مرگ حق است. احتیاج نیست به فلسفه یا ایدئولوژی خاصی پایبند باشی تا بدانی مرگ حقیقت بیتردید و بیاستثنا است. از این زاویه فرقی بین عباس کیارستمی و هر انسان دیگری وجود ندارد. اما دوست و آشنایی که با این هنرمند اهل زندگی سر و کار داشتهاند میگویند که کیارستمی حالا حالاها اهل مردن نبود.
میدانم که مرگ خبر نمیکند و بیماری هم همینطور. اما پاسخ ذهنهای کنجکاوی که او را دیده بودند و میشناختند و از میزان انرژی و شور او برای حرکت و زندگی آگاه بودند را کسی باید بدهد.
آیا موضوع عملهای جراحی انجام گرفته روی کارگردان جهانی سینمای ایران، مراقبتهای پس از عمل و دلیل یا دلایل ناکامی این جراحیها برای خیل دوستداران مرد آرام سینما توضیح داده شده؟ آیا هماکنون و پس از مرگ عباس کیارستمی ما میدانیم بیماری یا عارضهای که او را به بیمارستان کشاند چه بود؟ آیا شایعات متنوعی که در مورد واسپاری عمل جراحی از پدر به پسر و از پسر به دستیار و غیبت پزشکان در زمان لازم واقعیت دارد؟ آدمها از جنبه انسانی ارزش یکسانی دارند. آیا ممکن است اشتباهات پزشکی احتمالی روزی چند بار برای سایر شهروندان این مرز و بوم رخ دهد و چون آنها کیارستمی نیستند، حتی شکوه و گلایهشان راه به جایی نبرد؟
تا همین جای کار نظام پزشکی کشور در مدیریت رسانهای موضوع درمان ناموفق عباس کیارستمی نمره قبولی به دست نیاورده است. متوفی آنقدر مهم بوده و هست که مردم مرحله به مرحله در جریان روند مداوا و مشکلات پیش آمده قرار بگیرند. شایعه فرزند ویرانکننده اطلاعرسانی نادرست و ناکافی است. شایعه روز اول به چشمان کسانی که اطلاعات درست را در اختیار مردم نگذاشتهاند نگاه میکند و انتقام اهمال آنها را سخت میگیرد، خصوصا که درخت اعتماد مردم به نظام بهداشتی و درمانی کشور چندان برومند نیست.
ما مردم کیارستمی را که هنوز پویا و کنجکاو و اهل تجربه بود از دست دادیم. هیچ چیز و هیچ کس این خسارت را جبران نتواند کرد. اما این اتفاق که در نگاه اول تهدیدی جدی است، میتواند بهعنوان فرصتی تلقی شود برای بازبینی نظام بهداشت و درمان کشور. رو راست اگر بخواهیم باشیم معمولا امیدی به اصلاح این رویههای کلی که با فرهنگ ما عجین است، وجود ندارد. اما گفتهاند ناامیدی گناه است.
عضو شورای سردبیری