این فرصت، در واقع فرصت یادگیری بود و تحصیل، البته تحصیلات غیررسمی. در اینجا ویژگیهای الگوی نقش و تحصیلات، از ویژگیهای مورد اشاره در رویکرد تجربی و رویکرد رفتاری، پررنگتر شدند.
خلاصه در سربازی کمی زبان هم یاد گرفتم بعد شدم متصدی ساختمان زبان. وقتی این پست را گرفتم از من پرسیدند چه شیفتی دوست داری بیایی؟ گفتم: شیفت چیه؟ مسئول پادگان توضیح داد که یعنی هم میتوانی صبح تا ظهر سر خدمت باشی و هم ظهر تا شب. من شیفت بعدازظهر را انتخاب کردم.
بعد از چند ماه که از سربازی گذشت، رفتم شرکت ساراول و با آقای زرگریان صحبت کردم و از او درخواست کردم اجازه بدهد دوباره سرکار برگردم. گفتم صبحها بیایم شرکت و بعدازظهرها هم به سربازی بروم. آقای مهندس زرگریان هم با من همکاری کرد و بنابراین از صبح تا ساعت یک ساراول بودم. آنجا به حدی رسیده بودم که از طراحی و نقشهکشی قطعه، رسیدم به طراحی تجهیزات و ماشینآلات. با پیشرفت در نقشهکشی به قسمت طراحی ماشینآلات منتقل شدم.
آنجا با یک مهندس خوشفکر، کار طراحی ماشینآلات صنعتی انجام میدادیم. من، هم طراحی میکردم و هم بر نحوه ساخت نظارت داشتم. تا ساعت یک بعدازظهر در ساراول کار میکردم. به علاوه بیرون از شرکت برای کسانی که کار داشتند، نقشه دستگاه میکشیدم. برای مثال شرکتی در خیابان جمهوری، پرس گرم برای نجاری از خارج میآورد و دنبال کسی میگشت که بتواند قطعات را باز و نقشهکشی کند و من به صورت قراردادی آن کار را انجام دادم.
ادامه دارد...