برخی اگر جای ما بودند کوچکترین نوشتههای کهن و مستند خود را روی دست بالا برده و به آن افتخار میکردند. تصور این برای بسیاری از درسخواندههای مدیریت دور از ذهن است، زیرا بسیاری تصور میکنند مدیریت زاده قرن بیستم و تماما فرنگی است اما به واقع اینگونه نیست، زیرا مدیریت زاده منطق و خردمندی است و به زبانی دیگر یافتههای مدیریت و الگوهای آن در بسیاری از مواقع الگو و سبک و منش بسیاری از مدیران کهن که ما به آنها نامهایی مانند شاهان، حاکمان، سرپرستان و... دادهایم بوده است.
شاهنامه فردوسی در این باره یکی از کتابهای کهن و مستند است که پس از گذشت هزار سال از نگارش آن مستندترین و معتبرترین نوشته درباره مدیریت در ایران و ایران فرهنگی است.شاید اگر رابینز ایرانی بود و با این کتاب کهن آشنا بود برخی از اشعار شاهنامه را در بحثهای کتاب رفتار سازمانی خود ذکر میکرد. برای نمونه در این باره به برخی از اشعار مدیریتی کتاب شاهنامه اشاره میشود اما پیش از آن باید یادآوری کرد که شاهنامه شامل سه بخش اصلی اساطیری، پهلوانی و تاریخی است.
جاذبههای فکری فردوسی
استاد احمد رنجبر در بخش نهم (سیاست و روش کشورداری) از کتاب ارزشمند خود با نام جاذبههای فکری فردوسی مینویسد:«موضوع مورد بحث ما در این بخش آیین کشورداری است که فردوسی در سرودههای جاودانه خود با توجه به اوضاع و احوال روزگار خویش بیان داشته و در لابهلای داستانهای حماسی شیرین با زبردستی و مهارت هرچه تمامتر آورده است.»
در ادامه به چند بیت از شاهنامه اشاره میشود.
1- بزرگان و آزادگان را به شهر
ز داد تو باید که یابند بهر
زنیکی فرومایه را دوردار
به بیدادگر مرد، مگذار کار
همه گوش و دل سوی درویشدار
همه کار او چون غم خویشدار
2- یا آنجا که میگوید:
گر ایمن کنی مردمان را به داد
خود ایمن بخسبی و از داد شاد
هر آنکس که باشد تو را زیردست
مفرمای در بینوایی نشست
3- چو با مرد دانات باشد نشست
زبردست گردد سر زیردست
4- چو خسرو به بیداد کارد درخت
بگردد بر او پادشاهی و تخت
نگر تا نیازی به بیداد دست
نگردانی ایوان آباد پست
5- و یا درباره آموزش توصیه میشود که:
بیاموز و بشنو زهر دانشی
که یابی زهر دانشی رامشی
6- چنین گفت با نامور کیقباد
که چیزی ندیدم نکوتر ز داد
7- ز دانا شنیدم یکی داستان
خرد شد بر آن نیز همداستان
که آهسته دل کم پشیمان شود
هم آشفته را هوش درمان شود
شتاب و بدی کار اهریمن است
پشیمانی جان و رنج تن است
8- و درباره نوآوری مینویسد:
به داد جهان آفرین شاد باش
جهان را یکی تازه بنیاد باش
9- به مدیران توصیه میدهد:
بدان داد ما را کلاه بزرگ
که بیرون کنیم از رمه میش گرگ
10- چو بخشنده باشی گرامی شوی
زدانایی و داد نامی شوی
11- و گر تخت جویی هنر بایدت
چو سبزی بود شاخ و بر بایدت
چو پرسند پرسندگان از هنر
نشاید که پاسخ دهیم از گهر
گهر بیهنر ناپسندست و خوار
برین داستان زد یکی هوشیار
12- چو باشد جهانجوی با فر و هوش
نباید که دارد به بدگوی گوش
13- خردمند باید که باشد دبیر
همان بردبار و سخن یادگیر
هشیوار و سازیده پادشا
زبان خامش از بد به تن پارسا
شکیبا و با دانش و راستگوی
وفادار و پاکیزه و تازهروی
بازاردان