اقتصاد دیجیتال آنقدرها که انتظار میرفت کارایی ندارد. قرار بود اقتصاد دیجیتال ساعات کاری را کمتر کند، دورکاری را امکانپذیر کند، رویای کار کردن با لباس خواب را تحقق بخشد، بر خلاقیت در مشاغل تاثیر بگذارد و همه این بارها به دوش کامپیوترها و شبکههای اینترنتی بیفتد. بهجای این وعده و وعیدها اما، ما حالا خود را در موقعیتی میبینیم که اشتغال مفید و حس امنیت نسبت به آینده کمتر شده است. مقصر این اوضاع البته اینترنت نیست. مشکل اصلی اینجاست که بهجای ساختن یک اقتصاد دیجیتال واقعی، ما از فناوری دیجیتالی استفاده میکنیم تا ارزشها و سازوکارهای اقتصاد صنعتی رشدمحور را تقویت کنیم.
این درحالیاست که باید اقتصاد رشدمحور را پشت سر بگذاریم. ما بهجایاینکه بازاری متوازن بسازیم که رفاه نیز به گستردگی شبکههای اینترنتی برسد، همان سرمایههای سنتی و قدیمی را به سمت دنیای دیجیتال آورده و اقتصاد دیجیتال را هم با همان روش سنتی تحریک میکنیم. بههمین دلیل است که دچار افراط شدهایم. ما فناوریها را توسعه ندادهایم تا از آنها در خدمت بهبود زندگی بشر یا حتی بهتر کردن کسبوکارها استفاده کنیم. ما فناوری را گسترش دادیم تا رشد سود بازار سوداگرانه را به حداکثر برسانیم. مشخص است که این دو، یکی نیستند.
رشد یا مرگ
برای تبدیل شدن به یکی از انگشتشمار برندگانی که به اهداف خود دست مییابند یا در میان عموم شناخته میشوند، استارتاپهای دیجیتال باید ماموریتهای اصلی خود را رها کنند و بهجایآن توانایی خود در دستیابی به یک انحصار مطلق در یک یا چند بخش را به رخ بکشند. موفقیت کافی نیست. درآمد بیش از نیم میلیارد دلاری سه ماهه توییتر از سوی والاستریت یک شکست تحقیرآمیز نامیده شد.
نیم میلیارد دلار درآمد توسط یک اپلیکیشن که پیامهای 140 حرفی در آن به اشتراک گذاشته میشود، بیشازحد خوب بهنظرمیرسد اما برای سرمایهگذارانی که میخواهند بازگشت سرمایهشان صد برابر سرمایه چند میلیاردیشان باشد، راضیکننده نیست. بنابراین حالا توییتر، مثل بسیاری از شرکتهای دیگر دیجیتال، باید تاحدی مسیر خود را منحرف کرده و خود را به سمتی ببرد که ماموریت اصلیاش نیست.
این شبکه اجتماعی باید قابلیتهای خود را در بازیهای رسانهای، تبلیغات، ابزار پخش ویدئوها و چیزهای دیگری که قابلیت جذب ارزش بیشتر برای این شبکه را دارند، نشان دهد. بههمین دلیل است که فیسبوک بیشتر از اینکه بهدنبال ارتباط مردم باشد، درپی دادهکاوی است، گوشیهای هوشمند بیشتر از اینکه برای استفاده و کاربردی بودن برنامهریزی شده باشند، برای ایجاد فاصله ماموریت دارند.این منصفانه نیست که شرکتهای فناوری با تداوم تسلط اقتصاد رشدمحور و سرمایهای سوزانده شوند.
این کار به نفع هیچکس نیست، نه خود شرکتهای فناوری و نه کسانی که در پی تخریب اقتصاد خودشان هستند. مقاومت تقریبا بیفایده است. کسبوکارهایی که در بخش تولید فعال باقیمیمانند و تلاش میکنند تا دربرابر تخریب دوام بیاورند، در نهایت با سرمایه تورمی رودروی تبلیغات گسترده قرار میگیرند.البته این به این معنا نیست که این کسبوکارها لزوما بهتر از بقیه هستند، بلکه آنها صرفا زورشان بیشتر است.
تجدیدنظر در اقتصاد بهخاطر مردم
کوتاه سخن اینکه، ما در تلاشیم اقتصاد دیجیتال قرن بیستویکم را در یک سیستم اقتصادی قدیمی و مربوط به دوران چاپ بهاجرا بگذاریم. آن اقتصاد برای تنها یکی، دو قرن اول بعد از انقلاب صنعتی خوب بود اما حالا وقت آن است که سیستم اقتصادی نوسازی شود. ما باید بهجای اینکه به چشم غضب به فناوریها نگاه کنیم، دیدگاهمان را به سمت ترویج فعالیتهای اقتصادی با کمک تواناییهای نوآوریهای دیجیتال ببریم. زیبایی کار این شبکهها به این است که برخلاف دستگاههای صنعتی، چرخشی و توزیعی هستند.
همه چیز در حال حرکت است. هیچ چیز از بالا به پایین یا حتی از پایین به بالا نیست، بلکه در هر لحظه و هر جا میشود از امکانات دیجیتال استفاده کرد. در همین حال، بهجای اینکه شرکتهای دیجیتال را برای بهرهبرداریهای ساده استفاده کنیم باید طوری بهینهسازیشان کنیم که برای پیچدهترین کارها قابلیت اجرایی داشته باشند.در واقع اقتصاد دیجیتال باید برای جریان داشتن رشد اقتصادی یا به قول اقتصاددانها، سرعت گردش پول بهینه شود.
این همان چیزی است که اقتصاد دیجیتال بهخوبی میتواند ازپس آن برآید. اقتصاد دیجیتال دراین صورت است که به کار میآید. بهجای اینکه صرفا در خدمت تقویت اوضاعی بدتر از مرگ- اقتصاد رشدمحور و الگوهای صنعتی- باشد، این ابزارها و روشها میتوانند اقتصاد را چه از درون و چه از بیرون بازسازی کنند.حتی اگر اقتصاد دیجیتال را دوست نداشته باشیم، چون در عصر دیجیتال هستیم باید به سمت یک برنامه بهتر برای استفاده از آن برویم.