اگر جهان را در سال 2010 با امروز مقایسه کنیم، تفاوت های بسیاری مشاهده خواهد شد. در این رابطه شیوه مدیریت نیز تغییرات مهمی را داشته است، با این حال برخی از افراد به علت اقداماتی نظیر مشورت گرفتن از مدیران قدیمی و یا مطالعه منابع آن دوران، شیوه هایی را انتخاب می کنند که ابدا متناسب با شرایط حال حاضر نیست. در این رابطه صحبت کردن در رابطه با تمامی موارد، به چندین مقاله طولانی نیاز خواهد داشت، با این حال آشنایی با چند مورد از مهم ترین آنها، برای شروع بهترین اقدام محسوب می شود. در همین راستا به بررسی این موارد خواهیم پرداخت.
1-تمرکز بر روی اهداف بلندمدت
اگرچه در گذشته کسب نتایج کوتاهمدت به معنای موفق بودن یک مدیر محسوب می-شد، با این حال در جهان حال حاضر، تنها زمانی می توانید سرمایه گذارها و اعضای هیأت مدیره را از خود راضی کنید که برنامه های بلندمدت مناسبی را داشته باشید. درواقع امروزه سودهای موقت ابدا مورد توجه نبوده و اولویت مدیران باید انتخاب استراتژی هایی باشد که آینده را تضمین کند. درواقع در حال حاضر حتی کاهش ارزش سهام، ممکن است در راستای رسیدن به هدفی به مراتب مهم تر و یک رشد فوق العاده در سال های آتی باشد.
2-توجه بیشتر به مشتری
اگرچه در گذشته تلاش می شد تا با ترفندهایی، هزینه ها کاهش پیدا کرده و در نهایت سود شرکت بیشتر شود، با این حال در شرایط فعلی، مشتری مهم ترین دارایی محسوب شده و در این رابطه حتی ممکن است سود شرکت به حداقل برسد. درواقع هیچ چیز مهم تر از بهبود روابط با مشتری نبوده و در این رابطه برندها اقدامات متعددی را انجام می دهند. این امر در حالی است که تا 10 سال گذشته، مشتری تنها خریدار محصولات تلقی می شد.
مطلب مرتبط: مدیریت آرام شیوه ای مدیریتی است
3-تغییر در شیوه مدیریت
در گذشته مدیران تلاش می کردند تا نوعی اقتدار را در شرکت ایجاد کنند، با این حال شیوه رفتاری مدیران برتر حال حاضر، مبتنی بر بهبود روابط با کارمندان است. تا 10 سال گذشته، کارمندان حالتی رباتگونه در رفتارهای خود داشتند و تنها از دستوران پیروی می کردند، با این حال در شرایط فعلی، تفکر خلاق، رضایت شغلی و آزادی عمل کارمندان به امری حیاتی تبدیل شده است. همچنین مدیران حال حاضر، از تغییر در شیوه های مدیریتی خود واهمه نداشته و نرخ مطالعه و تمایل برای بروز کردن اطلاعات نیز رشدی چشمگیر را پیدا کرده است.
4-رهبری به جای مدیریت
در رابطه با تفاوت های رهبری و مدیریت نظرات مختلفی وجود دارد، با این حال به صورت خلاصه می توان گفت که یک رهبر، درست به مانند مربی تیم های ورزشی رفتار کرده و برای مسئولیت خود، سطح مشخصی را تعیین نمی کند، با این حال مدیران چارچوب های مشخصی را داشته و صرفا تعیین وظایف و نظارت را کافی می دانند. اگرچه این شیوه، در 10 سال گذشته طرفداران بسیاری را داشت، با این حال در حال حاضر هر برندی برای طی کردن بهترین مسیر ممکن، تنها به یک رهبر نیاز دارد.