دنیای کسب و کار امروز پر از شراکت ها و همکاری هایی است که اگر به درستی انجام شوند، می توانند موفقیت های بزرگی را برای برندها رقم بزنند. در این میان برندینگ مشترک (Co-Branding) یکی از ابزارهای قدرتمندی است که به دو یا چند برند اجازه می دهد با ترکیب منابع و توانایی های خود ارزش بیشتری برای مخاطب ایجاد کنند. برندینگ مشترک به معنای همکاری موقت میان برندها برای بهره برداری از یک فرصت خاص یا رسیدن به هدفی کوتاه مدت است. به طور مثال، وقتی دو برند نام آشنا محصولی را با نام های مشترک عرضه می کنند، آنها عملا در حال استفاده از استراتژی برندینگ مشترک هستند. این وسط قرار نیست دو شرکت در هم ترکیب شده یا تعهدی سفت و سخت برای همکاری بلندمدت داشته باشند. به همین خاطر معمولا اثری از این همکاری ها در بلندمدت، نه در بازار و نه در خاطره مشتریان، باقی نمی ماند.
شاید فکر کنید برندینگ مشترک دیگر ته ماجرای همکاری میان برندها در بازار است، اما این تنها آغاز راه محسوب می شود. همکاری استراتژیک (Strategic Partnership) سطحی عمیق و پایدارتر از چنین تعاملاتی است. در این نوع همکاری برندها فراتر از یک پروژه یا محصول خاص به دنبال ایجاد شراکتی بلند مدت و منسجم هستند. همکاری استراتژیک به برندها این فرصت را می دهد که نه تنها از قدرت و تجربه یکدیگر بهره مند شوند، بلکه به طور مشترک به توسعه بازارهای جدید، خلق نوآوری ها و افزایش سهم بازار بپردازند. این همکاری ها معمولا با برنامه ریزی های دقیق و اهداف بلندمدت همراه هستند و می توانند به شکلی عمیق تر به موفقیت برندها کمک کنند. ماجرا جالب شد، نه؟
نکته جذاب اینجاست که بسیاری از همکاری های استراتژیک موفق از دل برندینگ های مشترک کوتاه مدت شکل گرفته اند. وقتی برندها در پروژه های کوچک تر با یکدیگر همکاری می کنند و نتایج مثبتی به دست می آورند، زمینه برای همکاری های استراتژیک فراهم می شود. به زبان ساده، برندینگ مشترک می تواند نقطه شروعی برای ایجاد همکاری های بلندمدت و استراتژیک باشد. البته به شرط اینکه یک نقشه راه منسجم پیش روی کارآفرینان قرار داشته باشد. این دقیقا همان هدفی است که ما را به سوی ایده محوری این مقاله هدایت کرده است. اگر شما هم دوست دارید از دل همکاری های موقت به موفقیت های بزرگ برسید، بد نیست در ادامه با ما همراه باشید.
شما در این مقاله اول از همه با مزایای تبدیل برندینگ مشترک به همکاری استراتژیک آشنا می شوید. سپس تیر خلاص را به مرور برخی از تمرین های کلیدی درباره تبدیل همکاری کوتاه مدت به ارتباطی پایدار به معنای همکاری استراتژیک خواهیم زد. خب منتظر چه هستید؟ شال و کلاه کنید تا همین حالا ماجراجویی مان را شروع کنیم.
اولین سوالی که در این مقاله باید بدان جواب دهیم، چرایی اهمیت تبدیل برندینگ مشترک به نوعی همکاری استراتژیک است. این سوالی است که برای بسیاری از کارآفرینان، نه درباره همکاری استراتژیک، بلکه هر نوع استراتژی تازه این به چشم می خورد. خب هر کاری در این دنیا سختی های خاص خودش را دارد. پس چرا باید این همه سختی را به جان بخریم؟ این سوالی است که ما سعی می کنیم در ادامه جوابی روشن برای آن پیدا کنیم.
مطلب مرتبط: کو برندینگ (Co-Branding) چیست؟ راهنمایی جامع برای برندسازی مشارکتی
تقویت قدرت برند
اولین و شاید بزرگ ترین مزیت همکاری استراتژیک قدرت بیشتر در بازار است. وقتی دو برند با قدرت های خاص خود کنار هم قرار می گیرند، چیزی بیشتر از جمع ساده توانایی های شان خلق می شود. هر برند با آوردن تخصص و منابع منحصر به فرد خود به شراکت، به طرف دیگر کمک می کند تا به اهداف خود سریع تر و با هزینه کمتر دست یابد. این تعامل سازنده باعث می شود که هر دو طرف از این همکاری سود ببرند و قدرتی فراتر از آنچه که به تنهایی داشتند، به دست آورند.
برای مثال، همکاری بین برند ناسا و لگو در تولید محصولات آموزشی فضایی نمونه ای بارز از ایجاد قدرت فزاینده است. ناسا به عنوان یک برند معتبر علمی به لگو کمک کرد تا محتوای جذاب تری برای کودکان و نوجوانان ارائه دهد و در مقابل لگو با استفاده از محصولات خلاقانه خود، دانش فضایی را به شیوه ای سرگرم کننده به مخاطبان منتقل کرد. این هم افزایی نه تنها فروش لگو را افزایش داد بلکه اعتبار ناسا را نیز در میان نسل جوان تقویت کرد.
چنین نکته ای در همکاری استراتژیک فراتر از دستاوردهای مالی است. این همکاری ها می توانند باعث شوند که برندها در حوزه های جدیدی نیز شناخته شوند. برای مثال، یک برند غذایی که با یک برند ورزشی همکاری می کند، می تواند به مخاطبان فعال و سلامت محور دسترسی پیدا کند و در مقابل برند ورزشی نیز می تواند محصولات خود را به جامعه ای گسترده تر معرفی کند. این تبادل مخاطب و تخصص، باعث تقویت موقعیت هر دو برند در بازار می شود. در همکاری های استراتژیک، این هم افزایی می تواند به خلق نوآوری های جدید نیز منجر شود.
وقتی دو برند با تجربه ها و دیدگاه های متفاوت کنار هم قرار می گیرند، ایده های جدیدی شکل می گیرد که شاید هرگز به تنهایی به آنها نمی رسیدند. این نوآوری ها می تواند محصولات یا خدماتی منحصر به فرد خلق کند که نیازهای مشتریان را به شکل بهتری پاسخ دهد.
کاهش هزینه و ریسک های مالی
یکی از چالش های بزرگ هر کسب و کاری مدیریت هزینه ها و ریسک های مالی است. وقتی دو برند در قالب یک همکاری استراتژیک با هم شریک می شوند، این چالش ها به میزان قابل توجهی کاهش می یابد. در این نوع همکاری برندها می توانند هزینه های تحقیق و توسعه، بازاریابی، تولید و توزیع را میان خود تقسیم کنند. این تقسیم هزینه ها به هر دو برند اجازه می دهد که منابع مالی خود را به صورت بهینه تر مدیریت کنند و از سرمایه گذاری های بزرگتر بدون نگرانی بهره مند شوند.
اجازه دهید از یک مثال واقعی برای فهم بهتر بحث استفاده کنیم. همکاری اوبر و والمارت در زمینه تحویل مواد غذایی به مشتریان هزینه های لجستیکی را برای هر دو برند کاهش داد. اوبر با بهره گیری از شبکه گسترده رانندگان خود، هزینه های توزیع را به حداقل رساند و والمارت نیز با ارائه خدمات سریع تر و کارآمدتر، توانست سهم بازار خود را افزایش دهد. این همکاری باعث شد که هر دو برند از منافع مالی قابل توجهی برخوردار شوند.
کاهش هزینه ها تنها یکی از جنبه های مثبت این نوع همکاری هاست. از سوی دیگر، ریسک های مالی نیز به طور قابل توجهی کاهش می یابد. در پروژه های بزرگ، هر برند به تنهایی ممکن است با ریسک های جدی مواجه شود، اما وقتی این ریسک ها میان دو برند تقسیم می شود، احتمال وقوع بحران های مالی کاهش پیدا می کند. این موضوع به ویژه در بازارهای پرنوسان اهمیت بیشتری پیدا می کند، جایی که پیش بینی ها گاهی درست از آب درنمی آید و احتمال ضرر و زیان افزایش می یابد. همچنین همکاری های استراتژیک می تواند به برندها کمک کند که در صورت مواجهه با شکست یا ناکامی، سریع تر بهبود یابند. وقتی دو برند منابع و توانایی های خود را به اشتراک می گذارند، می توانند با قدرت بیشتری به مقابله با مشکلات بپردازند و راه حل های موثرتری پیدا کنند. این قدرت جمعی به برندها امکان می دهد که در مواقع بحران، با اطمینان بیشتری عمل کنند و از خطرات مالی بزرگ جلوگیری کنند.
مطلب مرتبط: همکاری استراتژیک برندها: راهی به سوی موفقیت مشترک
دسترسی به بازارهای جدید
یکی دیگر از مزایای بزرگ همکاری استراتژیک دسترسی به بازارهای جدید است. هر برندی به طور طبیعی در برخی از بازارها قوی تر است و در برخی دیگر حضور کمتری دارد. اما وقتی دو برند با یکدیگر همکاری می کنند، می توانند از شبکه ها و روابط یکدیگر بهره ببرند و به بازارهایی دسترسی پیدا کنند که به تنهایی شاید سال ها طول می کشید تا وارد آنها شوند.
یک نمونه جالب در این میان مربوط به دو غول صنعت فست فود و نوشیدنی است. همکاری کوکاکولا و مک دونالد نمونه ای از بهره برداری از بازارهای مشترک است. کوکاکولا با استفاده از حضور گسترده مک دونالد در سراسر جهان، محصولات خود را به مشتریان جدید معرفی کرد. در مقابل، مک دونالد نیز با ارائه نوشیدنی های معروف کوکاکولا، تجربه بهتری برای مشتریان خود فراهم کرد. این همکاری باعث شد که هر دو برند به بازارهای گسترده تری دسترسی پیدا کنند و مخاطبان جدیدی را به خود جذب کنند.
دسترسی به بازارهای جدید همچنین به برندها کمک می کند که به سرعت موقعیت خود را در بازار تثبیت کنند. وقتی یک برند با شریکی معتبر وارد بازاری جدید می شود، مخاطبان بیشتری به آن اعتماد می کنند و خرید از آن را ترجیح می دهند. این موضوع به ویژه در بازارهای بین المللی اهمیت دارد، جایی که اعتبار و اعتماد نقش کلیدی در تصمیم گیری های مشتریان ایفا می کند. این مزیت به برندها امکان می دهد که به جای رقابت مستقیم با برندهای محلی، با همکاری با آنها به بازارهای جدید نفوذ کنند و در عین حال از دانش و تجربه شرکای محلی بهره ببرند. این استراتژی به برندها کمک می کند که با سرعت و کارایی بیشتری وارد بازارهای جدید شوند و موفقیت های بیشتری را تجربه کنند.
اگر تا اینجا حوصله کرده و با ما همراه بوده اید، احتمالا دیگر تردیدی درباره مزایای برندینگ مشترک ندارید. این مسئله ای است که می تواند در ادامه برای تان مفید باشد. ما سعی می کنیم در قالب توصیه هایی راهبردی مسیر تبدیل برندی مشترک به یک همکاری بلندمدت و پایدار را برای تان توضیح دهیم. پس اجازه دهید بدون هیچ اتلاف وقتی برویم سراغ اصل ماجرا.
تعریف اهداف مشترک و بلندمدت
هر همکاری استراتژیک باید با تعیین اهداف روشن و بلندمدت آغاز شود. برندها باید از همان ابتدا مشخص کنند که چه چیزی از این همکاری انتظار داشته و چگونه می خواهند به این اهداف دست یابند. این تعریف اهداف نه تنها به هماهنگی بهتر کمک می کند، بلکه به هر دو طرف این اطمینان را می دهد که در مسیر درستی قرار دارند و تلاش های شان به هدر نمی رود. برای مثال، اگر دو برند قصد دارند در زمینه توسعه یک محصول جدید همکاری کنند، باید به طور دقیق مشخص کنند که هدف از این همکاری چیست. آیا هدف افزایش سهم بازار است یا توسعه تکنولوژی جدید؟ این شفافیت در اهداف باعث می شود که هر دو برند بتوانند تلاش های خود را به بهترین شکل هماهنگ کنند و به نتایج مطلوب دست یابند.
مطلب مرتبط: مشارکت برند (Brand Partnership) چیست؟
تعیین اهداف مشترک همچنین به برندها کمک می کند که در مواقع بحران یا تغییرات ناگهانی، مسیر خود را گم نکنند و همچنان در جهت دستیابی به اهداف بلندمدت حرکت کنند. این موضوع به ویژه در پروژه های طولانی مدت اهمیت دارد، جایی که ممکن است تغییرات بازار یا شرایط اقتصادی بر روند همکاری تاثیر بگذارد.
تقسیم روشن مسئولیت ها و وظایف
یکی از کلیدهای موفقیت در هر همکاری استراتژیک تعیین دقیق مسئولیت ها و وظایف هر یک از طرفین است. وقتی برندها بدانند که کدام بخش از پروژه یا کمپین برعهده آنهاست، همکاری به شکل منظم تر و هماهنگ تری پیش می رود. این تقسیم وظایف نه تنها از بروز سوءتفاهم و اختلاف جلوگیری می کند، بلکه باعث می شود که هر برند بتواند با تمرکز بیشتری بر روی نقاط قوت خود کار کند.
به عنوان نمونه، در همکاری میان یک برند تولیدکننده پوشاک و یک شرکت فناوری می توان وظایف را به این شکل تقسیم کرد که برند پوشاک مسئولیت طراحی محصولات را برعهده گیرد و شرکت فناوری بر روی توسعه تکنولوژی های مرتبط با آن محصول تمرکز کند. این تقسیم وظایف باعث می شود که هر برند در حوزه تخصصی خود بهترین عملکرد را ارائه دهد.
برندهایی که تقسیم وظایف را به درستی انجام می دهند، معمولا در مراحل اجرایی پروژه با مشکلات کمتری مواجه می شوند. به جای اینکه در میانه راه برای تعیین وظایف وقت تلف کنند، از ابتدا نقشه راه مشخصی دارند و به سرعت به سمت اهداف خود حرکت می کنند. این روش به آنها اجازه می دهد که از زمان و منابع خود به بهترین شکل ممکن استفاده کنند. همچنین این رویکرد به برندها کمک می کند تا در صورت بروز چالش ها یا مشکلات، به سرعت راه حل هایی برای آنها پیدا کنند. وقتی هر برند دقیقاً بداند که چه وظایفی برعهده دارد، در مواقع بحران می تواند مسئولیت های خود را بهتر مدیریت کند و از ایجاد اختلال در کل پروژه جلوگیری کند.
ارتباط مداوم، نزدیک و شفاف
ارتباطات در هر نوع همکاری اهمیت زیادی دارد، اما در همکاری های استراتژیک این اهمیت دوچندان می شود. برندها باید از همان ابتدا کانال های ارتباطی مشخصی را برای تعامل و به اشتراک گذاری اطلاعات تعیین کنند. این ارتباط منظم و شفاف کمک می کند که هر دو طرف در جریان جزییات پروژه قرار بگیرند و از تغییرات یا تصمیمات جدید آگاه شوند.
بیایید دوباره سراغ یک مثال جالب برویم. برگزاری جلسات هفتگی یا ماهانه می تواند یکی از راه های موثر برای بررسی پیشرفت پروژه و حل و فصل مشکلات احتمالی باشد. در این جلسات، هر برند می تواند گزارش دقیقی از عملکرد خود ارائه دهد و در صورت نیاز، تغییرات لازم را در استراتژی ها یا وظایف خود اعمال کند.
یکی از نکات کلیدی در ارتباطات موثر، شفافیت است. برندها باید به طور صادقانه و بدون هیچ گونه پنهانکاری اطلاعات خود را با یکدیگر به اشتراک بگذارند. این شفافیت باعث می شود که اعتماد میان طرفین تقویت شود و همکاری با انسجام بیشتری ادامه پیدا کند. علاوه بر این، ارتباط منظم به برندها امکان می دهد که در مواقع بحرانی یا تغییرات ناگهانی، به سرعت واکنش نشان دهند. وقتی هر دو طرف به خوبی در جریان وضعیت پروژه باشند، می توانند با همکاری یکدیگر به سرعت تصمیم گیری کنند و از بروز مشکلات جدی جلوگیری کنند.
مطلب مرتبط: برندسازی مشارکتی با چاشنی شکست
ارزیابی و بهبود مستمر همکاری
هر همکاری، حتی اگر به بهترین شکل ممکن طراحی شده باشد، نیاز به ارزیابی و بهبود مستمر دارد. برندها باید به صورت دوره ای عملکرد خود را ارزیابی کنند و نقاط قوت و ضعف همکاری را شناسایی کنند. این ارزیابی ها به آنها کمک می کند که در مراحل بعدی همکاری، اشتباهات گذشته را تکرار نکنند و به طور مداوم بهبود یابند.
مثلا پس از اتمام یک کمپین مشترک، برندها می توانند با تحلیل داده ها و بازخوردهای مشتریان، به طور دقیق نتایج کمپین را بررسی کنند. این تحلیل ها می تواند نشان دهد که کدام بخش های کمپین موثر بوده اند و کدام بخش ها نیاز به بهبود دارند. براساس این اطلاعات، برندها می توانند استراتژی های خود را برای پروژه های آینده تنظیم کنند.
ارزیابی مستمر همچنین به برندها این امکان را می دهد که به سرعت به تغییرات بازار یا نیازهای مشتریان واکنش نشان دهند. وقتی برندها به طور مداوم عملکرد خود را بررسی می کنند، می توانند به سرعت به تغییرات محیطی یا رقابتی پاسخ دهند و استراتژی های خود را به روز کنند. این فرآیند ارزیابی و بهبود مستمر نه تنها به افزایش اثربخشی همکاری کمک می کند، بلکه به برندها این امکان را می دهد که از تجربیات خود درس بگیرند و در همکاری های بعدی عملکرد بهتری داشته باشند.
تمرکز بر نوآوری و خلاقیت
یکی از ویژگی های بارز همکاری های استراتژیک موفق تاکید بر نوآوری و خلاقیت است. برندها باید در طول همکاری به دنبال خلق ایده های جدید و منحصر به فرد باشند که بتوانند ارزش بیشتری برای مشتریان ایجاد کنند. این تمرکز بر نوآوری نه تنها به تمایز برندها از رقبا کمک می کند، بلکه به افزایش جذابیت و تاثیرگذاری همکاری نیز می انجامد.
برای مثال، در همکاری میان برندهای حوزه تکنولوژی و سرگرمی، می توان از فناوری های جدید مانند واقعیت افزوده یا هوش مصنوعی برای خلق تجربه های بی نظیر برای مشتریان استفاده کرد. این نوآوری ها باعث می شود که همکاری ها به یادماندنی تر و تاثیرگذارتر باشند و مخاطبان بیشتری را به خود جذب کنند.
برندها باید فضایی برای خلاقیت و نوآوری ایجاد کنند و به تیم های خود اجازه دهند که ایده های جدید را آزمایش کنند. این فضا می تواند به خلق محصولات یا خدماتی منجر شود که نه تنها نیازهای فعلی مشتریان را برآورده می کند، بلکه انتظارات آنها را نیز فراتر می برد.
تمرکز بر نوآوری همچنین به برندها کمک می کند که همیشه یک قدم جلوتر از رقبا باشند. در دنیای کسب وکار که رقابت روزبه روز شدیدتر می شود، برندهایی که به نوآوری اهمیت می دهند و به طور مداوم محصولات و خدمات جدیدی ارائه می دهند، می توانند جایگاه خود را در بازار حفظ کنند و حتی ارتقا دهند.
مطلب مرتبط: بازاریابی مشارکتی و برندسازی مشارکتی / تفاوت این دو در چیست؟
سخن پایانی
تبدیل برندینگ مشترک به همکاری استراتژیک، مسیری پر از فرصت های طلایی برای برندهاست. با اجرای اصول و تمرین های ذکرشده، برندها می توانند از شراکت های کوتاه مدت خود بهره بیشتری ببرند و روابطی بلندمدت و پایدار ایجاد کنند. این همکاری ها نه تنها به افزایش قدرت و سهم بازار برندها کمک می کند، بلکه به خلق ارزش بیشتر برای مشتریان نیز منجر می شود. در دنیای پرتلاطم امروز همکاری استراتژیک می تواند کلید موفقیت بلندمدت برندها باشد. در این میان شاید کسب و کارها برای بقا در بازار چاره ای به غیر از همکاری های پایدار نداشته باشند. خب وضعیت اقتصاد جهانی طوری پیش می رود که ظاهرا برندهای تک و تنها خیلی زود در برابر توفان های این حوزه به زانو درخواهند آمد.
ما در این مقاله سعی کردیم برخی از مهمترین نکات درباره برندینگ مشترک و همکاری استراتژیک را با شما در میان بگذاریم. البته تمرکز اصلی ما بر روی نحوه تبدیل یک برندینگ مشترک ساده، به نوعی همکاری بلندمدت بود. حالا شما آمادگی لازم برای شروع کارتان در این حوزه را دارید. خب منتظر چه هستید؟ همین حالا دست به کار شده و وضعیت را به سود خودتان تغییر دهید. هر جا هم نیاز به راهنمایی یا کمک داشتید، می توانید روی ما حساب کنید.
منابع: