در هفتههای اخیر پیشبینیهای زیادی درباره استراتژی نهایی سعودیها برای نفت یا سرانجام بازی نفتی عربستانیها مطرح شده است.
در اواسط سال 2014 بود که عربستان تصمیم گرفت نفت بیشتری را به بازارهای جهانی عرضه کند؛ تصمیمی که از همان موقع باعث ایجاد عرضه بیشتر از حد نیاز شد. از سوی دیگر، نفت شیل آمریکا به دلیل عرضه بیش از تقاضا بهشدت مورد انتقاد قرار گرفته و نام «اشباع» را با خود یدک میکشد. اما واقعیت این است که عرضه نفت سعودیها و اوپک بیشتر از آمریکاییها است و واردات نفت این کشور اوج گرفته است. واردات نفت در آمریکا 10 درصد در مقایسه با سال گذشته بیشتر شده، حتی با این وجود که عرضه داخلی بسیار زیاد بوده است.
دو واقعیت وجود دارد: یکی تصویری که رسانهها و اطلاعاتی که در خبرها منتشر میشود و دیگری واقعیتی است که حاصل شاخصهای اساسی است. خبرها عموما یک حرف میزنند و دادههای اساسی حرفی دیگر. این تحریف دادهها تاحدی با سیاستهای بانک مرکزی آمریکا مرتبط است، جایی که رفتار بانک مرکزی با واکنش بازار کالا کاملا متفاوت است.
در اواخر سال 2014 و پس از دور سوم سیاستهای ارزش کمی (نرخ بهره وجوه فدرال) این موضوع روشنتر شد که اقتصاد آمریکا قدرت خود را از دست داده است، مشکلی که در سال 2015 نیز پابرجا بود. آیا عربستان آگاهانه و با هدف ایجاد محرک برای اقتصاد تصمیم به کاهش قیمت نفت گرفت؟ این تصمیم عربستان درحالی بود که اقتصاد جهانی در بدهی غرق شده و اجرای استراتژی انبساط پولی بیسابقه در آمریکا مسیر اقتصاد جهانی را ناهموار کرده بود. آثار اقتصادی حرکت سعودیها بهسادگی روی کاغذ منطقی بهنظر نمیرسد. نصف شدن قیمتها هنگام افزایش 10 تا 15 درصدی تولید چیزی است که در این استراتژی هرگز محاسبه نمیشود.
اما زمزمههای موجود درباره عرضه عمومی سهام شرکت ملی نفت عربستان (سعودی آرامکو) و فاصله گرفتن این کشور از اقتصاد متکی به نفت و همزمان ظهور خودروهای برقی، دستکم در ذهن رسانهها، کاهش قیمت نفت برای تحریک تقاضا را کاملا منطقی نشان میدهد. اگر این تئوری درست باشد، پس نظریه «قیمت کمتر برای حضور بیشتر» پیامدهای بسیار عمیقی برای بازیابی قیمتها، با وجود اصول تعیین قیمت نفت، خواهد داشت.
این احتمال که از بخش بازار کالا بهعنوان نوعی از سیاست تسهیل کمی استفاده شده باشد بسیار زیاد است و تئوری بسیار محتملی بهنظر میرسد. اما واقعیت این است که اقتصاد جهانی پیچیدهتر از آن شده که بشود بهسادگی درکش کرد. ناامیدی از ژاپن و اروپا با سیاستهای پولی اخیرشان نمونههای بسیار خوبی برای درک این پیچیدگی هستند. بازیابی واقعی در قیمت نفت باید از جانب بازیگران اصلی طلای سیاه صورت پذیرد، نه اصول تعیین قیمت نفت.
گذشته از همه اینها، دلار آمریکا در فروپاشیهای اقتصادی اخیر نقشی بسیار بزرگتر از نفت داشته و طلای سیاه از این حیث در رتبه دوم قرار میگیرد. پول و قدرت سیاسی در تعیین قیمت داراییها نیز هرگز به پای دلار نمیرسند. تا وقتیکه دولت به این نتیجه نرسد که تنها از راه مالیات کمتر و مقررات میتوان به رشد رسید، بازیابی واقعی اتفاق نخواهد افتاد.
* منبع: oilprice