این واژه خیلی در ادبیات مدیریتی به کار گرفته شده اما گمان میکنم در حوزه تبلیغاتی متاسفانه کمتر از آن یاد شده است. به تعبیری با توجه به سبک و الگوی تبلیغاتی که در کشورمان رایج است، نیازی هم برای اینکه چشماندازی تعریف شود درشرکتهای تبلیغاتی وجود نداشته است.
اما من میخواهم برای شروع به این موضوع بپردازم تا ببینم که در سایر کشورها وقتی میخواهند سفارشی را از صاحبان کالا بگیرند چگونه استراتژی تعریف میکنند و چگونه آگهی آماده پخش میشود.
اگرچه این استراتژی یا همان چشمانداز از شرکت به شرکتی دیگر و از تبلیغی به تبلیغ دیگر فرق میکند اما کلیت آن یکی است و فقط روشهای اجرای آن متفاوت است.
نخستین موضوعی که باید در این چشمانداز لحاظ شود هدفگذاری است، به این معنا که ابتدا باید ببینیم ما کجاییم و قرار است به کجا برویم، برای دست یافتن به این مقصد ما چه چیزهایی داریم و چه چیزهایی باید به دست
بیاوریم.
شما همیشه باید این را بدانید که عرصه تبلیغات عرصه مبارزات است و در این مبارزه شما باید از تمام امکانات موجود خود بهره ببرید. قبل از هدفگذاری شما باید اطلاعات کافی از صاحبان کالایی که قرار است برایشان آگهی بسازید در اختیار داشته باشید اطلاعاتی از جمله اینکه سهم بازار را تا چه حد در اختیار دارند؟ رقبای آنها چه کسانی هستند؟ سهم آنها چقدر است؟ آنها تاکنون چگونه تبلیغ کردهاند؟ رقبای آنها چگونه تبلیغ کردهاند؟ وضع شما چگونه بوده و امروز چگونه است و
غیره.
ماراتن تبلیغات
سعی کنید هدفی که در نهایت به آن خواهید رسید دستیافتی باشد، خیال پردازی نکنید و بیخودی وعده ندهید که این به ضرر شرکت شما خواهد بود. همینجا لازم میدانم دوباره تاکید کنم، تا زمانی که شما تبلیغ را به یک مبارزه تبدیل نکنید نمیتوانید موفق شوید؛ یک ماراتن سنگین که در نهایت بهترین پیروز خواهد بود.
اگرچه تعریف تبلیغ در کشور ما بیشتر به یک شوی تلویزیونی مبدل شده که صاحبان کالاها قصد دارند خودشان را طور شده به نمایش بگذارند و صد البته باید بگویم که این روش اصلا جوابده نیست زیرا وقتی شما در یک مقطع کوتاه تبلیغ میکنید مخاطب براساس مباحث روانشناسی پس از چندی شما را فراموش خواهد کرد.
ما و دیگران
در بخش بعدی شما باید به سراغ فروشندگان، مصرفکنندگان و رقبا بروید تا ببینید آنها در مورد کالایی که قرار است تبلیغ کنید، چه میگویند. این قسمت خیلی مهم است زیرا همیشه تعریفی که ما از خودمان میکنیم و تعریفی که دیگران از ما دارند یکسان نیست و مهم این است که بدانید دیگران در مورد ما چه میگویند و نقاط قوت و ضعف ما را چگونه معرفی میکنند.
در مورد رقبای خود نیز اطلاعات کسب کنید و ببینید مصرفکنندگان در مورد آنها چه میگویند؟ نقاط قوت و ضعف آنها چه چیست؟ به هر حال هر اطلاعاتی که بتوان با آن یک مبارزه راه انداخت را
به دست آورید.
در قسمت بعد باید به سراغ مصرفکنندگان برویم و سبک زندگیشان را مورد بررسی قرار بدهیم. ببینیم چه کسانی مصرفکننده محصولات ما هستند؟ سن آنها، میزان تحصیلاتشان و جنسیت آنها و غیره
چیست؟
زیرا این اطلاعات برای ما مثل پل ارتباطی است اگر ما ندانیم برای چه گروه سنی و تحصیلاتی و جنسیتی آگهی میسازیم چگونه دست به کار
شویم؟
اکنون وقت آن رسیده که ببینیم اگر مشتری را وا داریم که از ما محصول ما بخرد در قبالش چه خدماتی را به او خواهیم داد (همین جا لازم است خاطرنشان کنم این وضع غمانگیز تبلیغاتی که در کشور فقط با دادن سکه و پول مشتری را به خرید تشویق میکند، میتواند در دراز مدت به صنعت تبلیغات آسیب جدی بزند).
هدایای تو خالی
وقتی شما وعده سکه میدهید نهایت مشتری دو یا چند بار محصول شما را میخرد و زمانی که سکهپرانی شما به اتمام رسید خرید متوقف میشود. شما باید مشتری خود را متعهد سازید و این ایجاد تعهد در حقیقت با پشتیبانی میسر میشود، پشتیبانی از محصول و مشتری تان.
وقتی مشتری بداند شما از او در قبال خریدش حمایت میکنید دوباره به غرفه فروشگاه برمیگردد و از شما خرید خواهد کرد. در پایان به نام تجاری خود هویت بدهید وقتی بتوانید این کار را انجام دهید، آن زمان به هدف خود رسیدهاید. مدیران تبلیغات باید بدانند این مهمترین وظیفهای است که به دوش میکشند، همیشه کارزارهای تبلیغاتی بزرگ به اینجا ختم شده و از دل این کارزا رها، برندهای بزرگی
متولد شدهاند.