهداری و فرزندان رسیدگی کرده و زحمات بسیار کشیده، بلکه همیشه به محل کار میآید و نظرات و راهنماییهای خوبی برای من داشته است. خیلی روزها با هم به سرکار میرفتیم و با هم برمیگشتیم. خیلی از اخبار و اطلاعات درباره کسبوکار و پرسنل را او به من میگفت و خیلی از کارها را خودش برنامهریزی میکرد و انجام میداد. حتی مواقعی بوده که من در کارخانه نبودهام و او همه کارها را سروسامان داده است. برای مثال از سفرهای خارجی خودم بگویم که بارها برای تجهیزات یا ساخت قالبها، برای مدتی اینجا نبودم و همسرم با هوشمندی، مدیریت کارها را برعهده داشته و مشکلات را حل کرده است.
یادم میآید سال 77 یکبار، چند مهندس جدید در کارخانه استخدام کرده بودیم و بلافاصله یک سفر دوهفتهای برای من پیش آمد. آن زمان خیلی از همکاران که از دهه 60 با هم کار میکردیم، با جذب این مهندسان مخالف بودند. من خارج از کشور بودم و در تماسی که با کارخانه داشتم، خبر دادند که حدود 20 نفر از این نیروها از شرکت رفتهاند و دیگر اینجا کار نمیکنند.
تعدادی از آنها از بستگان دور ما بودند و در پستهای حساسی مثل سرپرست سالن کار میکردند. من در این فکر بودم که هنگامی که برگردم، کارخانه در چه وضعیتی خواهد بود و چطور بدون این افراد، کارها پیش میرود. اما وقتی برگشتم، همسرم گفت همهچیز مثل قبل از سفر تو و حتی بهتر است. او نیروهای جدید استخدام کرده بود و با درایت و هوشمندی، افراد باسابقه شرکت را در پستهای حساس، جایگزین نیروهایی کرده بود که رفته بودند.
همسرم در آن مدت با حضور مستمر در کارخانه و برگزاری جلسات مدیریتی، کارها را طبق روال معمول به پیش برده بود. این همراهی و مراجعه مستمر همسرم به محیط کار، علاوه بر اینکه در کارها به من کمک میکند و روحیه میدهد، بلکه باعث شده که فضای کار و محیط کار برای ما، دو محیط جدا و غریبه نباشد.
این خیلی مهم است که همسرتان شما را از نظر درگیری کاری و فشار مدیریت یک کسبوکار درک کند. در واقع درک مشترک بین من و همسرم از کار و از محیط خانه، باعث شده که هرگز جدایی و فاصلهای بین ما نیفتد و همیشه بزرگترین پشتوانه یکدیگر باشیم. من به داشتن چنین همسری افتخار میکنم و به خودم میبالم.
* بنیانگذار صنایع امرسان