بسیار پیش آمده است که مدیران و رهبران با شرایط «سخت» کاری مواجه شوند به طوری که تصمیمگیری برایشان سخت میشود. مطمئنا شما نیز بهعنوان یک مدیر در چنین شرایطی گرفتار شدهاید. اگرچه این شرایط ذاتا بخشی از کار است، اما اکثر مدیران سعی میکنند از این وضعیت و گرفتن تصمیمات سخت و مواجهه با کارمندان «سرسخت» تا حد ممکن اجتناب کنند.
یک کارمند «سرسخت» یا به عبارت سادهتر بدقلق احتمال دارد با یکی از همکاران مکالمه و گفتوگوی دوستانه و خوبی هم داشته باشد اما غالب اوقات با اکثر کارمندان نمیتواند تعامل و سازگاری خوبی داشته باشد و به اصطلاح با دیگران نمیسازد. یا اینکه در تیم کاریتان فردی باشد که بسیار اجتماعی و خوش مشرب باشد و به طرز باورنکردنی با تمامی افراد گروه دوست باشد اما ممکن است در برخی زمینههای کاری و تخصصی بدقلقیهایی داشته باشد، به طوری که لازم است مورد توجه قرار بگیرد و در واقع به نوعی مراقب او باشید.
به هر حال بدقلقی این دسته از کارمندان «سرسخت» به هر شکلی که باشد نباید در دامشان گرفتار شوید و اینکه بخواهید با اجتناب از شرایط و موقعیتها و صحبتها کار به جای سخت کشیده نشود. به طور کلی به آرامی از کنار این مسائل گذشتن، اجتناب از این شرایط و حتی انکار آنها استراتژی مناسبی نیست، چون به جای حل مشکل، سبب تقویت همان رفتار ناشایست میشود و حتی ممکن است مشکلات بعدی را هم جلو بیندازد. اما از طرف دیگر طبیعتا مطرح کردن مسائل و مشکلات هم کار چندان سادهای نیست.
کار سادهای نیست چون با افرادی سروکار دارید که شخصیت پیچیدهای دارند، احساساتی هستند و غیرقابل پیشبینی. بنابراین برای حل مشکل اگر مهارتهای مورد نیاز انسانی را ندانید و به کار نگیرید قطعا مسئله سختتر و پیچیدهتر میشود و البته خوب است بدانید مدیران و رهبرانی که برای حل این قبیل مشکلات سعی میکنند مستقیما با کارمند «سرسخت» و شرایط بغرنج مواجه شوند و در نهایت به آن رسیدگی کنند بهشدت مورد احترام کارمندان قرار میگیرند.
سابقا در جایی به نقل از مایکل گریندر خواندم که «مدیران» را افرادی میدانست که توانایی زیستن در دل بحران را دارند و به نظرم این تعریف به زیبایی، شجاعت و شکیبایی بالای مدیران را به تصویر کشیده است. درواقع مدیران، رهبرانی اهل عمل هستند که با شجاعت تصمیم میگیرند و اغلب با توجه درست خود، مشکلات را به موقع حل میکنند. جرات و شجاعت مهارتی کسب کردنی و قابل کنترل و آمیخته با تواضع و فروتنی است که میتوان آن را به درستی بسط داد و با پذیرش اشتباه، متواضعانه شجاعت خود را بهعنوان یک رهبر واقعی نشان داد.
برای اجتناب از این اشتباه چه باید کرد؟
اولا جرات داشته باشید و به سراغ کارمند بدقلق و شرایط سخت بروید. هرچند که ممکن است واقعا کار سادهای نباشد که مشکل را با چنین افرادی مطرح کنید یا به مشکلاتی رسیدگی کنید که مسببش همین افرادند اما فراموش نکنید اگر حل نشوند به هر حال بزرگتر میشوند و مسائلی پیچیدهتر از آنکه تصورش را میکنید پیش میآید.
ثانیا بهگونهای رفتار کنید که مایلید کارمندانتان همان رفتار را داشته باشند، چون آنان همان رفتار مدیرشان را منعکس میکنند و بازتاب آن بیشتر در شرایط سخت کاری دیده میشود. شجاعت به خرج دهید و رفتارتان را بهگونهای تغییر دهید که مایلید در دیگران ببینید. اگر دیدید کارمندانتان در جهت هدف مدنظر شما کار میکنند بدانید که به درستی وظایفتان را انجام دادهاید.
ثالثا صادق باشید. اگر یکی از کارمندان از شما سوالی پرسید بهترین پاسخی را که میدانید به او بگویید. با گفتن «نمی دانم» با آنها روراست باشید. همیشه بابت صداقت- بیشتر از پنهان کاری- از شما تشکر میکنند. سرانجام آخرین راه پیشنهادی من به شما این است که در نهایت احترام کارمندان را به چالش بکشانید و رفتار کاری فرد در محیط کار را از شخصیت او جدا کنید.
انتخاب کلام مناسب و محترمانه صحبت کردن تاثیر بسزایی در رفتار و نحوه برخورد کارمندان میگذارد. مثلا اگر کارمندی دیرتر از موعد به جلسه کاری برسد به جای گفتن «باید وقت شناستر باشید» میتوانید بگویید: «مشارکت شما در جلسات کاری برایم ارزشمند است اما تیم کاری دیر رسیدنتان را نمیپذیرد. برای من و تیم کاری حضور به موقع شما و شروع سروقت جلسه بسیار مهم است.» و آن وقت نتیجه متفاوت کار را احساس کنید.