هنگامی که برای بازرسی به زیرزمین خانهام آمدند از من پرسیدند: خب! اینجا که چیزی نیست، ما که دستگاه نمیبینیم. من پاتیلها و ظرفها و لگنها را به آنها نشان دادم. نمیدانم حالتی که آنها در آن موقع داشتند، از عصبانیت بود یا از تعجب. حدود سال 62 تصمیم گرفتم در جای بزرگتری تولید صنعتی مواد غذایی را پی بگیرم بنابراین سالنی را در شهرک اکباتان اجاره کردم. حالا دیگر افرادی که با من کار میکردند 25 تا 30 نفر بودند اما رقبای من آنقدر باتجربه بودند که میتوانستند عرصه فعالیت را بر من تنگ کنند.
تا آن موقع تولید صنعتی آن هم در حجم وسیع انجام نداده بودم اما به پشتوانه سابقه فعالیتهایم در گذشته میدانستم که نمیتوانم با روشهای معمول رقابت کنم بنابراین باید چاره دیگری میاندیشیدم. دیدم که به طور معمولی نمیتوانم در این بازار فعالیت کنم بنابراین تصمیم گرفتم برخلاف بقیه که جنسهایشان را به فروشگاهها میفروختند من به آنها نسیه بدهم تا بعد از فروش پولشان را بدهند، به این ترتیب جنس را از من میگرفتند.
حتی بعضی جنسها را به خانههای مردم میفرستادم تا آن را استفاده کرده و بعد درباره آن نظر بدهند. گاهی هم به مدرسهها میرفتم و تبلیغات محصولات «بهروز» را که روی برنامههای درسی و دفترچهها زده بودم بین آنها تقسیم میکردم. سعی میکردم به هر شکلی که شده محصولاتم را معرفی کنم.
آشنایی مردم کمکم با محصولات «بهروز» بیشتر شد و در این زمان بود که تصمیم گرفتم تبلیغات تلویزیونی را نیز به سایر تبلیغات اضافه کنم. حدود سال 65-64 جزو اولین افرادی از بخش خصوصی بودم که در تلویزیون آگهی دادم. حالا دیگر مردم محصولات من را در تلویزیون هم میدیدند. شیوههای متعددی را به کار میبستم تا بتوانم محصولاتم را بین مردم جا بیندازم.
اوایل کار، فامیلها، دوستان و آشنایانم را به مغازهها میفرستادم تا سراغ محصولات بهروز را بگیرند! سس بهروز، مربای بهروز و روز بعدش هم به همان مغازهها ویزیتور میفرستادم تا سفارش محصولاتم را بگیرند. تمام این کارها را میکردم تا محصولاتم بیشتر در بین مردم جا بیفتد.
هرچند تنوع محصولات و سفارشها روز به روز بیشتر میشد اما هیچگاه مانند پارهای از شرکتهای ایرانی عمل نکردم که چون جایشان را در بازار مصرف باز میکنند از کیفیت محصولاتشان میکاهند؛ نه تنها از کیفیت محصولات کم نمیگذاشتم بلکه دلم میخواست هر روز با یک اندیشه تازه، محصولی جدید و با کیفیت بهتر را به مشتریان ارائه دهم. به همین منظور واحدی را به نام مرکز تحقیقات در کارخانه «بهروز» ایجاد کردم که در کنار افراد متخصص، همه همکارانم هم عضو آن بودند. مهم نبود که هرکس چه پستی دارد، هر شخصی که حرف تازهای برای گفتن داشت و به تنوع و کیفیت محصولات کمک میکرد میتوانست در آنجا حرفش را بازگو کند.
اما این هم آغاز راه بود. حدود سال 65 برای تامین سرمایههای لازم با فردی شریک شدم اما بعد از مدتی متوجه شدم که شریکم به همه چیز به نگاه تجاری مطلق مینگرد و فقط در پی کسب سود بیشتر است.
* بنیانگذار صنایع غذایی بهروز