مدیران با اعطای وظایف به کارمندان، اعتماد را بیش از پیش در تیم خود جاری کرده و راحت تر به اهداف مشخص شده می رسند.
مقالات زیادی در مورد تفاوت مدیریت و رهبری وجود دارد که عموما نیز به ستایش نقش رهبری در سازمان ها و نقد مدیریت پرداخته اند. اگرچه شاید زمانی برسد که مدیریت منسوخ شود، اما هنوز هر دوی این موقعیت ها در شرکت ها ارزش خاص خود را دارند.
برای توصیف مدیریت بهینه در سازمان ها می توان مدیریت نظامی را تا حدودی مثال زد. البته مدیریت نظامی برای پیشرفت کسب و کارهای امروزی پیشنهاد نمی شود، اما مثالی از عملکرد فرماندهان، می تواند در راهنمایی کارمندان توسط مدیران استفاده شود.
به عنوان مثال مدیرعامل را مانند یک فرمانده سطح میانی ارتش در نظر بگیرید که موفقیت سازمان و خصوصیات آن را برای کارمندان شرح می دهد. کارمندان نیز مانند سربازان با درجه پایین، در منطقه خود به سمت این موفقیت تعریف شده حرکت می کنند. آنها در مسیر، وظیفه اتخاذ تصمیم های سریع را بر عهده دارند.
این سبک از مدیریت، تاثیرگذاری بالایی دارد و نیازهای شرکت های در حال رشد سریع کنونی را برطرف می کند. شرکت های امروزی نیز مانند ارتش ها، مدیران میانی دارند که باید تصمیماتی در سطح خود برای اجرای بهتر وظایف در جهت هدف کلی سازمان اتخاذ کنند.
تفاوت رهبر و مدیر
استیون کاوی مولف کتاب «۷ عادت افراد موثر» برای توضیح تفاوت میان رهبران و مدیران یک مثال ملموس دارد. او رهبر را مانند فرمانده گروه نظامی می داند که در جنگل در حال حرکت هستند. رهبر بالای درخت های جنگل است و خطرها و چالش های پیش رو را دیده و به سربازان اطلاع می دهد. رهبران افراد را برای تغییر آماده می کنند. آنها کنترل عملیاتی را رها کرده و وظیفه دیدن مسائل از بالا را بر عهده می گیرند. آنها با واگذار کردن مسئولیت تصمیم گیری های عملیاتی به دیگران، زمان این تفکر کلی را برای خود می خرند.
در این میان، مدیر کسی است که پشت تیم قرار دارد. او ابزارها و سلاح های گروه را آماده کرده و جیره بندی را نیز با دقت انجام می دهد. آنها با رهبر بالایی سازمان در ارتباط هستند و نیازهای گروه برای رد شدن از چالش پیش رو را به اطلاع او می رسانند.
چگونه رهبر بهتری باشیم
همه افراد می دانند که بهترین راه برای تبدیل شدن به یک مدیر کارآمد، اعطای وظایف به دیگران است. اما برای تبدیل شدن به یک رهبر موثر، باید قدرت و اختیار را نیز به دیگران اعطا کنید. اعطای قدرت تصمیم گیری به دیگران (که عموما از شما انتظار می رود)، آنها را محبور به پیشرفت و سازگار شدن با شرایط جدید می کند. با توجه به مثال نظامی، رهبری که قدرت را به زیردستان اعطا کرده، با خیال راحت استراحت می کند، چون از توانایی آنها و داشتن ابزارهای لازم برای مبارزه مطمئن است.
به علاوه رهبر باید هر موقع که توانست از درخت پایین آمده و در کارهای عملی به سربازان کمک کند. او نیز باید در آماده کردن ابزارها کمک کند. شما نمی توانید بدون همدلی و همکاری با دیگران، آنها را مجبور به تغییر کنید. به علاوه، تلاش برای همکاری در کارهای عادی، اعتماد را در تیم جاری می کند.
فراموش نکنید که برای مدیریت و رهبری بهتر، باید دستورالعمل های روزانه و جهت دهی های دائمی را از کار خود حذف کنید. کارمندان خوب تنها با متوجه شدن اهداف شرکت و تیم، مسیر خود را مشخص می کنند. این مهارت به مرور آنها را به افرادی تبدیل می کند که در آینده و با گسترش روبات ها، هنوز شغلی برای انجام دادن دارند.
قطعا راهکار بالا برای مدیرانی که روی وظایف تمرکز می کنند، نگران کننده است. اما دنیای امروز و آینده نزدیک کسب وکار مدیرانی می خواهد که به دنبال نیازهای تیم خود باشند. نیازهای ابزاری، فیزیکی و روحی که در مسیر پیشرفت باید رفع شوند. رفع این نیازها قدم اصلی در رسیدن به چشم انداز رهبر سازمان است.