آقای مهندس دهش هم که صاحب کارخانه ساراول بود، میآمد و میرفت ولی نقدینگی نبود که حقوق کارگرها را بدهد. مهندس زرگریان هم کارخانه را ترک کرده بود. بعد از مدت کوتاهی شرکت ساراول تحت پوشش وزارت صنایع درآمد و برای اداره آن انتخابات شورای اسلامی برگزار شد. من نیز در این انتخابات شرکت کردم و بهرغم سن کم، بیشترین رأی را به دست آوردم. چون با کارگرها دوست بودم.
در آن مقطع نامهای از طرف شورای اسلامی برای وزارت صنایع نوشتیم و از آنها درخواست کمک کردیم. چون من به عنوان رییس و مسئول فنی شورا انتخاب شده بودم، قرار شد بروم و با معاون وزیر صنایع از نزدیک صحبت کنم و راهنمایی بخواهم. در آن جلسه مسئولان وزارتخانه گفتند با امکاناتی که در کارخانه دارید، چه محصولی میتوانید تولید کنید؟ با خودم فکر کردم بهترین کار، تولید کولرآبی و آبگرمکن نفتی است، چون در طراحی و تولید آنها تجربه داشتم و از همه مهمتر در بازار نیز مشتری فراوانی داشت. بنابراین پیشنهاد دادم لوازمخانگی تولید کنیم.
در عرض ششماه، هم طراحی کردیم، هم قالبسازی و همچنین تولید و نهایتا به بازار عرضه کردیم. البته به وزارت صنایع تعهد داده بودیم که در عرض هشت ماه این کار را انجام دهیم، اما توانستیم شش ماهه این تعهد را به انجام برسانیم. واقعا با جان و دل کار میکردیم، گاهی اوقات تا یک بعد از نیمه شب تمام بچهها سرکار بودند.
به هرحال من در شرایط بدی این مسئولیت را قبول کرده بودم. طراحی کردیم، تولید کردیم و کارخانه را مجددا به درآمد رساندیم. همه میدانستند که من آنجا زحمت بسیار میکشم و در بخشهای طراحی و تولید از جان و دل مایه میگذارم. از طرفی همواره سعی میکردم با نیروی کارگر تعامل داشته باشم، با آنها حرف بزنم و از آنها فاصله نگیرم.
این شیوه تعامل و مردمداری را از مهندس زرگریان آموخته بودم. دوران بعد از انقلاب در ساراول تجربه کاری بسیاری ارزشمندی برای من بود. اولا با تلاش و پشتکار، به اهداف کاری و تولیدی رسیده بودیم، ثانیا با عضویت در شورا و تعامل با کارگران در این مقطع، تجربه بسیار مناسبی برای کار آزاد کسب کردم.
ادامه دارد...