خیابان مفتح شمالی؛ ترافیک بیپایانش را که نادیده بگیرید، میرسید به دنیایی از جشنواره رنگها بر دامن حریرها و اطلسها. فکر میکنم کمی شاعرانه نوشتم اما به قول عاشق صادقی: در دنیایشان میارزید که اینگونه بگوییم. خلاصه کلام اینکه در این بازار خوش برورو تا دلتان بخواهد لباسهای زیبا با پارچههای اروپایی، ترک و... میبینید. اما اینها تنها ظاهر قضیه است و در پس این ظاهر زیبا قیمتهایی گاه کمرشکن نشسته است. در این گزارش نمای بازار، هزینههای رهن و اجاره و درد دل مشتریان را بخوانید.
بورسی با 65واحد فروشگاهی
حالت کلی بازار لباسهای مجلسی خیابان مفتح شمالی این گونه است: مغازههای تقریبا یکشکل نسبتا ساده که تنها تفاوتشان کوچکی و بزرگی مغازه است. همانطور که گفته شد اغلب مغازهها یک طبقه و آنها که بیشتر لوکس و بیشتر شیک هستند دوطبقهاند. با پرسوجو از کسبه فعال مفتح شمالی، تعداد فروشگاههای اینجا را حدودا 65 واحد میدانند که بیشتر در سمت راست خیابان (طرف غربی) واقع شدهاند و به کاسبی مشغول هستند.این تعداد مغازه از کمی پایینتر از تقاطع استاد مطهری شروع میشود و تا ضلع شمالی میدان هفتمتیر ادامه مییابد. آخر هفتهها و روزهای تعطیل، زمان مناسب خریدوفروش این بازار است.
هزینههای رهن و اجاره
بزرگترین مغازهها 150متری و کوچکترینشان 40متری است. بیشتر از 150متر و کمتر از 40متر خیلی کم پیدا میشود. البته بیشتر مغازهها بین 70 تا 120متر است. قیمت اجاره در این قسمت از شهر بالاست. برای اجاره یک واحد 125متری باید هزینه زیادی متقبل شد: 80 تا 100میلیون تومان پول پیش و ماهانه 30میلیون اجارهبها. رهن خیلی طرفدار ندارد و هر ملکی که رهن داده شود، مبلغ آن کاملا توافقی است و خیلی ربطی به قیمت واحد منطقه و ارزش زمین و... ندارد.
فروش خیلی راکد است و مالکان تقریبا قصدی برای فروش ندارند و بهندرت اتفاق میافتد که مغازهای فروخته شود. چون هزینه ملک بسیار زیاد است و مشتری دست به نقد خیلی کم پیدا میشود؛ مگر در موارد خاص از قبیل بدهی سنگین، ورشکستگی، تضمین مالی و مانند اینها. در غیراین صورت دلیلی ندارد صاحب مغازه ملکش را بفروشد. ملکی که هر روز هم به قیمتش افزوده میشود. قیمت فروش مغازه از متری 50،40میلیون به بالاست.
از دریچه نگاه مشتری
از نگاه دیگران برای بیشتر مراجعان - که عمدتا خانمها هستند- نرخ لباسها بسیار بالاست ولی از تعدد طرح و رنگ و مدلها راضی هستند. خانمی حدودا 35ساله که محل کارش نزدیک به این بازار است میگوید: «به خاطر نزدیکی این مکان به محل کارم مسیر روزانه رفتوآمدم از این خیابان است. هر روز مدلها و طرحهای جدید را میبینم و همینطور قیمتهایشان را که خیلی سرسامآور است و تا حالا چیزی از این مغازهها نتوانستهام بخرم؛ حتی برای عروسی خواهرم مجبور شدم از جای ارزانتری لباس مناسب جشن عروسی تهیه کنم. جلوی ویترین یکی از مغازهها چند دختر جوان مشغول برانداز کردن لباسها هستند و سروصدایشان فضای اطراف را پر کرده است.
نزدیکشان میشوم و سر صحبت را باز میکنم. بهظاهر قصد خرید ندارند و فقط از روی کنجکاوی توجهشان جلب شده و به قول خودشان آمدهاند، قیمت بگیرند. یکی از دخترها میگوید: «آقا ما دانشجو هستیم و وسعمان به این چیزها نمیرسد.» دوستش میگوید: «از روی ناچاری و برای قدم زدن اینجا آمدهایم، وگرنه بودجه ما برای خرید چنین لباسهایی کفاف نمیدهد». بعد یکی از لباسهای پشت ویترین را نشانم میدهد و میگوید: «الان این لباس 800هزار تومان قیمت خورده، حقوق پدرم به زحمت به 3میلیون تومان میرسد و خریدش از توان ما خارج است.»
دست آخر که قصد برگشتن دارم به مورد جالبی برخورد میکنم؛ خانم و آقایی جلوی یکی از مغازهها مشغول جر و بحث هستند. نزدیکتر میروم تا بفهمم قضیه از چه قرار است. بهظاهر خانم از لباسی خوشش آمده که قیمتش بالا بوده و همسرش هم از خرید آن سر باز زده و به همین خاطر مختصر بگومگویی بینشان شکل گرفته. به آرامی از کنارشان میگذرم و به سمت میدان هفت تیر راه میافتم. در طول مسیر بازگشت به نرخ لباسهای فاخر و مجلسی فکر میکنم و نرخ درآمد حقوقبگیر جماعت. چون تناسبی بین این دو پیدا نمیکنم سعی میکنم هرچه زودتر به سمت دفتر روزنامه بروم.