شنبه, ۱ دی(۱۰) ۱۴۰۳ / Sat, 21 Dec(12) 2024 /
           
فرصت امروز

میل چیمپ، پلتفرم بازاریابی کسب و کارهای کوچک، در دوران رشد خود با چالش های سختی مواجه شده بود که به کمک تغییر سبک رهبری بر آن ها غلبه کرد.

سال ها پیش، زمانی که میل چیمپ (MailChimp) هنوز یک استارتاپ کوچک بود، همه ی کارکنان برای صرف قهوه دور یک میز جمع می شدند. اما سال ۲۰۱۴ تعداد پرسنل این شرکت به ۳۰۰ نفر افزایش یافته بود. در یکی از مراسم میهمانی شرکت، بن چستنات مدیرعامل و هم بنیانگذار میل چیمپ به اطراف خود نگاه کرد و متوجه شد که بسیاری از کارکنان را نمی شناسد. به همین دلیل همه ی پرسنل را به یک جلسه ی کاری دعوت کرد. او امیدوار بود که صمیمیت روزهای اولیه ی میل چیمپ را دوباره برقرار کند.

جلسه مذکور با حضور صدها نفر تشکیل شد. هنگامی که که زمان پرسش و پاسخ فرارسید، یکی از کارکنان دستش را بالا برد و از برنامه های آینده ی شرکت پرسید. مدیرعامل شانه هایش را بالا انداخت و پاسخ داد: «ما به هیچ استراتژی سرسختانه ای نیاز نداریم، زمانی که با مشکلی مواجه شویم، راهی برای آن پیدا می کنیم و از موانع رد می شویم!» چستنات به یاد می آورد که این جمله، فلسفه ی همیشگی زندگی او بوده است: این شرکت هم بسیار اتفاقی تأسیس شده بود و از آن زمان کارش را به خوبی پیش برده بود. درواقع همه چیز عالی پیش رفته بود. اما حالا، تنها نیمی از کارکنان با او هم عقیده بودند و به نظر می رسید نیم دیگر، به نوعی مضطرب اند. زمانی که یکی از کارمندان دستش را بالا برد و از چستنات پرسید: «چرا پنهان کاری می کنید؟»، جلسه به تنش کشیده شد. مدتی بعد یکی دیگر از کارمندان به او گفت که به آموزش

همه کارآفرینانی که به مرحله ی مقیاس پذیری کسب و کار می رسند، با چنین لحظاتی مواجه می شوند. درست وقتی که متوجه می شوند همان رهبری نیستند که انتظار می رود. آینده ی شرکت، به اتفاقاتی بستگی دارد که بعدازآن رخ می دهد و اینکه یک کارآفرینی موفق می شود مثل چستنات، نیازهای شرکت خود را محقق کند یا خیر. اما درهرصورت، دوران سختی است. بن چستنات می گوید: «من موفق شدم، اما پس از چندین ماه تحمل درد و رنج های سخت. پس از آن هم چندین ماه سخت دیگر در انتظارم بود.»

مطلب مرتبط: پدیده ایمیل زدگی و راه های پیشگیری آن

مانند اغلب دردهایی که در زندگی تجربه می کنیم، چستنات کار را با ارزیابی خودش شروع کرد: او چه نوع رهبری بود؟ برای پاسخ به این سؤال به روزهای اولیه ی راه اندازی میل چیمپ برگشت، زمانی که می خواست استعدادهای بیشتری را به شرکت خود جذب کند. افرادی که آن قدر جسور هستند که به یک استارتاپ ملحق شوند، استارتاپی که با چالش ها و ریسک های زیادی روبرو است. این افراد به «ساختار» نیازی نداشتند. به همین دلیل چستنات یاغی ترین افراد را استخدامکرد و آن ها را تشویق کرد که با همه ی انرژی خود به جلو حرکت کنند.

اما زمانی که میل چیمپ به رشد و مقیاس پذیری رسید، صدها کارمند به آن ملحق شدند که اغلب آن ها با چستنات در ارتباط نبودند. همه ی چیزی که این کارمندان می دیدند، رهبری بود که چشم انداز منسجمی نداشت و آن ها را ناامید و سردرگم رها کرده بود. این همان چیزی بود که جلسه ی کاری را به تنش کشیده بود. کارکنان قدیمی، نگرش «ضد ساختارگرایی» او را دوست داشتند، اما پرسنل جدید با این سبک رهبری کنار نمی آمدند. چستنات باید یکی از این دو سمت را انتخاب می کرد و زمانی که خوب فکر کرد، متوجه شد که در سمت اشتباهی ایستاده است. زمان آن رسیده بود که میل چیمپ مانند یک شرکت بزرگ عمل کند.

بن چستنات برای شروع، چند مشاور را از دانشگاه اموری استخدام کرد تا به او در تدوین مأموریت شرکت کمک کنند. بسیاری از رهبران نمی توانند به سادگی تصدیق کنند که برای شناسایی نیازهای شرکت خود، به کمک نیاز دارند. اما چستنات می دانست که این اقدام تا چه حد ضروری است. مشاورین یک برنامه ی آموزشی بانام «MailChimp University» را برگزار کردند که کارکنان شرکت تا به امروز از آن استفاده می کنند. در مرحله ی بعد چستنات گروهی از مدیران با سابق را استخدام کرد تا در بخش های مختلف شرکت، مسئولیت رهبری کارمندان را به عهده بگیرند و مأموریت شرکت را در سراسر سازمان گسترش دهند.

هنگامی که چستنات با نقش رهبری خود خو گرفت، شروع به تکرار یک عبارت کرد: «مرحله ی رشد». او می خواست هم خودش و هم کارمندان، اهمیت دوران گذار یک استارتاپ به یک شرکت را درک کنند. آن ها باید از دوران نوجوانی یک شرکت عبور می کردند و این کار ساده ای نبود. البته چستنات می دانست که سختی دوران تحول، مانند سازگار شدن با هر تغییرات دیگری، کاملاً طبیعی است.

میل چیمپ با موفقیت این چالش را پشت سر گذاشت. این شرکت امروزه ۸۰۰ کارمند و بیش از ۱۰ میلیون کاربر دارد و درآمد سالانه ی آن به ۵۲۵ میلیون دلار می رسد. البته تغییرات جدید برای همه ی کارمندان خوشایند نبود. برخی از کارمندان اولیه، یعنی افرادی که تمایلی به پذیرش ساختارها نداشتند، شرکت را ترک کردند. میل چیمپ ستاره های جدیدی را جذب کرد که خواهان برنامه و ساختار بودند و می توانستند در کنار رهبر خود، در راه رسیدن به اهداف شرکت حرکت کنند.

منبع : ENTREPRENEUR/zoomit
برچسب ها : اصول کسب و کار
لینک کوتاه صفحه : www.forsatnet.ir/u/ZVhtkneS
به اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی :
نظرات :
قیمت های روز
پیشنهاد سردبیر
آخرین مطالب
محبوب ترین ها
وبگردی
سفارش سئو سایتقیمت ورق گالوانیزهخرید از چینخرید فالوور فیکدوره رایگان Network+MEXCتبلیغات در گوگلقصه صوتیریل جرثقیلخرید لایک اینستاگرامواردات و صادرات تجارتگرامچاپ فوری کاتالوگ حرفه ای و ارزانلوازم یدکی تویوتاتور سنگاپورتولید کننده پالت پلاستیکیهارد باکستالار ختمبهترین آزمون ساز آنلایننرم افزار ارسال صورتحساب الکترونیکیقرص لاغری پلاتینirspeedyیاراپلاس پلتفرم تبلیغات در تلگرام و اینستاگرامگیفت کارت استیم اوکراینمحصول ارگانیکبهترین وکیل شیرازخرید سی پی کالاف دیوتی موبایلقیمت ملک در قبرس شمالیچوب پلاستضد یخ پارس سهندخرید آیفون 15 پرو مکسمشاور مالیاتیقیمت تترمشاوره منابع انسانیخدمات پرداخت ارزی نوین پرداختاکستریم VXدانلود آهنگ جدیدلمبهخرید جم فری فایرتخت خواب دو نفرهکابینت و کمد دیواری اقساطیکفپوش پی وی سیتماشای سریال زخم کاری 4تخت خوابخرید کتاب استخدامیقیمت کمد دیواریکاشت ابرو طبیعیپارتیشنتاسیس کلینیک زیباییریفرال مارکتینگ چیست؟ماشین ظرفشویی بوشکوچینگ چیست
تبلیغات
  • تبلیغات بنری : 09031706847 (واتس آپ)
  • رپرتاژ و بک لینک: 09945612833

كلیه حقوق مادی و معنوی این سایت محفوظ است و هرگونه بهره ‌برداری غیرتجاری از مطالب و تصاویر با ذكر نام و لینک منبع، آزاد است. © 1393/2014
بازگشت به بالای صفحه