آیا تا به حال پیش خودتان فکر کرده اید برندهای بزرگ سر و کله شان از کجا پیدا شده است؟ چنین سوالی در دنیایی که با یک عالمه برند رنگارنگ محاصره شده، احتمالا برای خیلی ها باورنکردنی به نظر می رسد، چراکه زندگی روزمره ما آنقدر با برندهای بزرگ گره خورده که تصور دنیایی بدون آنها بیشتر شبیه یک کابوس وحشتناک است تا یک سناریوی واقعی. این روزها کمتر کسی دنبال خرید یک کفش ورزشی یا حتی تیشرت است، بلکه از همان اول کار به سراغ کفش های نایک و پیراهن های برند تامی می رود؛ انگار که اصلا هیچ برند دیگری در بازار وجود هم ندارد.
کارآفرینان تازه کار که هنوز موتورشان گرم نشده، معمولا کنجکاوی زیادی برای زیر و رو کردن تاریخچه برندهای بزرگ دارند. خب اگر چند تا کارآفرین توانسته اند با ایده هایی جذاب برندهایی چند میلیارد دلاری سرپا کنند، چرا شما نتوانید چنین کاری انجام دهید؟ در این بین هم به جای توصیه های خشک و خالی کارشناس هایی که بیرون گود نشسته اند، می توانید یک راست بروید سراغ تجربه برندهای دست اول و ماجراجویی تان را شروع کنید.
همان طور که کارگردان های مختلف معمولا از روی دست هم الگوبرداری می کنند تا فیلم های تازه روانه جشنواره های معتبر سینمایی کنند، کارآفرینان هم می توانند با مرور داستان و سرگذشت برندهای بزرگ نکات تازه و نقشه گنجی تمام عیار برای خودشان پیدا کنند. البته به شرط اینکه به جای افسانه های بی سر و ته واقعا سراغ سرگذشت برندهای بزرگ بروند. وگرنه در هزارتوی داستان های خیالی گم شده و هیچ وقت مسیر موفقیت کاری را پیدا نخواهند کرد.
فکر می کنم تا اینجای کار خیلی از شما مخاطب ها متوجه حال و هوای این مقاله شده باشید. ما قرار است شما را به یک سفر هیجان انگیز در تاریخچه برندهای چهارگوشه دنیا ببریم. البته قرار نیست شما با هر برندی آشنا شوید، بلکه فقط برندهای بزرگ با ارزشی بالغ بر چند میلیارد دلار را در فهرست مان جای داده ایم. خب اگر قرار بود برندهای معمولی را سرلوحه کارتان قرار دهید که اصلا نیازی به ما نداشتید، مگر نه؟
مطلب مرتبط: داستان برند (Brand Story): هر آنچه کارآفرینان باید بدانند
خیلی از کارآفرینان و مردم عادی فکر می کنند برندهای بزرگ یک شبه و بدون هیچ زحمتی تبدیل به گزینه هایی جذاب برای مشتریان شده اند. اگر شما هم فکر می کنید در دنیای کسب و کار شانس مهمترین عامل موفقیت است، باید حسابی ناامیدتان کنیم. شاید یک راننده فرمول یک حرفه ای در بعضی از دورهای مسابقه کمی شانس بیاورد و اتومبیلش چپه نشود، اما دست آخر این مهارت های خود اوست که تکلیف قهرمانی را مشخص خواهد کرد؛ نه چیزی دیگر!
اگر شما هم سال های سال با برندهای محبوب تان زندگی کرده اید و کم کم این سوال برای تان پیش آمده که واقعا چطور آنها به این سطح از محبوبیت و موفقیت تجاری رسیده اند، این مقاله بدون حاشیه رفتن الکی جواب شما را خواهد داد. اشتباه نکنید، ما قرار نیست مثل خیلی از کارشناس های کسب و کار یکسری اصول رازآلود پیش پای تان بگذاریم، بلکه شما را به یک سفر هیجان انگیز به میزبانی برندهای بزرگ دنیا دعوت می کنیم؛ از آن دست سفرهایی که مخصوص فیلم های علمی- تخیلی است. اجازه دهید بدون هیچ حرف اضافه ای سفر پرهیجان مان به دل تاریخ برندهای بزرگ را شروع کنیم.
چرا آشنایی با داستان برندهای بزرگ مهم است؟
احتمالا بعد از مقدمه پرهیجان این مقاله در بخش کنونی انتظار ورود بی مقدمه به فهرست اصلی سرگذشت برندهای بزرگ داشتید. در این صورت بی برو برگشت تیتر این بخش حسابی ناامیدتان کرده است. هرچه باشد بررسی مزایای آشنایی با سرگذشت برندهای بزرگ مثل بعضی از کلاس های مدرسه حسابی حوصله سر بر به نظر می رسد. البته ما در روزنامه فرصت امروز اصلا این طور فکر نمی کنیم. چرا که از همان قدیم ها هر کارآفرینی که قصد یادگیری مهارت تازه ای را داشت یا اصلا قرار بود برای کاری وقت بگذارد، اول از همه مزایای آن را بررسی می کرد. شاید برای خیلی ها آشنایی با داستان پشت سر برندهای بزرگ یک تفریح لذت بخش باشد، اما نه شما آدم های عادی هستید نه دنیای کسب و کار شوخی سرش می شود. پس نباید حتی به وقت گذرانی الکی فکر هم بکنید.
اولین اعتراضی که خیلی واضح و شفاف درباره مرور داستان برندهای بزرگ مطرح می شود، تفاوت دوره و زمانه رشد برندهایی مثل کوکاکولا یا اپل با دنیای کنونی است. بی شک شما هم بارها و بارها این بهانه قدیمی که قدیم ها اوضاع بازار بهتر بود به گوش تان خورده است. این نصیحت کلیشه ای برای خیلی از کارآفرینان به معنای تسلیم شدن زودهنگام است؛ به همین سادگی!
ما در روزنامه فرصت امروز معتقدیم هیچ کس قرار نیست از روی دست برندهای بزرگ کپی برداری کند. برعکس، شما باید فقط دنبال برخی از سرنخ های مهم از سرگذشت و پیچ و خم های برندهای بزرگ باشید. اینطوری دیگر لازم نیست برای تبدیل شدن به قهرمان مسابقات فرمول یک شروع به اختراع مجدد چرخ و بخش های مختلف خودروهای مسابقه کنید. به زبان خودمانی، داستان رشد و توسعه برندهای بزرگ به شما یاد می دهد چطور بدون اینکه دست به سیاه و سفید بزنید از کنار بعضی از عجیب ترین چالش های بازار عبور کنید.
بعضی وقت ها آدم با قرار دادن خودش به جای دیگران ایده های تازه ای به نظرش می رسد. مثلا یک دانشجوی تازه فارغالتحصیل شده رشته ادبیات را در نظر بگیرید که دوست دارد مثل شکسپیر رمانهایی ماندگار از خودش به جا بگذارد. بی شک کلی تکنیک های رنگارنگ برای چنین آدمی در دسترس است، اما راستش را بخواهید هیچکدام از آنها به گرد پای مرور سرگذشت رمان نویسهای درجه یک دنیا نمی رسد. خب اگر یک دانشجو می تواند با چنین تکنیک ساده ای راه و چاه مسیر رماننویسی را تا حدود زیادی پیدا کند، چرا شما نتوانید از همین شیوه در عرصه کسب و کار سود ببرید؟
ما در ادامه این مقاله سعی می کنیم به شما نشان دهیم هر کدام از برندهای محبوب این روزهای دنیا چطور در گذشته از پس مشکلات و سختی های راه برآمده اند. در این بین هم اصلا از اصلاحات عجیب یا غیر قابل فهم استفاده نخواهیم کرد و مثل همیشه خیلی خودمانی و دوستانه بحث را پیش می بریم.
مطلب مرتبط: چگونه داستان برندمان را بیان کنیم؟
داستان برندهای محبوب دنیا: موفقیت به سبک بزرگان!
حالا که متوجه شدید مرور داستان برندهای بزرگ چطور می تواند به شما در مسیر پرپیچ و خم تان در دنیای کسب و کار کمک کند، نوبتی هم باشد باید سری به سرگذشت برندهای بزرگ و حسابی مشهور این روزهای دنیا بزنیم. شما را نمیدانم، ولی من که حتی با فکر کردن به تکرار موفقیت برندهای بزرگ حسابی هیجان زده می شوم. پس اگر شما هم آماده شروع این ماجراجویی هستید، اجازه دهید بدون تلف کردن وقت کارمان را شروع کنیم. این شما و این هم پشت صحنه موفقیت برندهای بزرگ دنیا.
آدیداس: داستانی با چاشنی جنگ جهانی
آدیداس از آن دست برندهایی که کمتر کسی در دنیا حاضر است دست رد به محصولاتش بزند. اصلا هم فرقی ندارد پای کتونی های درجه یک این برند در میان باشد یا انواع تیشرت های رنگارنگ، به هر حال وقتی لوگوی این برند روی محصولی قرار گیرد کیفیت آن تضمین شده خواهد بود.
علاقه مندان به دنیای کسب و کار برای آشنایی با ماجرا و داستان برند آدیداس باید سوار بر ماشین زمان به نزدیک یک قرن پیش سفر کنند. آدیداس در سال 1924 از سوی آدولف داسلر راه اندازی شد. باور کنید یا نه، آن ابتدای کار آدیداس فقط یک کارگاه کوچک بود که انواع و اقسام پوشاک محبوب در اروپا را تولید می کرد. همین امر موجب شد خیلی زود این کارگاه ساده تبدیل به یکی از تولیدی های میان رده آلمان شود. شاید برای تان جالب باشد بدانید آدولف در واقع برادر کوچک تر رودولف داسلر، موسس برند پوما، بود. این یعنی دو برادر دو تا از بزرگترین برندهای پوشاک دنیا را راه اندازی کرده اند. ماجرا جالب شد، نه؟
داستان توسعه برند آدیداس همیشه خیلی ساکت و بی دردسر نبوده است. آنها تا زمان جنگ جهانی دوم مثل خیلی از تولیدی های دیگر خیلی آهسته و آرام جاده موفقیت را طی می کردند. با این حال جنگ جهانی اصلا شوخی سرش نمی شد و خیلی زود آدیداس مجبور به ساخت کفش برای سربازهای آلمان شد. این تجربه همراه با زور و خشونت خیلی هم برای این برند بد تمام نشد، چراکه فرصت و امکانات لازم برای آزمون و خطا درباره شیوه های تولید کفش را به دست آورد.
بعد از اینکه جنگ جهانی دوم تمام شد، آدولف خیلی زود متوجه تمایل دوباره مردم برای ورزش کردن شد. خب هرچه باشد در زمان جنگ اوضاع آنقدر به هم ریخته بود که فکر ورزش کردن حتی به سر کسی هم نمی زد. اما حالا شرایط کاملا فرق کرده بود و بازار دست نخورده ای برای کفش های ورزشی پیش روی آدیداسی بود که در دوران جنگ کاملا تخصصی روی طراحی و تولید کفش ها کار کرده بود. این طوری آدیداس اولین قدم ها به سوی تبدیل شدن به غول دنیای ورزش را برداشت و خیلی زود در همه جای دنیا مشتریان فقط دنبال کفش های آدیداس بودند.
همانطور که می بینید، برند آدیداس نه تنها از یک فاجعه تمام عیار به نام جنگ جهانی جان سالم به در برد، بلکه آن را تبدیل به فرصتی برای حرفه ای شدن در دنیای کفش های ورزشی کرد. اگر این برند توانسته از پس دردسری به این بزرگی بر بیاید، بی شک شما هم می توانید با مشکلات دور و برتان کنار بیایید و از آنها پلی برای موفقیت خود بسازید. فقط کافی است مثل برادران داسلر در هر شرایطی دنبال فرصت های تازه باشید؛ همین و بس!
نوکیا: جان سختی+ انطباق پذیری بالا
خیلی از برندهای بزرگ دنیا که این روزها چشم هر مشتری را خیره می کنند در قرن 19 تاسیس شده اند. احتمالا شما در این میان انتظار شنیدن تاریخ کهن هر برندی را دارید به غیر از نوکیا. قبول دارم نوکیا بیشتر برندی جوان با حداکثر 40-30 سال قدمت به نظر می رسد، اما این هم از آن دست شوخی های دنیای کسب و کار است که به بعضی از برندها اکسیر جوانی می دهد.
مطلب مرتبط: دلایل موفقیت یا شکست داستان برندها چیست؟
داستان برند نوکیا به خیلی قبل تر از دنیای دیجیتال و حتی گوشی های عهد حجر می رسد. فردریک ایدستام در سال 1865 شرکت نوکیا را برای کاری خیلی دورتر از عرصه موبایل سازی تاسیس کرد. در آن زمان ایدستام موج تقاضا برای کاغذ به منظور نامه نگاری و چاپ انواع روزنامه را مشاهده کرده بود. به همین خاطر بدون معطلی شرکتی برای تولید کاغذ در فنلاند راه اندازی کرد. این شرکت کوچک خیلی زود با سرمایه گذاری های ایدستام تبدیل به بزرگترین تولیدکننده کاغذ در فنلاند شد و تقریبا هیچ کس به گردپای آن هم نمی رسید.
تا اینجای داستان نوکیا خیلی سر راست و به دور از هرگونه چالشی به نظر می رسد. با این حال سر و کله انواع دردسرها خیلی زود پیدا شد. وقتی ایدستام با تولید کاغذ توانست ثروت و شهرتی برای خودش به هم بزند، خیلی از تجار دیگر هم چنین فکری به سرشان زد. به همین خاطر در دهه 1950 دیگر خبری از سلطه بلامنازع نوکیا در بازار نبود و این شرکت قدیمی تقریبا ورشکسته شد؛ بله درست شنیدید، ورشکسته!
وقتی خبر افزایش بدهی ها به گوش فرزندان و وارثان ایدسام رسید، به جای اینکه خودشان را ببازد و شروع به بهانه جویی کنند خیلی سریع دستور دادند کارگاه های تولید کاغذ شرکت جمع شود. شاید فکر کنید آنها قصد داشتند با فروش کارگاه ها خودشان را از شر بدهی ها خلاص کند، اما قهرمان های قصه ما بازار تازه و دست نخورده ای پیدا کرده بودند. آنها تصمیم گرفتند به جای تولید کاغذ سراغ بازار سیم برق برود. این سیم ها در آن زمان در ابعاد خیلی محدود تولید می شد و قیمت سرسام آوری هم داشت. با توجه به اعتبار خانواده ایدسام به عنوان کارآفرینانی درجه یک کسب مجوزهای لازم برای نوکیا کار سختی نبود. به این ترتیب نوکیا وارد دنیای ساخت سیم برق شد (هنوز هم با عرصه تولید گوشی خیلی فاصله دارد، مگر نه؟).
شرکت نوکیا بعد از اینکه چند دهه در عرصه تولید انواع سیم کارش را ادامه دارد، از اویل دهه 1980 وارد دنیای دیجیتال شد. آنها دیگر به جای تولید سیم برق قصد داشتند نسل اولیه گوشی های همراه را با قیمتی تجاری و مقرون به صرفه به دست مشتریان برسانند. اینطوری نوکیا وارد عرصه ای شد که همه امروزه می شناسند. داستان این برند دوست داشتنی خیلی خوب اهمیت شناسایی فرصت های تازه را به کارآفرینان نشان می دهد. این یعنی شما قرار نیست تا ابد در یک حوزه فعالیت داشته باشید و دیر یا زود باید به فکر حوزه های دست نخورده و مستعد در بازار بروید.
نسکار (NASCAR): رالی همراه با خطرناک ترین خلافکارهای دنیا!
این روزها عاشقان دنیای سرعت خیلی خوب از سری مسابقات نسکار در ایالات متحده آگاهی دارند. این مسابقه هر سال با کلی سر و صدا و شرکت راننده های همه فن حریف برگزار می شود. تا قبل از برگزاری رالی های نسکار تقریبا همه مسابقات از سوی یک سرمایهگذار اصلی برگزار می شد. با این حساب ایجاد انجمن از سوی نسکار قدم تازه ای در صنعت مسابقات خودروهای سواری محسوب می شود. البته دلیل این امر هم در نوع خودش حسابی جالب است. مسابقاتی که امروزه پوشش جهانی دارد، زمانی با کمترین سر و صدای ممکن برگزار می شد، چراکه شرکت کنندگان اصلی آن خلافکارهای بزرگ آمریکایی بودند. ماجرا جالب شد، نه؟
اگر قرار باشد شما به یک بانک دستبرد بزنید، اول از همه چه امکاناتی را برای خودتان تهیه می کنید؟ قبول دارم این سوال خیلی عجیب است و بیشتر به دنیای بازی های کامپیوتری ارتباط دارد، اما برای فهم بهتر داستان نسکار چاره ای به غیر از پیدا کردن جوانی درست و حسابی برای این سوال نداریم. احتمالا خیلی از افراد به فکر کیف های بزرگ برای حمل پول می افتند و بعد هم فورا می روند سراغ یک ماشین پرسرعت. البته در این میان اگر شما راننده خوبی نداشته باشید، احتمالا پلیس ها در یک چشم به هم زدن شما را خواهند گرفت و سر از زندان درمی آورید. به همین خاطر بنیانگذاران اولیه رالی نسکار که خلافکارهای برجسته بودند هر ساله برای پیدا کردن بهترین رانندگان این مسابقات را برگزار می کردند. هدف شان هم مشخص بود: پیدا کردن راننده های کار درست برای سرقت های مهم!
وقتی پای یک رالی با حضور حرفه ای ها در میان باشد، سر و صدای آن خواهی نخواهی به گوش همه می رسد. در مورد نسکار هم بیل فرانس که یکی از کارآفرینان آمریکایی بود تصمیم گرفت دستی به سر و روی این رالی بکشد و آن را تبدیل به مسابقه ای مجاز کند. اینطوری برای اولین بار در سال 1949 مسابقات نسکار نه با ترس از حضور پلیس ها، بلکه به عنوان یک مسابقه حرفه ای با شرکت تمام رانندگان دنیا که حرفی برای گفتن داشتند، برگزار گردید.
کوکا کولا: از داروی ترک اعتیاد تا نوشیدنی های گازدار
حتی بزرگترین برندهای دنیا هم می توانند پشینه ای پرحریف و حدیث داشته باشند. همین برند کوکا کولا را در نظر بگیرید. چه کسی باور می شود برندی که امروزه کلی طرفدار دوآتیشه در سراسر دنیا دارد، یک روز به عنوان داروی ترک اعتیاد آزمایش شده است؟
مطلب مرتبط: 4 راهکار خلاقانه برای بیان داستان برندمان
ماجرای کوکاکولا به زمان جنگ داخلی در ایالات متحده باز می گردد. در آن زمان جا استیث که به عنوان شیمیدان در زمان جنگ به خدمت وظیفه فراخوانده شده بود، برای درمان اعتیادش به مورفین شروع به ساختن نوشیدنی کوکا کرد. او که به خاطر تحصیل در رشته شیمی و داشتن داروخانه حجم زیادی از مورفین دم دستش بود، آخر سر برای اینکه از شر اعتیاد به این دارو خلاص شود، کم کم نوشیدنی کوکا را جایگزین این اعتیاد خطرناک کرد. البته در سال 1886 که استفاده از مواد اعتیادآور در نوشیدنی ها به طور کامل ممنوع شد، کوکاکولا متولد گردید و به عنوان یک برند نوشابه گازدار سر و صدای زیادی به راه انداخت.
کوکاکولا تقریبا تا پایان قرن 19 همچنان به عنوان یک نوشیدنی کمکی برای ترک اعتیاد شناخته می شد. با این حال ورود به قرن 20 و تحولات صنعت خوراکی مدیران این شرکت را به فکر تولید انبوه نوشابه های گازدار انداخت. این طوری کوکاکولا متولد شد و در مدت زمانی کوتاه دل همه عاشقان نوشیدنی های بدون الکل را به دست آورد.
وقتی جان استیث استقبال مردم از نوشابه های شرکتش را دید، خیلی زود قید فعالیت در زمینه داروهای کمکی به ترک اعتیاد را زد و به جای ترکیب های مربوط به ترک اعتیاد شروع به استفاده از شکر در نوشیدنی اش کرد. کم کم در گذر دهه های مختلف ترکیب جادویی کوکا کولا جای خودش را در دل مشتریان باز کرد. به طوری که امروزه کمتر کسی حاضر است در کنار غذا به چیزی کمتر از کوکا کولا رضایت دهد.
سگا: داستان نوستالژی کودکان دنیا
خاطرات کودکی بسیاری از ما با سگا و کنسول های خاطره انگیزش گره خورده است. این برند نیز مانند بسیاری دیگر از موارد مورد بحث در این مقاله کارش را در حوزه ای متفاوت از حال و هوای کنونی خود آغاز کرده است. برخلاف تصور بسیاری از افراد، سگا نه در ژاپن بلکه در آمریکا متولد شد. مارتین بروملی در ابتدا این شرکت را با نام اصلی استاندارد گیمز برای طراحی ابزارهای بازی و سرگرمی برای نظامیان آمریکایی مستقر در جزایر اقیانوس آرام راه اندازی کرد. با این حال بعد از تمام شدن جنگ جهانی دیگر محصولات این برند خواهان نداشت. چراکه حضور نظامیان آمریکا در اقیانوس آرام کاهش یافته بود و دیگر کسی دنبال سرگرمی در اوقات نگهبانی یا خدمت وظیفه نبود. در این بین محصولات شرکت استاندارد گیمز سر از بازار ژاپن درآورد. چراکه محصولات مربوط به حوزه سرگرمی در ژاپن پس از جنگ جهانی دوم حسابی طرفدار داشت. این شرکت با سود خوبی که در بازار ژاپن کرد تقریبا مارتین بروملی را تبدیل به یک میلیاردر تمام عیار نمود. جالب اینکه میلیاردر قصه ما خیلی راحت تصمیم گرفت برندش را بفروشد و بقیه عمرش را با پول هنگفتی که به جیب زده به خوبی و خوشی سپری کند.
شرکت استاندارد گیمز در سال 1965 به سرمایه گذارهای ژاپنی فروخته شد. از آن زمان به بعد اسم سگا برای این شرکت انتخاب شد و در دهه 1980 با معرفی نسل ابتدایی کنسول های بازی و ساخت انواع بازی های خاطره انگیز تبدیل به یکی از برندهای پردرآمد بازار در سراسر دنیا گشت.
بدون تردید سرنوشت سگا در صورت ادامه مدیریت مارتین بروملی حتی نزدیک به وضعیت کنونی هم نبود. این امر به خوبی بیانگر اهمیت خرید یک برند و تبدیلش به نسخه ای حرفه ای در بازار است. بنابراین اگر شما قصد دارید کارتان را در یک حوزه شروع کنید، می توانید علاوه بر ایجاد یک برند از صفر، به فکر خرید یک برند حاضر و آماده و ارتقای آن در بازار هم باشید.
توییتر: ایده ای ساده با وسعت جهانی
شبکه های اجتماعی همیشه خیلی راحت در دسترس مردم نبود و سر و شکل شان هم هیچ شباهتی به الگوهای گرافیکی این روزها نداشت. زمانی که توییتر برای اولین بار کارش را شروع کرد، نه گوشی های هوشمندی در بازار بود و نه حتی رایانه ها ظرفیت خیلی زیادی داشتند. در آن زمان جک دورسی فقط و فقط یک ایده ساده را در سر داشت و آن چیزی نبود به غیر از ارسال پیامک های سنتی گوشی ها در شکل و ظاهری آنلاین. شاید الان این ایده خیلی ساده و آماتور به نظر برسد، اما در دوران گوشی های کلاسیک نوکیا همین ایده حسابی سر و صدا به پا کرد.
مطلب مرتبط: داستان سرایی و تاثیرآن در موفقیت برندها
اگر بخواهیم ماجرای توییتر را خیلی دقیق تر بررسی کنیم، باید سری به پلتفرم اودن (Oden) هم بزنیم. دورسی قبل از اینکه توییتر را راه اندازی کند، این پلتفرم را برای جلب نظر عاشقان دنیای موسیقی راه انداخت. با این حال خیلی زود گرد و خاک این برند در بازار فرو نشست و دیگر یک کاربر هم در سرویس اودن پر نمی زد. با این حساب جک دورسی برای اینکه از قطار نوآوری و خلاقیت جا نماند، خیلی زود دست به کار شد و توییتر را روانه بازار کرد.
توییتر از زمان راه اندازی اولیه تا حالا کلی تغییرات ریز و درشت داشته است. امروزه این پلتفرم دیگر فضایی برای به اشتراک گذاری خشک و خالی محتوای متنی نیست. در عوض شما می توانید هرچه دلتان بخواهد در این فضا بارگذاری کنید و اصلا هم محدودیت فرمت محتوا ندارید. جالب اینکه وقتی پای گوشی های هوشمند به دنیا باز شد، توییتر جان دوباره ای گرفت. به هر حال توییت زدن وقتی روی صندلی راحتی تان دراز کشیده اید و مشغول تماشای برنامه تلویزیونی مورد علاقه تان هستید، حال و هوای دیگری دارد، مگر نه؟
توییتر علاوه بر اینکه خیلی خوب با شرایط تازه در دنیای شبکه های اجتماعی کار آمده است، الگویی به روز از خدمات مربوط به محتوای متنی را نیز پیش پای کاربران قرار داده است. اگر یادتان باشد، زمانی که در اوایل دهه گذشته اینستاگرام تازه سر و صدا به راه انداخته بود، خیلی ها از تمام شدن دوران توییتر حرف می زدند، اما امروزه توییتر همچنان یکی از محبوب ترین پلتفرم های آنلاین در سراسر دنیا محسوب می شود.
ردبول: هیجان تا بی نهایت!
وقتی صحبت از ورزش های سخت و کمی هم خطرناک می شود، اول از همه فکر آدم سراغ ردبول می رود. اگرچه این برند دوست داشتنی هیچ ورزشی را اختراع نکرده، اما به خاطر حمایت های گسترده از ورزشکاران و ترویج رشته های پرهیجان حسابی مشهور شده است. این روزها هرجا خبری از ورزش های سخت و خطرناک باشد، قطعا یک پای کار ردبول خواهد بود.
ردبول از ورزش های کوهستانی تا رالی های صحرایی و حتی پرش فضانوردان از بیرون جو زمین را تحت پوشش اسپانسر خودش قرار داده است. البته در این بین ارتباط خوبی هم بین این رویدادها با محصولات ردبول وجود داد: نوشیدنی های انرژی زا!
شاید فکر کنید ردبول یکی از برندهای اصیل اروپایی است، اما داستان این شرکت از شهرهای شلوع تایلند شروع می شود. در آن زمان این شرکت نوشیدنی های انرژی زا برای کارگران روستایی و رانندگان تاکسی در سراسر تایلند تولید می کرد. آن زمان نه خبری از فرمول ویژه این نوشیدنی بود و نه حتی اسم مشخصی برای ردبول انتخاب شده بود. تنها مشخصه این برند در آن زمان یک لوگوی قرمز با حضور دو گاو عصبانی بود.
ماجرای اوج گیری ردبول تقریبا تا دهه 80 میلادی شروع نشد. تا اینکه در سال 1984 یک بازاریاب اتریشی به نام دیتریش ماتسیتس خیلی اتفاقی مسیرش به تایلند افتاد و در یک روز گرم و خسته کننده چشمش به نوشیدنی های انرژی زای محلی افتاد. آن زمان لوگوی جذاب ردبول نظر ماتسیتس را جلب کرد. این طوری او به این فکر افتاد که این برند محلی در تایلند را تبدیل به یک تولیدی حرفه ای نوشیدنی های انرژی زا کند. البته در این میان تاثیر قوی نوشیدنی های محلی ردبول را هم نباید دست کم گرفت، چرا که ماتسیتس فقط با یکبار نوشیدن آن حسابی حیرت زده شد.
بعد از اینکه بازاریاب اتریشی قصه ما حسابی از نوشیدنی های ردبول خوشش آمد، این برند به شکل امروزی متولد شد. ماتسیتس تقریبا تمام المان های مربوط به لوگوی اصلی برند را حفظ کرد و اسم آن را ردبول گذاشت، چراکه لوگو این برند شامل دو گاو نر خشمگین بود و چنین اسمی بیشترین هماهنگی با ماهیت یک نوشیدنی انرژی زا را پیدا می کرد؛ به همین سادگی!
خیلی از کارآفرینان فکر می کنند حتما باید ایده های بی نهایت خلاقانه ای برای اسم گذاری برندشان داشته باشند. در این میان ردبول یک مثال نقض آشکار است. اگر از ما می شنوید، به جای اینکه خودتان را با داستان های بی سر و ته درباره تاریخچه یک کسب و کار برای انتخاب اسم خسته کنید، کافی است بین محصول تان و نیاز مشتریان یک نقطه مشترک پیدا کرده و همان را تا پیدا کردن اسم مناسب دنبال کنید. در مورد ردبول این سرنخ انرژی گاوهای نر بود. به این ترتیب نوشیدنی انرژی زای این برند می توانست سطح انرژی و توانایی افراد را بی نهایت افزایش دهد، یا دست کم اینطور پیام را در ذهن مخاطب حک کند.
مطلب مرتبط: راه های بهبود داستان سرایی
انتشارات پنگوئن: انقلابی در صنعت چاپ و کتابفروشی
خواندن کتاب همیشه یک سرگرمی ارزان قیمت و در دسترس برای همگان نبوده است. همانطور که تا همین یک قرن پیش اتومبیل از آن دست کالاهای لوکسی بود که کمتر کسی حتی خواب داشتنش را هم می دید، کتاب هم تا دهه های ابتدایی قرن 20 کالایی نسبتا گران و متعلق به طبقه اشراف زاده بود. به همین خاطر وقتی الن لین در سال 1934 قصد داشت کتابی برای اوقات فراغتش بخرد، مجبور شد با قطار به شهر دیگری برود تا از یک کتابفروشی آثار مورد علاقه اش را تهیه کند. البته قهرمان داستان ما وقتی به کتابفروشی رسید، متوجه قیمت های سرسام آوری شد که حتی در خواب هم نمی دید. اینطوری بود که الن دست خالی به خانه برگشت، اما یک جرقه مهم در ذهنش روشن شده بود.
الن پیش خودش فکر کرد اگر کتاب تا این حد گران نبود، شاید خیلی از مردم علاقه بیشتری برای خرید آن نشان می دادند. از آنجایی که او یک چاپخانه کوچک داشت، خیلی خوب می دانست قیمت کاغذ بی نهایت زیاد است و کسی حاضر نیست کاغذ مفت برای چاپ کتاب به او یا هر ناشر دیگری بدهد. البته قهرمان داستان ما ناامید نشد، بلکه سراغ کاغذهای ارزان تر رفت که در عین کیفیت خوب، هزینه صحافی خیلی کمی هم داشت. اینطوری انتشارات پنگوئن شروع به کار کرد.
درگیری الن لین با انواع و اقسام کاغذ و نویسندگان مختلف آخر سر به این ایده ختم شد که کتاب هایی با کاغذهای ارزان چاپ کرده و به جای کتابفروشی های لوکس آنها را در کنار خیابان به فروش برساند. اینطوری انتشارات پنگوئن با شعار دسترسی همه به کتاب وارد بازار نشر شد. همین ایده کافی بود تا نزدیک به یک قرن بعد، پنگوئن یکی از مشهورترین انتشارات های دنیا باشد و حتی این صنعت را نیز به سوی چاپ ارزان تر کتاب راهنمایی کند؛ درست مثل قهرمان های فیلم های هالیوودی که یک تنه دنیا را تغییر می دهند!
اوبر: چرا تاکسی گرفتن باید کار سختی باشد؟
اوبر از آن دست برندهایی است که خیلی صاف و ساده سراغ یکی از مشکلات مردم رفت و با حل آن حسابی در دل مشتریان جا باز کرد. ماجرای این سرویس تاکسی اینترنتی در سال 2008 و یک شب برفی در پاریس شروع شد. در آن شب تراویس کالانیک و گرت کمپ در حالی که تا مغز استخوان شان یخ زده بود در کنار جاده منتظر تاکسی بودند. احتمالا اغلب مردم در چنین شرایطی شروع به بد و بیراه گفتن خواهند کرد، اما تراویس و گرت در آن شرایط یک فکر بکر به سرشان زد. وافعا چرا باید پیدا کردن تاکسی اینقدر سخت و خسته کننده باشد؟
سوال بالا شاید برای خیلی ها بی مورد به نظر برسد. به هر حال تاکسی گرفتن در شب های برفی کار ساده ای نیست. شاید هم بعضی ها با خودشان بگویند بیرون ماندن در شب های برفی همین عواقب را هم خواهد داشت. با این حال قهرمانان این قصه طور دیگری فکر می کردند. آنها با ترکیب سرویس های تاکسیرانی و فناوری اینترنت اولین برنامه رزرو تاکسی اینترنتی را راه اندازی کردند. اوبر حاصل همین مشکل ساده و در برف ماندن دو جوان در شب های پاریس بود.
مدیران اوبر از همان اول کار سعی داشتند پیدا کردن تاکسی را برای مردم سراسر دنیا ساده کنند. البته آغاز به کار این برنامه با سر و صدای خیلی کمی بود، اما به محض اینکه مزه تاکسی گرفتن بدون هیچ دردسری زیر زبان کاربران اوبر رفت، این برند حسابی در دنیا گرد و خاک کرد. فکر می کنم شما هم قبول داشته باشید که اوبر طوری دنیای حمل و نقل عمومی را عوض کرده که هیچ جوره نمی شود جلوی اسم آن مقاومت کرد. کافی است نگاهی به دنیای استارت آپ های کپی شده از روی دست اوبر بیندازید تا منظور ما را خیلی خوب متوجه شوید.
مطلب مرتبط: چرا داستان سرایی برای یک برند مهم است
سخن پایانی
بعد از یک گشت و گذار طولانی حالا شما با داستان پشت صحنه چند تا از بزرگترین برندهای دنیا آشنا شده اید و کلی هم درس های تازه یاد گرفته اید. شاید شما تجربه ای مو به موی برندهای مورد بحث در این مقاله نداشته باشید، اما شکی نیست بعضی از نکات یا جنبه های کاری شان حسابی به دردتان خواهد خورد. اگر یادتان باشد، در ابتدای این مقاله یک فرض خلاقانه را مطرح کردیم: اگر بقیه توانسته اند با ایده های خلاقانه و نوآوری در بازار موفق شوند، بی شک شما هم می توانید موفقیتی مثل آنها را رقم بزنید.
حالا که شما تجربه برخی از بزرگترین برندهای دنیا را مو به مو دنبال کرده اید، دیگر نوبتی هم باشد باید خودتان دست به کار شوید. ما در روزنانه فرصت امروز امیدواریم نکات مورد بحث در این مقاله به شما کمکی هرچند کوچک برای آشنایی بهتر با پشت صحنه برندهای بزرگ کرده باشد. یادتان باشد مثل همیشه اگر سوال یا نکته ای داشتید، کافی است همین جا آن را با ما در میان بگذارید.
منابع: