قصه آغاز یک همنشینی دلنشین با کسی است که تو را برای با هم بودن دعوت میکند. وقتی کسی پای قصه تو مینشیند یعنی آوا و صدای تو در دل او همنواست. تو یک فروشنده بیمه عمری؛ بیمهای که ضمانت و حمایت زندگی آدمها را روایت میکند و تو با قدرت کلام و بیان خود میتوانی معجزه قصه را برای آفرینش زندگی مردم به کار گیری. مردم با شنیدن داستانهای واقعی با تو همدلی میکنند و روایت تو را به جان میخرند.
فروشندههای حرفهای کسانیاند که میتوانند قصههای خوبی از فقر و ثروت و سلامتی و بیماری و بدبختی و خوشبختی زندگی مردم پیدا و آنها را برای دیگران روایت کنند.
قصه کسانی که بدون بیمه آسیبهای جانی و مالی فراوانی بر زندگی آنها وارد شده میتواند نگاه آدمها را به نقش بیمه تغییر دهد. وقتی تو با زبان مهربانی از کسی یا چیزی میگویی که حکایت زندگی همه مردم است و آنها نیز با تو همراهی و همدلی میکنند.
فروشنده بیمه عمر اگر بتواند زیبا قصه بگوید و قصهگویی را در مدار فروش خود قرار دهد بیشک از دیگران پیشی میگیرد. چون قصه انسان را به همدلی به همزبانی و همراهی نزدیک میکند. وقتی کسی با شما همنشین شود و داستان شما را تا آخر گوش کند بیتردید به کلام شما احترام گذاشته آن وقت تو میتوانی بهتر با او رابطه برقرار کنی و از چیزی بگویی که موجب آبادانی زندگی اوست.
مطلب مرتبط: آموزش بازاریابی بیمه
تو به عنوان فروشنده بیمه عمر خدمت بزرگی به جامعه انسانی میکنی. ارزش کار تو کمتر از یک پزشک برای نجات انسان نیست. ارزش کار تو کمتر از یک نماینده نیست. ارزش کار تو کمتر از یک وکیل نیست. ارزش کار تو کمتر از یک مهندس نیست. ارزش کار تو کمتر از یک معلم نیست. تو به دیگران زندگی میدهی و هر چقدر بتوانی بیمه عمرِ بیشتری بفروشی به زندگی آبروی بیشتری میدهی. قصهگویی میتواند تو را به دل زندگی آدمها ببرد و اعتماد بیشتری فراهم سازد.
فروشنده حرفهای بیمه عمر یک داستانسرا یا قصهگوی ماهر است. او میتواند با قدرت کلام و بیان خود از یک اتفاق ساده در زندگی روزانه داستانهای شنیدنی زیبایی خلق کند.
مردم نیز قصه را دوست دارند. پیدایش قصه به قدمت آفرینش زندگی است. از دیرباز مردم گروه گروه دور هم جمع میشدند تا سرگذشت زندگی را از زبان کسی که شیوا و زیبا روایت میکند بشنوند. برای مردم شنیدن قصه زندگی روایتی دلنشین و جذاب است و میتواند روزها و شبهای زندگی آنها را غرق خوبی و شادی کند.
مصاحبه تام جریس با بروس واینستین از نویسنده های فوربس که در زومیت آمده خواندنی است. او در این مصاحبه توضیح می دهد که داستان گویی با هسته قوی احساسی و عاطفی، تأثیر بسیار بیشتری نسبت به تبلیغات متمرکز روی ویژگی ها و حقایق محصول دارد. او معتقد است این نوع داستان گویی باید علاوه بر تبلیغات، پایه و اساس تمامی استراتژی های بازاریابی محتوای هر شرکتی باشد. به بیان دیگر، داستان گویی پاسخ این سؤال مهم بازاریابان است: «در دنیای کنونی چگونه توجه مخاطب را به خود جلب کنیم؟»
بروس: شما معتقد هستید که دیگر زمان جلب توجه مخاطبان با استفاده از ویژگی ها و برتری های محصول پایان یافته است. از نظر شما داستان گویی، برخلاف بمباران اطلاعات، راه حل کنونی شرکت های بازاریابی است. لطفا مثالی از یک شرکت موفق با این استراتژی بیان کنید.
تام: شرکت تولیدی نوشابه انرژی زای ردبول را در نظر بگیرید. مخاطبان هدف این شرکت، نوجوانان و جوانان ۱۵ تا ۲۵ ساله هستند. شرکت این سؤال را از خود مطرح کرد که این مخاطبان عموما به دنبال چه چیزی هستند؟ آنها وقت خود را روی چه موضوعاتی متمرکز می کنند؟ پاسخ، ورزش های مخاطره آمیز و بازی های ویدئویی و موسیقی بود.
ردبول به جای تمرکز روی ویژگی های محصول، داستان هایی جذاب برای مخاطبان تعریف می کند. ردبول پس از پیدا کردن علاقه مندی های مخاطبان، تصمیم گرفت به منبعی از داستان ها و محتوای مربوط با ورزش تبدیل شود. اگر امروز به وبسایت این شرکت مراجعه کنید، تصویر قوطی نوشابه شما را جذب نخواهد کرد؛ بلکه داستان هایی در مورد ورزش های مخاطره آمیز، شما را به ماندن در وبسایت و خواندن محتوای بازاریابی تشویق خواهد کرد. در نتیجه وقتی به فروشگاهی می روید و قوطی های ردبول را در کنار رقبا می بینید، احساس متفاوتی دارید. این راهکار، اساس و ذات برندسازی است. داستان ها کمک می کنند شما به برند حس داشته باشید.
بروس: چرا هر ساله در نظرسنجی های صداقت اجتماعی، فعالان حوزه بازاریابی در پایین ترین رده ها قرار می گیرند؟
تام: روند بازاریابی در طول تاریخ به گونه ای بوده که این بی اعتمادی را در مخاطبان ایجاد کرده است. قول ها و دروغ هایی که شرکت ها با تبلیغات به مخاطبان تزریق کرده اند، اعتماد را به مرور از بین برده است. در دنیای کنونی، اهمیت صداقت روز به روز بیشتر می شود و شرکت هایی که در این زمینه موفق نباشند، دوران سختی در پیش رو خواهند داشت؛ به خصوص هرچه مخاطبان برندها و شرکت ها بیشتر در میان جوانان باشند، این مشکل بزرگ تر خواهد بود.
به هر حال دشواری بازاریابی به حدی رسیده است که پس از جذب مخاطب و تحت تأثیر قرار دادن او، هنوز با مشکل اثرگذاری روی تصمیماتش روبه رو هستید، چراکه صداقت در میان داستان هایتان حس نمی شود.
بروس: پس از نظر شما، ایجاد اعتماد و پایبندی آن کاملا به تصمیمات و عملکرد شرکت ها وابسته است.
تام: قطعا همین طور است. همه ما تاکنون با بازاریابان مختلف روبه رو شده ایم و اکثر اوقات در میان صحبت هایشان به دنبال راه فرار بوده ایم. دلیل این رفتار ما چیزی به جز حس کردن عدم صداقت نبوده است. باید به این نکته توجه کنیم که ساختن ارتباطی عمیق با مخاطب، وظیفه اصلی بازاریابی است. قدم اول برای ساخت ارتباط، شناخت نیازهای مشتریان است.
مطلب مرتبط: فروش بیمه عمر
ما به عنوان یک شرکت بازاریابی همیشه به مشتریان توصیه می کنیم که تا حد امکان کمتر در مورد خودشان صحبت کنند. آنها باید روی مواردی که برای مخاطب ارزش دارد تمرکز کنند و داستان خود را با محوریت این موارد اعتمادساز تعریف کنند.
به هر حال دنیای بازاریابی تغییر کرده است. شرکت ها در گذشته توجه مخاطب را می خریدند و امروزه باید آن را کسب کنند. در دنیای امروز باید تجربه ای برای مخاطب ایجاد کنید که ارزش وقت او را داشته باشد و این تجربه تنها با تعریف کردن داستان های مفید به دست می آید.
بدون تردید ارتباط با مشتری از کانال قصههای شنیدنی میتواند میزان موفقیت یک فروشنده بیمه عمر را دوچندان کند. فروشندهای که بلد باشد شخصی را با هوش روایی و داستانی خود جلب کند، طبعا میزان فروش او به مراتب بیشتر از دیگران است.
تو میتوانی با قصهسازی و قصهگویی در زمینه فقر و ثروت روایتی زیبا از زندگی ترسیم کنی. وقتی مخاطب متوجه نقش و اهمیت بیمه عمر در کسب ثروت و سرمایه شود بیدرنگ به خواسته تو برای بیمه شدن احترام میگذارد. وقتی داستانی از بدبختی و خوشبختی آدمها روایت کنی هیچ انسانی دوست ندارد در تیم بدبختی قرار بگیرد و قطعا سعی میکند قهرمان پیروز داستانِ شما باشد تا اینکه خود را بازنده تصور کند.
در ارتباطسازی با مشتری و بیان قصه شما به عنوان فروشنده بیمه عمر باید چند نکته را به درستی رعایت کنید:
اول: شناسایی مشتری
همه مشتریان ظرفیتهای یک اندازهای برای شنیدن ندارند. از نظر تیپشناسی شخصیت شاید بیش از 16 تیپ شخصیتی متفاوت در جامعه حضور داشته باشند. نوع رفتار تو برای قصه گفتن برای آدمهای درونگرا با آدمهای برونگرا باید متفاوت باشد.
دوم: انتخاب قصه
اینکه چه قصهای را روایت میکنی مهم است. وقتی با یک کارمند حرف میزنی اگر از اهمیت بیمه عمر و پسانداز و سرمایه گذاری بگویی به مراتب تاثیر بهتری دارد تا اینکه برای او از اهمیت بیمه عمر در سلامتی بگویی. گرچه سلامتی فصل مشترک یک کارمند و کارآفرین است اما برای کارمند در یک برخورد هیجانی پول و ثروت اهمیت بیشتری دارد، اما برای سرمایهگذار یا کارآفرین چون به اندازه لازم پول دارد شاید قصههایی که به سلامتی ارتباط پیدا می کند، مهم تر باشد
مطلب مرتبط: شیوه های مذاکره فروش بیمه عمر
سوم: حجم و میزان قصه
شما باید مانند شهرزاد هنر قصهگویی داشته باشید، اما نباید هزار و یک قصه روایت کنید. یک قصه کوتاه و شنیدنی و جذاب حداکثر دو الی سه دقیقه، میتواند برای تاثیرگذاری کافی باشد. قصههای طولانی طرف مقابل را خسته میکند و موجب دهندره میشود.
چهارم: لحن و بیان قصه
شما قرار نیست قصه را به عنوان یک تکلیف کاری انجام بدهید. شما باید یک قصهگو باشید که با لحن شیرین و مودبانه به شخص احساس آرامش بدهید. لحن و بیان شما باید کاملا روایی و داستانی باشد. از لحن خطابی و تحکمی برای بیان روایت خودداری کنید.
پنجم: قصه باید مثبت باشد
برخی از افراد با بیان قصههای مرگ و میر به جای آنکه ایجاد شوق و انگیزه کنند موجب ترس و دلهره و نگرانی میشوند و نمیتوانند فرد را به بیمه عمر شدن متقاعد کنند. قصه باید با نگاهی مثبت بیان شود. وقتی میگویید همسایه ما پارسال فوت کرد اما چون بیمه عمر نداشت، شنونده به مرگ همسایه شما فکر میکند و به جای شنیدن ادامه داستان از شما دوری میکند.
ششم: انتخاب قصه
قصههای زندگی برای تاثیرگذاری بر مخاطب زیاد است. شما به عنوان فروشنده بیمه عمر باید درایت و هوشمندی زیادی برای انتخاب قصه داشته باشید. قصهها را میتوان به انواع مختلف تقسیم کرد. شما قصههایی را انتخاب کنید و برای مخاطب خود روایت کنید که پیام نهایی آن موفقیت و ثروت و خوشبختی و مهربانی و سلامتی و پیشرفت باشد. برای هر کس باید قصه مخصوص او روایت کنید. اگر ذهن قصهساز داشته باشید، میتوانید در لحظه قصه بسازید.
هفتم: زمان بیان قصه
در چه زمانی باید قصه را روایت کنید. آیا باید به محض سلام کردن به مشتری برای او قصه بگویید؟ با توجه به شناور بودن اثربخشی قصه و متغیرهای فراوانی نمیتوان یک دستور خاص برای زمان بیان قصه صادر کرد. برخی قبل از سلام قصه را آغاز میکنند. برخی در زمانی که حوصله مشتری از توضیحات سر رفت قصه میگویند. روانشناسی مشتری خیلی مهم است. شما به عنوان فروشنده بیمه عمر باید با هوشمندی زمان را انتخاب کنید.
هشتم: واقعی یا ساختگی
در قصهگویی مهم واقعیبودن یا ساختگی بودن نیست. مشتری بیمه عمر از تو سوال نمیکند این قصه واقعیت دارد؟ او با شخصیتهای قصه همذاتپنداری میکند و خود را در جای شخصیتهای قصه میگذارد. تو میتوانی از یک واقعیت موجود در بیمه قصه بسازی و یا با کمک ذهن قصهای را روایت کنی و تاثیر آن را بر مشتری برای خرید بیمه عمر بگذاری.
نهم: ذهن مخاطب را با قصه درگیر کن
جوری قصه را روایت کن که مشتری نهتنها خودش را بیمه عمر کند که برای تو دهها مشتری دیگر بیاورد. ذهن مخاطب را با اوج و فرودهای داستانی درگیر کن. اوج و فرودهای قصه را به درستی انتخاب کن تا شنونده با موضوع قصه ارتباط بیشتری پیدا کند.
دهم: قصهها را تصویری روایت کن
بیتردید کسانی که شنونده خوبی برای داستانهای روایی تو در زمینه زندگی و بیمه بودند، میتوانند مشتریان وفاداری باشند چراکه قصه در لایههای مختلف ذهن رسوب میکند و تاثیر خوبی بر شنونده میگذارد. اخبار در ذهن مدت زمان زیادی نمیماند، اما قصه به دلیل لایههای مختلف روایت و شخصیت و موضوع مدت ها در ذهن میماند و میتواند در زمان مناسب تاثیر خوبی بر شنونده بگذارد.
قصهگویی به معنای صرفا خواندن داستانهای افسانهای و قدیمی نیست. اگرچه داستانها و افسانههای قدیمی که به زندگی و بیمه ارتباط پیدا میکند میتواند موثر باشد، اما شما میتوانید داستانهای موجود در زندگی آدمهای واقعی را پیدا کنید و با زبان و بیان شفاهی خود به آن آب و تاب دهید. میتوانید سرگذشت بیمهگذارانی را که با شما به یک موقعیت بهتر رسیدند، به شکل داستانی برای مشتریان روایت کنید.
برخی از افراد گاهی سوال میکنند که آیا باید کتابهای داستانی خاصی را بخوانیم. جواب منفی یا مثبت نیست. شما قبل از هر چیز باید ذهنی قصهگو و قصهساز داشته باشید و بتوانید از ظرفیتهای موجود در واقعیتهای زندگی و کسب و کار به شکل داستانی استفاده کنید. شاید یک لبخند کودک باعث شود شما 10دقیقه یک داستان را روایت کنید یا گاهی نشستن در تاکسی شما را با حوادث زندگی افراد مختلف آشنا میکند، همین اتفاقها میتواند دستمایه خوبی برای داستانگویی مشتری بیمه عمر باشد.
همه داستانها باید با بیمه و اثربخشی بیمه عمر ارتباط داشته باشد. پرت و پلاگویی باعث میشود که مشتری شما را یک یاوهگوی رودهدراز بداند که یکریز حرف میزنید.
بیمه عمر یک نیاز اولیه زندگی آدمها نیست. شما کار سختتری نسبت به کسانی دارید که یک کالا آن هم از نوع نیازهای اولیه میفروشد. شما خدماتی میفروشید که جزو نیازهای اولیه آدمی نیست بنابراین داستان و قصه میتواند سرعت کار شما را برای فروش بیشتر کند.
مطلب مرتبط: تکنیک های فروش بیمه عمر
وقتی شما به آرامش زندگی مردم فکر میکنید قصههای شما رنگ و بوی آرامش به خود میگیرد به گونهای که در لحن و بیان شما تاثیر میگذارد، اما اگر صرفا با نیت فروش بیمه به سراغ افراد میروید قصههای شما رنگ و بوی ساختگی میدهد و تاثیر چندانی بر افراد نمیگذارد.
کارشناس اقتصادی*