همانگونه که قبلا هم به کرات به سمع و نظر همه سروران رساندهام، شفافیت چیز بسیار خوبی است. تکلیف آدم را روشن میکند. آدم میداند از چه چیزی و چه کسی خوشش بیاید و از چی و کی متنفر باشد. در محل کار این موهبت در دوره کارمندی به وفور هست. با گذشت مدت زمان کوتاهی میشود فهمید چه کسی همکار یا رییس خوبی است و خیرخواه است و مثبت و کدام یکی بدخواه است و منفی و اذیتکن.
در فضای کارمندی بوکشیدن دروغگویی و زیرآبزنی و افعال نکوهیدهای از این دست راحتتر است. انگار آدمها وقتی با یک کارمند معمولی مواجه میشوند بیشتر خود اصلیشان را نشان میدهند. بعد از اینکه زیرآبزنی و بدذاتی کسی هم محرز شد خب خیلی صاف و ساده میشود از او متنفر بود و با او دشمنی کرد. حتی اگر لازم باشد، میشود مقابلهبهمثل کرد و زیاد هم در گیر و بند اخلاق و این حرفها گیر نکرد.
به هرحال هرکسی میتواند و باید از حق خودش دفاع کند ولو به روشهای نهچندان منزه و مشعشع. حالا فرض بفرمایید که دور از جانتان مثل این حقیر، یک مدیر جوان تازهکار سرد و گرم روزگار نچشیده و بر سنگ سخت نخوابیدهای(!) هستید که هنوز خیلی سادهدلانه فکر میکند فضای کسبوکار در اینجا و همهجا میتواند و باید محیطی امن و زیبا برای کارکردن و امرار معاش و لذت بردن و ترکاندن توأمان باشد و در همان بدو امر به مسئلهای به قدمت خود تاریخ برمیخورد؛ زیرآبزنی.
با این تفاوت که اینبار و در کسوت مدیریت نمیتوان همان برخورد ساده اه و اخ و لبورچیدن و دوریگزیدن را داشت. این مسئله به شکلی جدی و در هیات یک پدیده وجود دارد و در معادلات کاری تاثیر میگذارد و باید با آن زندگی کرد. در همان وهله اول یک چیز مسلم میشود، این مسئله همیشه هم آنقدرها بد نیست. وقتی کسی یا کسانی از روی ندانمکاری یا غرض، بدون درنظر گرفتن منافع عموم اشخاص ذینفع یک شرکت (از صاحب و مدیر تا کارمند و پیک و...) حرکاتی مثل همان مثال معروف سوراخ کردن کف کشتی را انجام میدهند، اگر کسی بفهمد و اقدام پیشگیرانهای (هرچند نهچندان فداکارانه و حماسی مثل قصه انگشت پتروس!) انجام دهد، آیا میتوان در دستهبندی زیرآبزنهای نفرتانگیز قرارش داد؟ یا در حالتی دیگر آدمی را در نظر بگیرید که به هر دلیلی، ضعف یا نرمخویی بیش از حد یا پایبندی زیادی به اصول اخلاقی و حرفهای مستقیما مورد استثمار و بهرهکشی همکارانش قرار میگیرد و نهایتا برای احقاق حقوقش ناگزیر به مراجعه به مسئول ذیربط و زدن پارهای از زیرآبها میشود، باز آیا انصاف است که او را جاسوسمشرب و دهنلق و امثالهم بنامیم؟ این از بعد اخلاقی و عدالتمحور و مهرورزانه قضیه!
از دید مصالح و الزامات کاری و شغلی هم که بنگریم افراد زیرآبزن خواسته و ناخواسته، به شکلی زیبا یا زشت بخشهایی از حقایقی را که در حالت عادی مسلما از دید مدیر و رییس پنهان خواهد ماند، آشکار میکنند. باید واقعبین بود، بهترین کارمندان هم چیزهایی برای مخفی کردن دارند. صد البته منظور بنده رفتارهای امنیتی و تجسس در زندگی افراد و تنگکردن عرصه بر آنان نیست. ولی باز هم به نظر میرسد که دانستن مدیر بهتر از ندانستنش است. اینجاست که یکی از سختیهای مدیریت خودش را نشان میدهد. کنار آمدن با امر غیراخلاقی و غیرمطبوع زیرآبزنی، به شکلی که اگر شد بتوان از آن مزیتی و نفعی برای کار استخراج کرد و اگر نشد حداقل جلوی مضار و آسیبهای آن را گرفت، سختتر از آن است که به نظر میرسد.