همه بازرگانان و سرمایهگذاران باتجربه یا تازهکار تئوریهای مرتبط با بازار در ذهن خود دارند. از راه گوش کردن، خواندن، دادوستد یا حتی دیدن در مورد نحوه عملکرد بازار به باورهایی خواهند رسید. مشکل هنگامی بروز میکند که فرد تئوری خاصی را اجرا میکند ولی شرایط و حقایق نشان نمیدهد که باید از آن تئوری استفاده کرد. آگاهانه یا ناآگاهانه، درهرصورت دست کشیدن از حقایقی که با تئوری سازگاری ندارند و تمرکز بر آنهایی که با تئوری سازگار هستند بسیار آسان است. ذهن بهصورت طبیعی گرایش دارد که نظم را پیدا کند و حرکات بازار را به تصویر بزرگتری که درک سادهتری نسبت به نوسانهای هرروزه دارد نسبت دهد. البته نگاه کردن به تصویری بزرگ که فرد را در انجام تجارت راهنمایی کند خوب است ولی تنها درصورتیکه بیطرفانه باشد و منجر به دستکاری برخی حقایق برای انطباق با یک تئوری خاص نشود.
شیوه گسترش مشکل
بیشتر بازرگانان و سرمایهگذاران همواره در حال بمباران شدن با اطلاعات و ایدهها هستند، مانند صحبتهای یک دوست در مورد سهامی که به تازگی خریده است یا گوش دادن به اخباری در مورد وجود همبستگی بین دو دارایی که در طول هفته گذشته تحت تأثیر هم بودهاند یا امثال این موارد. در ذهن افراد هر اطلاعاتی در مورد بازار به سرعت به یک تئوری تبدیل میشود. فرد سهامی را میخرد که توسط یک دوست بهعنوان راهی برای کسب درآمد معرفی شده است حتی با وجود اینکه پس از جستوجو در مورد سهام و شرکت مربوطه اطلاعات نامناسب و ناراحتکنندهای یافت میشود، فرد سهام را میخرد. در نمونه دیگر، فرد اخباری در مورد رابطه همبستگی بین دلار آمریکا و بازار سهام شنیده است. فرد براساس همبستگی شنیده شده و بدون درک صحیح آن و با این باور که این تئوری همواره درست است شروع به تجارت میکند. ممکن است این تئوری در بعضی مواقع درست باشد اما در نهایت منجر به هدر رفتن پولهای فرد میشود. اگرچه این مشکلات در سطوح مقدماتی رخ میدهد اما افراد باتجربه هم دچار آن میشوند. هنگامی که بدون اطمینان از اینکه یک تئوری یا استراتژی واقعاً چه هست یا حتی در صورت وجود شواهد متناقض آنها را اجرا میکنیم دقیقا مشکل رخ داده است. البته خبر خوب این است که همه میتوانند بر این گرایش ذهنی غلبه کنند.
مشکل در شرایط پیچیده پیشرفت میکند
مشکلاتی که در بالا به آنها اشاره شد میتواند هر بازرگان و سرمایهگذاری را دچار اشتباه کند، پس اینکه او چقدر تجربه دارد مهم نیست، هر کس ممکن است دچار اشتباه شود اما در نهایت هنگامی که افراد احساس میکنند تجربه کافی را دارند برای خود تئوریهای خاصی را در مورد بازار تدوین میکنند.
آنها طرحهای تجاری را ایجاد میکنند و براساس مجموعه مشخصی از مدلها که چگونگی کار بازار را نشان میدهند تجارت میکنند و سپس استراتژیهایی برای سرمایهگذاری روی این مدلها ایجاد میشود. یک مدل ممکن است این باشد که با سرمایهگذاری روی روندها یا بازگشتهای موقتی کسب درآمد شود و استراتژیهایی برای استفاده به نوبت از روندها یا نقاط بازگشتی اجرا شوند. مدل دیگر ممکن است این باشد که با حرکت رو به جلو و عقب بازار در مقیاس خرد (میکرو) افراد از تکنیکهای اسکالپی (Scalping) برای کسب درآمد استفاده کنند.
این مدلها و استراتژیهای مرتبط مجموعه نسبتا پیچیدهای خواهند شد و منجر به گسترش مشکل ذکر شده میشوند. برای مثال استراتژی ساده خط روندی (Trendline) را درنظر بگیرید که دو یا چند نقطه قیمتی خط روند را لمس میکنند. فرد این استراتژی را دوست دارد و دریافته است در شرایطی که قیمتها از یک خط روند با شیب رو به بالا به سمت پایین رفت و برگشت میکند یا هنگامی که قیمتها زیر خط روند میشکند این استراتژی به خوبی کار میکند. اما زمانی خواهد رسیدکه خط روند به خوبی با دادهها منطبق نمیشود یعنی بازار متلاطم است و قیمتها به خط روند بازنمیگردند پس در میانه آن خواهند بود و به سرعت به سمت بالای آن حرکت میکنند. سرمایهگذاران خطهای روند جدید را رسم میکنند ولی با ادامه حرکت بالا و پایین (ارهای) سرمایه خود را هدر میدهند.
مشکل اینجاست که فرد یک استراتژی را به اجبار استفاده میکند. حرکت بازار دیگر در یک روند نیست اما فرد همچنان از همان نوع استراتژی استفاده میکند در حالیکه شرایط نشان میدهد که نباید از این استراتژی استفاده کند. درحقیقت او اطلاعات قیمت را برای انطباق با تئوری خود دستکاری کرده است، هرچند اطلاعات قیمت هیچ روندی را نشان ندهد.
آیا مشکل بدتر هم میشود؟
متأسفانه این مشکل پیچیدهتر هم میشود، درحالیکه مثالهای فوق در مورد جنبههای تکنیکال بود، بسیاری از افراد در کار خود تحلیل بنیادی را به کار میگیرند. ممکن است یک فرد از استراتژی تکنیکال استفاده کند که نشان میدهد باید سهام بخرد و منتظر افزایش قیمت باشد، اما چون از یک تحلیلگر شنیده است که اقتصاد بهزودی سمت و سوی نزولی خواهد گرفت در کار خود تردید میکند و فرصت را از دست میدهد. اگر فرد از تعداد زیادی از تئوریها و استراتژیها استفاده کند به آسانی با سرریز اطلاعات (اطلاعات بیش از حد) مواجه میشود، پس فرد برای جلوگیری از این مسئله تلاش میکند بر یک تئوری یا استراتژی تمرکز کند و دائماً آن را در مورد بازار به کار بگیرد.
مثال دیگر در مورد فردی که از تحلیل بنیادی استفاده میکند این است که او باور دارد که روند نزولی اقتصاد پایان یافته و بهزودی روند مثبت آغاز میشود. این فرد شروع به خرید سهام میکند و در واقع تئوری خود را به کار میگیرد، با این حال با بررسی بیشتر درمییابد که پول هنوز وارد بازار سهام نشده است و هنوز روند نزولی ادامه دارد و این به معنای این است که روند رو به رشد همچنان دور از دسترس است. در واقع این فرد اطلاعاتی را که به او اجازه خرید سهام بدهند در نظر گرفت و سایر اطلاعات که نشانگر عدم اجرای استراتژی خرید بودند یا تأکید بر صبر کردن پیش از خرید سهام داشتند را نادیده گرفت.
غلبه بر مشکل
چند عامل در بروز این مشکل نقش اساسی دارند که با چند روش میتوان اثرات آنها را کاهش داد:
ایجاد طرحی برای چگونگی انجام معاملات
باید دقیقا مشخص شود چه زمانی از یک تئوری یا استراتژی خاص استفاده شود. در این صورت عوامل و شرایط لازم برای اجرای یک استراتژی یا عواملی که مانع اجرای یک استراتژی هستند، مشخص میشود. فرد نباید زمان اجرای استراتژیها را حدس بزند، بلکه هر معامله باید حاصل طرحی باشد که تمام عوامل و شرایط را در نظر میگیرد.
داشتن استراتژیهایی برای شرایط مختلف بازار
برای شرایط مختلف بازار استراتژی تنظیم کنید، درصورتیکه شرایط با استراتژیهای شما منطبق نیست معامله نکنید.
در خلأ معامله کنید
اغلب گفته میشود که «درنهایت» هر پیشبینی در مورد بازار درست خواهد بود. پس آنچه دیگران میگویند خیلی مهم نیست، این شما هستید که در نهایت تصمیم میگیرید که چه زمانی و چرا وارد یا خارج شوید. راهکارهای دیگران برای شما چگونگی مدیریت ریسک یا زمان خروج را بیان نمیکند، در واقع هر زمانی اتفاق بیفتد درست هستند ولی شما نمیتوانید مدت زیادی اشتباه کنید. براساس ایدههای خود معامله کنید و هنگامی که طرح معاملاتی خود را ایجاد کردید سعی کنید تا حد ممکن اثرات خارجی را فیلتر کنید.
پایش و پیگیری
فرد باید بداند چه طرحی کار میکند و چه طرحی کار نمیکند. پیگیر معاملات و دلیل انجام آنها باشید. اگر عملکرد درستی ندارد از خود بپرسیدکه طرح معاملاتی نادرست است یا شیوه اجرا مشکل دارد. معاملاتی را که براساس اطلاعاتی خاص یا اشتباه انجام شدهاند یا حتی منجر به کسب درآمد شدهاند را از معاملاتی که براساس طرح خود انجام دادهاید جدا کنید.
• اجازه دهید حقایق و شرایط به شما استفاده از یک تئوری یا استراتژی خاص را دیکته کند بهجای اینکه حقایق و اطلاعات را برای انطباق با یک تئوری دستکاری کنید. «بدانید که افتادن در دام دستکاری دادهها یا ورودیها جهت استفاده از یک تئوری یا استراتژی خاص بسیار آسان است و همه افراد، کم تجربه یا با تجربه ممکن است گرفتار آن شوند، اما خوشبختانه همه میتوانند با تهیه و تنظیم یک طرح معاملاتی در مورد زمان و چگونگی انجام معاملات در بازار، فیلتر کردن ایدههای دیگران، ثبت دلایل و نتایج معاملات و اجازه دادن به دیکته شدن یک تئوری یا استراتژی خاص توسط حقایق و شرایط به این مشکل غلبه کنند.»
* کارشناس و تحلیلگر بازار سرمایه