خلیلی، بنیانگذار صنعت گاز، کسی که خطر کرد، کمر همت بست و برای اولینبار این صنعت بزرگ را برای سرزمین و مردمش بنیان گذاشت؛ علاوهبر دستیابی به انتظارات اقتصادی اش، بر تمایلات ملی و معنوی خود در این رشته از صنعت نیز جامه عمل پوشاند. او پیوسته صمیمانه تلاش کرد تا با عملکرد صحیح در پیشگاه وجدان و قضاوت مردم هم سرافراز باشد.
وقتی به آن گازهایی میاندیشید که در سر چاهها آتش زده و سوخته میشدند و حاصلش جز دودی سیاه برای این دیار نبود و وقتی آن روز را به یاد میآورد که رییس انگلیسی شرکت نفت انگلیس و ایران تقاضایش را برای داشتن فقط یک سیلندر گاز- گازی که متعلق به مردم این سرزمین بود- نادیده گرفت، حالکه امروز را میدید که این موفقیت بزرگ را به دست آورده سرشار از غرور و شادی میشد.
او انتظار داشت و پیشبینی میکرد که با مصرف گاز مایع به جای هیزم و زغال، تخریب جنگلها و از بین رفتن درختها که سرمایه ملی هستند آرامآرام کمتر شود و اشتغال به وجود آید و تعداد زیادی جوان مستعد و پرتوان از بیکاری نجات یابند. خانمهای خانه با دستیابی به این انرژی تمیز، وقت کمتری در آشپزخانه صرف کنند و از آن آشپزخانههای پردود و بو و سنتی نجات یابند.
با بهرهگیری از آبگرمکن گازی امکان رعایت نظافت در منازل بیشتر شود، مصرف گاز به جای گازوییل در دستگاههای حرارتی آلودگیها را در شهر تخفیف دهد و با تولید انواع وسایل گازسوز اشتغال بیشتری ایجاد شود و ارز کمتری از مملکت خارج شود.
خوشبختانه همانگونه که او پیشبینی میکرد این صنعت اثرات گرانبهایی در جهات مختلف برای کشور به همراه آورد و ضمنا صاحبان سرمایه هم با دیدن این الگوی موفق، به تأسیس شرکتهای توزیع گاز و ساخت وسایل گازسوز تشویق شدند. در حالیکه توزیعکننده گاز مایع در سال 1332 فقط شرکت بوتان بود بعد از آن به بیش از 60 شرکت رسید و مصرف گاز که در سال فقط یک تن بود به 462.011 هزار تن رسید و سازنده وسایل گازسوز که فقط بوتان صنعتی بود به دهها شرکت و کارگاه افزایش یافت. خوشبختانه دو نسل بعد از او هم فلسفه و هدف وی را دنبال کرده و 50 سال پرافتخار را پشتسر گذاشتهاند.
وی همیشه میگفت در رودررویی با مشکلات آسانترین راه، فرار است و افراد ضعیف و کمتحمل این راه را انتخاب میکنند و زهی افتخار که فرزندان او هرگز این راه را برنگزیدند و در تنگناها فرار را بر قرار ترجیح ندادند. استوار و پابرجا ماندند و از هیچ بحران کاری نهراسیدند.
ماندند چون به قول زندهیاد فریدون مشیری، ریشه در این خاک داشتند. ماندند تا به ثمر برسانند آرزوهای مردی را که اینک بیشتر از صد سال از تولد او میگذرد. فرزندان و نوههایش و شاید تا سالهای دورتری، نسلهای بعدی او نیز پوینده آرمانهای او باشند. هر قصهای را پایانی است و ما نیز از این قاعده مستثنا نیستیم.
گرچه از میان رفتن و به جهانی دیگر پیوستن همیشه و به هر صورت غمانگیز است، اما گریزی نیست. جسم همه ما روزی به ذراتی از خاک وطنمان تبدیل خواهد شد، اما اگر بیحاصل نزیسته باشیم، در همه دستاوردهایمان زنده میمانیم و خواهیم ماند و اگر قدمی برای زندهها برداشته باشیم، در آیینه اذهان مردم اگر نه همیشه ولی گاهگاهی تصویرمان نمایان میشود و در یک جمله مرده آن است که نامش به نکویی نبرند.
پایان
*از شماره بعد در این ستون داستان زندگی حسین فتاحی، بنیانگذار صنایع امرسان منتشر خواهد شد