همانطور که دیروز خدمتتان عرض کردم، بنده هنوز در یکی از شهرهای شمالی در مسافرت هستم و مطلبم را از خودپردازهای شهرهای شمالی تهیه و تدارک میبینم.
صبح امروز هم از خانه بیرون آمده و به سطح شهر آمدم تا خودپردازم را پیدا کنم و مطلبم را در بیاورم. به سطح شهر آمدم و از یکی از عابران پرسیدم که غیراز این خودپرداز شعبه مرک...
ما هم مثل همه آدمهای دنیا گاهی دلمان مسافرت میخواهد. به همین خاطر و هزاران دلیل دیگر چند روز آخر تابستان را به شمال کشور آمدیم تا استراحتی کوچک کنیم. خلاصه اینکه صبح از خواب بیدار شدیم و دوان دوان به سطح شهر آمدیم تا خودپردازی هر چند کوچک بیابیم و خودپردازیمان را انجام دهیم.
به یکی از خیابانهای پر رفتوآمد شهر رس...
دیروز بعدازظهر برحسب عادت از خانه بیرون آمدم تا به سمت خودپرداز بروم و ببینم چه خبر است. از چند خیابان گذشتم تا به پاتوق خودپردازی خودم رسیدم. خبری نبود. منتظر ماندم تا سر و کله یک نفر پیدا شود.
شخصی میانسال به همراه پسر نوجوانش به خودپرداز نزدیک شدند. سعی کردم با لبخندی که بر لب داشتم فضا را صمیمی و دوستانهتر کنم...
همانطور که دیروز ملاحظه فرمودید مرد مسنی در صف خودپرداز ما را با پدیده جدیدی آشنا کرد به نام گول ظاهر! خوردنی که بهظاهر ما قبل از آن استعمالش میکردیم ولی نمیشناختیمش! بازهم همانطور که خدمتتان عرض کرده بودم در صف خودپرداز جوان خوشتیپ و به روزی نیز ایستاده بود که در تمام مدت صحبت، او نیز سراپا گوش بود. بعد از رفتن...
امروز یکی از روزهای خوب خودپردازی من بود. کلی اطلاعات جدید کسب کردم. از خواب که بیدار شدم از خانه بیرون رفتم و قصد خودپرداز کردم. تا رسیدن به خودپرداز یکی از چیزهایی که فکرم را مشغول کرده بود تعداد بالای اتومبیلهای مدل بالایی بود که در سطح شهر مشغول رفتوآمد بودند. شما یادتان نمیآید قدیمها که اینطوری نبود.
وقتی...
دیشب تا ساعت 3 صبح در خانه یکی از دوستان مهمان بودیم. ساعت 3 خوابآلود از خانه این دوستم حرکت کردم تا به خانه برگردم. تصمیم گرفتم بین راه به خودپرداز رفته و بعدش به خانه بروم. سوار تاکسی بودم که از جلوی یک خودپرداز گذشت و دیدم افراد زیادی جلوی آن صف کشیدهاند! ساعت سه صبح و صف جلوی خودپرداز؟! باورم نمیشد، تاکسی را نگه...
امروز صبح اول وقت، ساعت 12 از خواب بیدار شدم و به سمت خودپرداز حرکت کردم تا سوژه مطلبم را در بیاورم. در راه به پاییز و شروع فصل جدید مدرسه فکر میکردم که چقدر یادآور خاطرات زیادی است. اول مهر همیشه چند چیز را با خود به همراه میآورد؛ از لباس و کیف جدید گرفته تا مداد و خودکار جدید و دفترهایتر و تمیز و تا نخورده! نمید...
یکی از کارهای روزمره من قبل از رفتن به صفوف خودپرداز رفتن به صفحات وب و بررسی اخبار اقتصادی روز است. یکی از اخباری که در این چند روز بسیار بر سر زبانها افتاده و مدام از این وب به اون وب، وب به وب میچرخد؛ قضیه وام 80 میلیونی مسکن است.
عدهای از مسئولان حساب و کتابی کردند و متوجه شدند وام 18 میلیونی برای خرید خانه 40...
همانطور که دیروز خدمتتان قول داده بودم قرار بود امروز چهار نکته باقیمانده را راجع به مراسم عروسی بنویسم. ماجرا از آنجا شروع شد که دیروز برخلاف خیلی از روزها به جای آنکه ساعت 8 صبح سراغ رختخواب بروم و بخوابم، به خیابان آمدم و سراغ خودپرداز هدف، به گشت وگذار در کوچه و خیابان مشغول شدم.
ساعت نزدیک 10 بود که به خودپر...
ما از وقتی کارمان طنزنویسی شد، زندگی و خواب و خوراکمان هم طنز و کمدی شده است. قدیمها یادش بهخیر، ساعت 12 میخوابیدیم و نهایت ساعت 9 صبح از خواب بیدار میشدیم. ولی الان برعکس ساعت 9 صبح میخوابیم و ساعت 5 بعدازظهر از خواب بیدار میشویم. اسمش شده شبزندهداری! منتها تمام سیستم آدمی را به هم میریزد.
از وقتی هم که درگی...
دیروز در کنار خودپردازی که با دوستان جمع شده بودیم، چشمم به سینما خورد و بدم نیامد مطلبی راجع به سینما بنویسم. به همین خاطر امروز تصمیم گرفتم مطلبم را راجع به سینما جمعوجور کنم. در همین راستا به سراغ سایتهای اینترنتی رفتم و دنبال مطالب سینمایی مرتبط با روزنامه اقتصادیمان گشتم، منتها متاسفانه چیزی عایدم نشد که نشد....
امروز صبح ناشتا و قبل از اینکه صبحانه بخورم به خاطر اینکه نوبت آزمایشگاه داشتم از خانه بیرون آمدم و به سمت آزمایشگاه خون رفتم. برنامهام هم این بود که بعد از انجام کار آزمایشگاهم به خودپرداز بروم و کار روزنامهام را انجام دهم.
به آزمایشگاه که رسیدم ساعت نزدیک به 8 صبح بود، چند نفری از من جلوتر آمده و در صف آزمایش زنبی...
ساعت نزدیک 10 صبح بود که به حوالی خیابان انقلاب رسیدم. دربه در دنبال یک خودپرداز میگشتم که چهار نفر جلویش ایستاده باشند، دریغ از یک خودپرداز شلوغ! کمکم داشتم نا امید میشدم که یک پیرمردی نزدیک شد و گفت: «خدا روزی رسونه جوون، برو صد متر پایینتر یک نفر جلوی خودپرداز وایساده!» اولش تعجب کردم که این طرف از کجا آمد.
ب...
همیشه همینطوری بوده که وقتی دنبال چیزی میگردی، آن چیز گم و گور میشود ولی به محض اینکه فراموشش میکنی و دیگر نیازت نیست، مثل مور و ملخ در دسترس قرار میگیرد. ماجرای من و خودپرداز هم همین ماجراست، تا قبل از اینکه با خودپرداز کاری داشته باشیم، روزی 300 تا خودپرداز میدیدیم.
منتها از وقتی کارمان شد خودپردازی و خودپرداز...
امروز بعد از یک روز کاری سخت ساعت 8 صبح تازه خوابیدم و ساعت 4 بعد از ظهر از خواب پریدم و سراسیمه به سمت خودپرداز رفتم تا سریعتر مطلبم را فراهم کنم و بنویسم.به نزدیکی خودپرداز رسیدم، یک پدر و پسر را دیدم که مشغول رقص و شادی بودند. نزدیکشان شدم و از آنها درخواست کردم که جلوی خودپرداز بیایند و کارشان را آنجا انجام دهند...