فارغالتحصیلان دانشگاهی ما در جستوجوی پیدا کردن حوزه کاری مورد علاقه خود به هر دری میزنند اما تعداد معدودی از آنها با توجه به تواناییهای خودشان میتوانند شغلی مناسب پیدا کنند. دلیلش چیست؟ مگر بازار کار اعم از کارخانهها و تجارتخانهها و شرکتهای خدماتی برای بهبود وضع فعلی یا توسعه فعالیتهایشان به نیروی کار یا فرصت سرمایهگذاری و کارآفرینی نیاز ندارند؟ البته پرواضح است که نیاز دارند، ولی با توجه به این نیاز چرا از جذب این نیروهای تحصیلکرده خودداری میکنند؟ این مشکل جرقه نگارش کتاب «شغل من کو؟» نوشته دکتر اسماعیل سعادت فرد است که با زبانی داستانی به رشته تحریر درآمده است.
در بخشی از این کتاب راهنماییهایی از زبان مدیر شرکت به فردی که درصدد یافتن شغل است آمده است: آقای مدیر لبخندزنان گفت: تو در ابتدا فقط به دنبال دانستن بودی نه توانستن. برای همین لازم بود که اول بهطور عملی و دوم با فاصله زمانی ولو کوتاه با این مطلب روبهرو شوی. تو به ناچار مطالب مهم را پس از هر جلسه در نزد خودت تکرار و آنها را یادداشت میکردی. علاوه بر آن برخورد با یک نمونه عملی واقعی، این احساس را که این حرفها قابل عمل نیست در تو تغییر میداد. شما باید این مطالب را به دیگران بیاموزی و به آنها کمک کنی تا در مسیر مناسب حرکت کنند و بتوانند در حداکثر کردن رشد متوازن در دانشگاه موفق شوند. دانستنی که به توانستن تبدیل نشود، ارزش چندانی ندارد.
این کتاب در 71 صفحه و با قیمت 3500 تومان توسط انتشارات بازاریابی به چاپ رسیده است.