آقای مهندس دهش هم که صاحب کارخانه ساراول بود، میآمد و میرفت ولی نقدینگی نبود که حقوق کارگرها را بدهد. مهندس زرگریان هم کارخانه را ترک کرده بود. بعد از مدت کوتاهی شرکت ساراول تحت پوشش وزارت صنایع درآمد و برای اداره آن انتخابات شورای اسلامی برگزار شد. من نیز در این انتخابات شرکت کردم و بهرغم سن کم، بیشترین رأی را به...
در کنار این کارها تعمیر ماشین لباسشویی و لوازمخانگی و یخچال و... را هم انجام میدادم و خلاصه برای تأمین خرج زندگی هرکاری میکردم. یک خطکش T خریده بودم، قطعه را به منزل میآوردم و نقشهاش را میکشیدم. تا ساعت دو صبح کار میکردم و شش صبح میرفتم سرکار تا یک بعدازظهر و ساعت دو میرفتم سربازی تا هفت شب. هفت هم میرفتم خا...
این فرصت، در واقع فرصت یادگیری بود و تحصیل، البته تحصیلات غیررسمی. در اینجا ویژگیهای الگوی نقش و تحصیلات، از ویژگیهای مورد اشاره در رویکرد تجربی و رویکرد رفتاری، پررنگتر شدند.
خلاصه در سربازی کمی زبان هم یاد گرفتم بعد شدم متصدی ساختمان زبان. وقتی این پست را گرفتم از من پرسیدند چه شیفتی دوست داری بیایی؟ گفتم: شیفت...
یاهو در دهه اخیر در مسئله تبلیغات پیشتاز بود و این امر یکی از دلایل پیوستن من به یاهو بود که هم از لحاظ تکنیک و هم از لحاظ علمی شاخص بود.نگاه خاصی که یاهو به موضوع تبلیغات داشت زمینهای را فراهم کرد تا تیم بازاریابی بتوانند ایدهها و پیشنهادهای نوگرایانه خود را مطرح کنند و به دنبال آن به مرحله انجام برسانند.
من وارد...
شش ماه مانده بود به سربازی بروم که با همسرم یعنی همان خانمی که در آزمایش با ایشان آشنا شده بودم، نامزد شدیم. ماجرا از این قرار بود که برای ایشان خواستگار آمده بود و پدر و مادرش مصر بودند که دخترشان ازدواج کند. من هم فورا به خواستگاری ایشان رفتم. پدر و مادرش به شدت مخالفت میکردند و میگفتند به هیچ عنوان به کسی که سرباز...
ساراول یک واحد طراحی بسیار قوی داشت. من به تدریج پیشرفت کردم و توانستم رییس قسمت شوم، البته به طور غیررسمی. یعنی سن و سال کمی داشتم و حکم رسمی نداشتم، اما عملا مسئولیت کارها بر عهده من بود. آقای زرگریان علاقه زیادی به من داشت و من هم ایشان را بسیار دوست داشتم و دارم و برایش احترام قائل بودم و هستم. او فارغالتحص...
در ارج تمام تلاشم را کردم که بمانم، اما بعد از سه ماه به دلیل اینکه سربازی نرفته بودم بیرونم کردند.این اخراج در آن زمان بسیار تلخ بود، اما در عین حال تجربهای بهیاد ماندنی برایم شد، زیرا فهمیدم که باید همه چیز مرتب و در زمان خود انجام پذیرد. این مهم را از آن زمان در تمام کارها رعایت میکنم.یکی، دو ماهی بیکار بودم. هر...
در طول مدت همکاری خود با یاهو در پنج شعبه آن در نقاط مختلف دنیا فعالیت کردم.
سه شعبه آن کاملا جدید بود، سیستمی نو با افرادی که کمابیش با یاهو آشنا و علاقهمند بودند تا کار خود را به بهترین شکل ممکن انجام دهند. با توجه به اینکه بیش از 85درصد درآمد یاهو از بخش بازاریابی تامین میشود، وظیفه اصلی آنها در آمدزایی تعریف شده...
مدت شش، هفت ماه روی طراحی بخاریها کار کردیم؛ بخاریهایی که به نام سرخابی معروف شدند. نقشهاش را کشیدیم و برای نمونهسازی بردیم. نمونه را هم خودمان ساختیم و تحویل مدیر کارخانه دادیم. این موفقیت را با پشتکار و اعتماد به نفس به دست آوردم، ضمن اینکه کار را به صورت تیمی و به کمک دوستم انجام دادیم. من از شرکت قبلی بیرون آمد...
یاهو مانند گوگل خود را بهعنوان موتور وب معرفی نکرد. یاهو از ابتدا به این موضوع اشراف داشت که باید به تمام نیازهای مخاطبان خود پاسخی جامع دهد. برای همین بازتر فکر کرد و شما را وادار کرد برای هرچه که دنبالش میگردید به سراغ یاهو بروید.
اگر به دنبال جستوجوی کلمهای هستید باید به سراغ یاهو بروید، اگر عکس هنرپیشهای را...
در هنرستان آزمایش کلاس نهم بودم که اتفاق جالبی برایم افتاد. بعد از اتمام کلاس با سر تراشیده و لباس فرم برای والیبال بازی کردن به حیاط کارخانه آمدم. توپ را برداشتم و وارد زمین شدم. هنوز مشغول بازی نشده بودم که یک دختر جوان و زیبا به طرف من آمد. جلوتر که رسید، پرسید: «آقا ببخشید، شما آقای بابایی را میشناسید؟» گفتم نه!...
در هنرستان آزمایش علاوه بر کارهای گروهی که انجام میدادیم و آموزشهایی که به ما میدادند، تفریحاتی نیز برایمان در نظر گرفته بودند. بعد از ظهرهای پنجشنبه، بعد از تعطیلی، کسانی که قوم و خویشی نداشتند و اهل شهرستان بودند ماشین میآمد دنبالشان تا برای گردش به بیرون بروند. گاهی اوقات کوه میرفتیم، جنگل سرخه حصار، آبتنی و....
هنرستان آزمایش قسمتهای مختلفی داشت که برحسب نمرهای که در آزمون ورودی کسب کرده بودیم، قادر به انتخاب رشته تحصیلی خود میشدیم. رشتههای تراشکاری، برق، طراحی، درودگری و... در آن هنرستان تدریس میشد. نمرههای بالاتر معمولا برق و مکانیک را انتخاب میکردند و نمرههای پایینتر به درودگری و رنگکاری و... فرستاده میشدند.
ش...
فوت پدر در پنج سالگی و احساس حقارت ناشی از یتیم بودن و البته احساس فقر در دوران کودکی، همراه شد با مهاجرت و اتفاقات بسیار دشواری که این دوران را برای من حقیقتا به یک دوران سخت تبدیل کرد. بعدها متوجه شدم که این ویژگی در بسیاری از کارآفرینان وجود دارد.
تابستان سال 49 بود، یک روز به طور اتفاقی روزنامه را ورق میزدم که یک...
همه چیز از هیچ شروع شد. تنها نگاه به آینده بود و خواستن، تلاش بود و عشق، تغییر بود و تجربه و شکست و پیروزی. مسیر پرفراز و نشیبی را برای رسیدن به امروز طی کردم که همه این مسیر، پیروزی و موفقیت نبود، بارها شکست و از صفر شروع کردن را تجربه کردم، اما چیزی در درونم بود که نمیگذاشت ناامید شوم و ناامید بمانم. آنها رویاهایم ب...