آیا تا به حال به شباهت میان برندینگ و هنر نقاشی فکر کرده اید؟ کشیدن یک تابلوی زیبا مثل مونالیزا یا شام آخر نه تنها تصادفی نیست، بلکه حتی کپی کردن از آن هم کار سختی به نظر می رسد. هرچه باشد کسی مثل داوینچی بعد از زیر و رو کردن کلی ایده برای ترسیم نقاشی اش و انتخاب رنگ های مناسب با وسواس تمام موفق به خلق چنین اثری شده است. خب اگر چنین کاری بی نهایت آسان بود، هر کسی که از خانه اش قهر می کرد خیلی زود تبدیل به داوینچی دوم می شد.
در دنیای برندینگ هم کارآفرینان باید ایده های طلایی در ذهن داشته باشند و بعد از کلی کلنجار رفتن با خودشان فقط و فقط بهترین ایده ممکن را اجرا کنند. وگرنه برندشان خیلی زود با سر سقوط می کند و حتی اسمی هم از آن در بین مشتریان باقی نخواهد ماند. البته شباهت دیگری هم بین این دو کار بی نهایت حساس وجود دارد و آن اهمیت رنگ هاست. همانطور که یک نقاشی تا زمانی که با رنگ های مناسب تزئین نشده باشد هیچ ارزشی ندارد، برندها هم تا وقتی مشتریان را وارد دنیای شگفت انگیز رنگ ها نکنند حتی یک فروش خشک و خالی هم نخواهند داشت.
داستان برندینگ با چاشنی رنگ های مختلف شاید در نگاه نخست شبیه یک مسابقه فوتبال بی نهایت هیجان انگیز باشد، اما اگر حواس تان نباشد می تواند در یک چشم به هم زدن طوری پیچیده شود که حتی باور هم نکنید. خب پیش خودتان که فکر نکرده اید انتخاب رنگ برای برندینگ کاری بی نهایت ساده است، مگر نه؟
باور کنید یا نه، سالانه میلیون ها برند در گوشه و کنار دنیا به خاطر برندینگ غیراصولی محکوم به فراموشی می شوند. از آنجایی که ما در روزنامه فرصت امروز اصلا دوست ندارید چنین اتفاقی برای شما یا کسب و کارتان رخ دهد، مقاله کنونی را به بحث درباره برندینگ و مسئله انتخاب رنگ اختصاص داده ایم. اجازه دهید همین اول کاری خیال تان را بابت محتوای مقاله مان راحت کنیم. اینجا قرار نیست ما مثل کلاس های کسل کننده درس پای تخته برویم و همینطور بی وقفه حرف های تکراری و دست چندم تحویل تان دهیم. خب هرچه باشد کارآفرینان امروزی آنقدر باهوش هستند که چندباری ویژگی های روانی رنگ ها را مرور کرده باشند و کمی هم درباره برندینگ بدانند. کاری که ما در این مقاله می خواهیم انجام دهیم، کمک به شما برای ورود به مرحله ای تازه از برندسازی است!
مطلب مرتبط: نقش رنگ ها در هنر طراحی لوگو
بی شک برندسازی با انتخاب رنگ های جذاب برای هر کارآفرینی یک رویای مهم محسوب می شود. با این حال اگر شما نتوانید از رنگ های درست و حسابی که پیام دقیقی به مشتریان بدهد استفاده کنید، دست آخر بدون حتی یک سنت سود سر خانه اول باز می گردید. درست به همین خاطر ما در روزنامه فرصت امروز قصد داریم چندتا از مهمترین اشتباهاتی که در برندسازی با چاشنی انتخاب رنگ صورت می گیرد را زیر ذره بین ببریم. پس اگر شما هم نگران این هستید که یک وقت تمام زحمات چند ساله و اعتماد مشتریان را با یک انتخاب رنگ نادرست به باد دهید، تا آخر این مقاله با ما همراه باشید.
چرا رنگ ها در برندسازی مهمند؟
قبل از اینکه با عجله سراغ بخش های بعدی مقاله یا به زبان خودمانی اصل مطلب برویم، بد نیست درباره یک نکته مهم فکر کنیم. اینکه اصلا چرا رنگ ها در برندسازی اینقدر مهمند، سوالی است که کمتر کسی حتی درباره اش فکر می کند؛ چه برسد به اینکه واقعا دنبال جوابی برای آن بگردد. با این حساب اصلا بیجا نیست که وضعیت 99 درصد برندها در بازار را مثل تک تیراندازی بدانیم که حتی یکبار هم اسلحه واقعی را از نزدیک ندیده است؛ همینقدر عجیب و باورنکردنی!
ما در روزنامه فرصت امروز همیشه قبل از اینکه سراغ یک استراتژی یا راهکار طلایی برویم، صفر تا صد آن را بررسی می کنیم. یکی از بخش های مهمی هم که هیچ وقت از قلم نمی افتد، صحبت کردن درباره مزایای آن استراتژی است. اصلا بر فرض که برندینگ با چاشنی انتخاب رنگ های درست برای همه کارآفرینان مثل فرشته نجات باشد، تکلیف شما در این میان چیست؟ به زبان خودمانی، این استراتژی محبوب چه سودی برای شما و کسب و کارتان دارد؟ ما در ادامه این بخش سعی می کنیم برای چنین سوالاتی جواب های دندانگیری جفت و جور کنیم تا از شر آخرین شک و تردیدهای تان نسبت به اهمیت ترکیب برندینگ با انتخاب رنگ های درست خلاص شوید.
شناخت سریع تر برند در بین مشتریان
دنیای ماشین ها تنوع بی نهایت بالایی دارد. از خودروهای خانوادگی آلمانی گرفته تا سوپر اسپرت های بوگاتی و خودروهای جمع و جور شرق آسیا، همه و همه دامنه وسیعی از حق انتخاب به مردم دنیا داده اند. در این بین بعضی از برندها خیلی بهتر از سایر رقبا جای شان را در دل مشتریان باز می کنند. اجازه دهید از یک مثال کاربردی استفاده کنیم. اگر همین حالا از شما بخواهیم درباره خودروهای اسپرت فکر کنید، اول از همه یاد چه اسم هایی می افتید؟ احتمالا بدون حتی یک ثانیه فکر کردن اسم هایی مثل لامبورگینی، بوگاتی و فراری را ردیف خواهید کرد. قبول دارم این سوال خیلی ساده بود. پس اجازه دهید اندکی آن را سخت تر کنیم. وقتی پای خودروهای لوکس و اسپرت در میان باشد، چه رنگ هایی در سرتان رژه می روند؟
بی شک سوال بالا به سادگی مورد قبل نیست، اما اگر چند ثانیه درباره اش فکر کنید ماجرا خیلی ساده تر از اینها خواهد شد. شما را نمی دانم، ولی برای من یکی که اسم خودروهای اسپرت همیشه با رنگ قرمز، نارنجی و گاهی مشکی گره خورده است. مثلا همین محصولات فراری را در نظر بگیرید. اصلا مگر می شود ماشین فراری را در رنگی به غیر از قرمز یا خودروهای لامبورگینی را در رنگی به جز نارنجی تصور کرد؟
استفاده از روانشناسی رنگ ها در برندینگ به شما کمک می کند تا طیف خاصی از رنگ ها را با پیام ویژه برندتان تحویل مشتریان دهید. همانطور که اغلب مردم دنیا تا ماشین قرمز یا نارنجی می بینند، یاد فراری و لامبورگینی می افتند، شما هم می توانید در دنیای کسب و کار کاری کنید که برندتان با یک یا چند رنگ مشخص عجین شود. آن وقت بدون حتی یک دلار هزینه بازاریابی هر روز میلیون ها مشتریان به شما و محصولات تان فکر می کنند؛ به همین سادگی.
مطلب مرتبط: چالش های حفاظت از رنگ برند
تقویت احساسات مشتریان
اگر از مشتری های دوآتیشه مک دونالد باشید، شاید برای تان جالب باشد که چرا همیشه وقتی دور و بر شعبه های این فروشگاه قدم می زنید به طور ناگهانی گشنه تان می شود. انگار مک دونالد به طور حیرت انگیزی می داند چطوری شما را مجبور به خرید فست فودهای خوشمزه اش کند. ما اصلا دوست نداریم پای فرمول های طلایی یا جادویی را به بحث مان باز کنیم، اما راستش را بخواهید مک دونالد واقعا یک فرمول جادویی برای این کار دارد و آن هم انتخاب رنگ های درست برای لوگوی خودش است. ماجرا جالب شد، نه؟
ترکیب رنگ قرمز و زرد در لوگو مک دونالد شاید برای خیلی از آدم ها یک ترکیب تصادفی باشد، اما حرفه ای های بازار خیلی خوب می دانند این ترکیب به هیچ وجه اتفاقی نیست. رنگ قرمز می تواند مثل آب خوردن احساسات مخاطب را درگیر کرده و از نظر روانی احساس گشنگی به آنها دهد. مک دونالد هم برای اینکه همیشه فست فودهایش شلوغ و پر از مشتری باشد، از این رنگ ها در لوگو و دکور داخلی و خارجی شعبه هایش استفاده می کند. دقیقا به همین خاطر وقتی شما از کنار شعبه های این برند عبور می کنید، مقاومت کردن در برابر خرید یک برگر خوشمزه تبدیل به سخت ترین کار دنیا می شود؛ حتی سخت تر از صعود به قله اورست!
برندینگ وقتی با انتخاب رنگ های درست و دقیق همراه شود، می تواند شما را تا آن بالا بالاها ببرد و کاری کند که حتی یک مشتری هم از زیر دست تان در نرود. پس اگر شما هم دوست دارید تبدیل به برند محبوب مشتریان شده و حتی یک مخاطب مستعد هم از کنار برندتان خیلی بی تفاوت عبور نکند، باید از همان اول کار رنگ های اصلی در برندینگ تان را با وسواس انتخاب کنید.
برندسازی با چاشنی ثبات
بعضی از تیم های فوتبال برای یک فصل عالی بازی می کنند و بعد به کلی از گردونه رقابت با بزرگان خارج می شوند. مثلا همین تیم لسترسیتی را در نظر بگیرید. چند سال پیش این تیم با رانیری حسابی حال غول های انگلیس را گرفت و تبدیل به قهرمان شگفت انگیز لیگ برتر شد. با این حال در سال های بعد هر تیمی از راه رسید سه چهارتا گل به قهرمان سابق زد و حسابی آبرویش را برد. داستان بعضی از کسب و کارها در عرصه برندینگ نیز دقیقا به همین شکل است. اگر شما با کوچک ترین موفقیتی دست از تلاش بکشید، خیلی زود در قعر جدول لیگ قهرمانان کسب و کارها باید برای بقا دست و پا بزنید. درست در چنین لحظاتی است که اهمیت کار برندهایی مثل نایک یا مایکروسافت به چشم می خورد. خب به هر حال پشت دهه ها ثبات چنین برندهایی باید یک راز مهم وجود داشته باشد، مگر نه؟
برندی مثل مایکروسافت همینطور الکی تبدیل به محبوب ترین تولیدکننده سیستم عامل در دنیا نشده است. ماجرا از این قرار است که مایکروسافت از همان نسخه های اولیه ویندوز حساب ویژه ای روی رنگ آبی باز کرده بود و از آن در رابط کاربری سیستم عاملش حسابی سود برد. نتیجه امر اینکه این روزها هر خوره کامپیوتری که رنگ آبی می بیند، فورا یاد پنجره های ویندوز یا ارورهای ریز و درشتش می افتد. خب مگر یک برند چه چیزی بیشتر از اینکه مشتریان همیشه به یادش باشند می خواهد؟
وقتی شما از یک طیف رنگ مشخص برای برندینگ استفاده کنید و همیشه یادتان باشد جزییات کمپین تان را با آن تنظیم کنید، به مرور زمان مشتریان حتی با دیدن آن رنگ ها هم یاد شما خواهند افتاد. این یعنی بدون دست زدن به سیاه و سفید و فقط با کمی چاشنی استفاده مدام از رنگ های اصلی برند می توانید در بازار برای خودتان سری میان سرها دربیاورید.
مطلب مرتبط: روانشناسی رنگ و تاثیر و اهمیت آنها در برندهای مختلف
تنظیم درک مشتریان از برند
شما دوست دارید مشتریان چه درکی از برند شما داشته باشند؟ بعضی از کارآفرینان دیوانه وار عاشق معرفی برندشان به مثابه کسب و کاری شاد و شوخ طبع هستند. از طرف دیگر هم برخی از کارآفرینان یک جلوه جدی و کاملا حرفه ای را ترجیح می دهند. فرقی ندارد شما به کدام یک از دو طرف این نمودار علاقه دارید، در نهایت این رنگ های لوگو و دیگر جلوه های بصری برندتان است که حرف آخر را می زند.
برندهایی مثل اپل که همیشه سعی کرده اند جدی و قاطع به نظر برسند، معمولا میانه خوبی با رنگ های مشکلی و سفید دارند. اینطوری شما می توانید خودتان را یک برند حرفه ای معرفی کنید که از قضا حد و حدود خودش را هم خیلی خوب می داند. حالا اگر در این بین برندی پیدا شود که ماهیت بی نهایت شوخ و خودمانی داشته باشد، اما از رنگ مشکی برای برندینگ استفاده کند، بی برو برگشت کلاهش پس معرکه خواهد بود.
همانطور که هیچ کارگردانی نمی تواند فیلم بازها را مجبور کند روی خوش به اثرش نشان دهند، شما هم نمی توانید مشتریان را با زور و تهدید شیفته برندتان کنید. در عوض تنها کاری که از دست تان برمی آید، استفاده از ترکیب رنگ های درست با هویت برندتان است. اینطوری دست کم مشتریان می دانند با چه نوع کسب و کاری طرف هستند و انتظارات درستی هم از آن خواهند داشت.
اشتباهات رایج در برندسازی با چاشنی رنگ ها: فهرستی طلایی برای همه
حالا که متوجه شدید رنگ ها تا چه اندازه برای برندینگ موفق مهم هستند، باید کم کم برویم سراغ اصل مطلب. قبول دارم تا همین جای کار هم یک سفر بی نهایت طولانی با هم داشته ایم، اما اگر کمی بیشتر حوصله کنید، بخش جذاب ماجرا خیلی زود شروع می شود. تا اینجای کار شما فقط تیزر اولیه مقاله ما را مشاهده کرده اید، پس اجازه دهید بدون هرگونه مقدمه ای و تا دیر نشده برویم سراغ اصل مطلب. این شما و این هم اشتباهات رایج در برندینگ با چاشنی انتخاب رنگ ها.
مطلب مرتبط: روانشناسی رنگ ها در برندسازی
دنبال کردن سرسری ترندها: اشتباهی بزرگ و رایج
خیلی از کارآفرینان دوست دارند هر روز یک ایده تازه برای میخکوب کردن مشتریان از خودشان نشان دهند تا همه عاشق برندشان باشند. چنین هدف بزرگی به طور معمول خیلی راحت با دنبال کردن سرسری ترندها در زمینه برندینگ گره می خورد. شاید فکر کنید این امر مشکل خیلی بزرگی نیست، اما راستش را بخواهید چنین درکی از برندینگ می تواند یک شبه تمام اعتبار برندتان را به باد دهد. هرچه باشد احتیاط بی نهایت زیاد برندها در عرصه برندینگ باید یک دلیل مشخصی داشته باشد، مگر نه؟
در عرصه برندسازی هم مثل دنیای مد و پوشاک گاهی اوقات ترندهای مختلف چشم همه را خیره می کند. از آنجایی که همه مخاطب های روزنامه فرصت امروز کارآفرینان کاربلدی هستند، فکر می کنم نیازی به یادآوری این نکته نیست که دنبال کردن بی قید و شرط ترندها می تواند حسابی به کسب و کارتان آسیب بزند. اگر باور ندارید، کافی است که بازیگری فکر کنید که به جای تمرین های سخت و تلاش برای پیدا کردن متد بازیگری مخصوص خودش فقط دنبال تقلیدهای دست چندم از ستاره های هالیوودی باشد. شاید چنین بازیگری با خوش شانسی چند تا نقش در فیلم و سریال های کلیشه ای پیدا کند، اما هرگز خبری از نامزدی در جشنواره های معتبر سینمایی برایش نخواهد بود.
بی شک هر کسی در دنیای کسب و کار نظر خاص خودش درباره برندینگ را دارد. این امر می تواند در مورد انتخاب رنگ های اصلی برای برند هم مصداق داشته باشد. اشتباه نکنید، ما اصلا قصد نداریم به شما بگوییم فقط و فقط یک نظر معتبر درباره این نکات وجود دارد. در عوض تنها یک توصیه خودمانی داریم و آن هم نگاه کردن به ترندهای برندینگ با اندکی بدبینی است. آیا به راستی ترندی که امروز هزاران طرفدار دو آتیشه دارد، واقعا به درد کسب و کار شما و هویت برندتان می خورد؟ باور کنید یا نه، حتی چند دقیقه کوتاه فکر کردن به چنین سوالی هم می تواند جلوی یک فاجعه تمام عیار در دنیای برندینگ را بگیرد. پس همیشه حواس تان باشد ترندهای محبوب را به همین راحتی ها قبول نکنید و قبل از اینکه دست به مهره شوید، کمی کارآگاه بازی دربیاورید.
یادتان باشد اگر شما در عرصه برندسازی اشتباهی انجام دهید، خیلی کم پیش می آید که مشتریان شانس دوباره ای به شما دهند. معنای این امر ضرورت شروع از نقطه صفر پس از شکست در برندینگ است. شما را نمی دانم، ولی من که اصلا حال و حوصله شروع کردن از نقطه صفر بعد از شکست را ندارم. پس بهتر است طوری در دنیای برندسازی قدم بردارید که نه دل مشتریان بلرزد، نه لازم باشد با کلی زحمت دوباره از صفر کارتان را شروع کنید.
استفاده بیش از اندازه از یک رنگ: ذوق زدگی ممنوع!
آیا شما تا به حال وارد یک اتاق شده اید که با فقط و فقط با یک رنگ تزئین شده باشد؟ اگر جواب تان برای این سوال مثبت است، احتمالا کم و بیش با سردرد بعد از حضور در چنین اتاق هایی هم آشنایی دارید. حتی زیباترین رنگ ها از نظر مردم مختلف هم اگر خیلی زیاد مورد استفاده قرار گیرد، مثل یک شیرینی خوشمزه دل آدم را می زند. بنابراین هنر کارآفرینان در استفاده درست و اصولی از رنگ ها در برندینگ نهفته است. وگرنه هر کسی بلد است با زیاده روی در استفاده از یک رنگ حال مشتریان را بد کند.
در دنیای مدرن برندینگ دیگر فقط طراحی لوگو نیست، بلکه طراحی سایت و حتی کمپین های بازاریابی دیجیتال را نیز شامل می شود. این یعنی شما هر لحظه با مشتریان سر و کار داشته و 24 ساعته در کنارشان خواهید بود. اگر قرار باشد در قرن 21 هم مثل دوران سینمای سیاه و سفید فقط از یک یا دو رنگ به طور بی رویه در کارتان بهره ببرید، هیچ جایی در بین برندهای محبوب دنیا نخواهید داشت. پس تا دیر نشده تیغ انتقاد را بردارید و مثل یک منتقد بی رحم رنگ های موجود در سایت، اکانت های برندتان در شبکه های اجتماعی و در یک کلام گوشه و کنار هویت دیجیتال برندتان را زیر تیغ ببرید. اینطوری دست کم مطمئن می شوید کلی از وقت و هزینه تان بی خودی هدر نرفته و تاثیر معکوس نداشته است.
همانطور که استفاده بیش از حد از یک رنگ می تواند معجون برندینگ شما را بی مزه کند، اگر ده ها رنگ را کنار هم تحویل مشتریان دهید هم همان آش و همان کاسه در انتظارتان خواهد بود. از آنجایی که هر رنگ معنای خاص خودش را دارد، حتی فکر کردن به اینکه یک برند ده تا رنگ را با هم ترکیب کند و با دل خوشی محض انتظار استقبال بی نظیر مشتریان را داشته باشد هم بیشتر شبیه سکانس فیلم های کمدی است تا واقعیت. پس خوب حواس تان را جمع کنید تا یک وقت از آن طرف بام نیفتید و کار دست برندتان ندهید. توصیه ما در این بخش مثل روز روشن است. شما نه تنها نباید از یک رنگ به طور بی رویه در برندینگ استفاده کنید، بلکه ترکیب رنگ های مختلف هم می تواند کار دست تان دهد.
مطلب مرتبط: روانشناسی رنگ ها در بازاریابی و برندسازی
فراموش کردن مشتریان: همیشه پای مشتریان در میان است
یکی از نصیحت های قدیمی که این روزها حسابی روی اعصاب و روان کارآفرینان رژه می رود، این است که «مشتریان بزرگترین دارایی هر برند هستند». قبول دارم این نصیحت بیشتر شبیه کلیدواژه هایی است که مشاورهای قدیمی به بهانه آن از هر دری با آدم حرف می زنند، اما دست کم درباره برندینگ هنوز هم این ضرب المثل قدیمی کاربرد دارد. باور کنید یا نه، حتی برندهایی مثل گوگل یا نایک هم بدون مشتریان شان هیچ هستند؛ بله درست شنیدید، هیچ!
خیلی از کارآفرینان یادشان می رود در نهایت برندشان باید نظر مشتریان را جلب کند، نه کس دیگری را. همین هم باعث می شود برندینگ را به زمین بازی شخصی خودشان تبدیل کنند. شاید در نگاه اول برندینگ با سلیقه شخصی خیلی ایرادی نداشته باشد، اما یادتان نرود وقتی پای مشتریان در میان باشد همه حساب و کتاب ها به هم خواهد ریخت. از این نظر کار شما شبیه کارگردان تئاتری است که در نهایت نمایشش باید نظر منتقدان و تماشاچی ها را جلب کند. وگرنه دیگر حتی یک مدیر هنری هم جلوی راهش سبز نمی شود و باید روی صحنه بردن نمایش را فقط در خواب ببیند.
اگر دارید پیش خودتان فکر می کنید فهمیدن سلیقه مشتریان در حوزه برندینگ سخت تر از خنثی کردن بمب است، باید بگوییم سخت دراشتباهید. چراکه شما قرار نیست در عصر حجر مشغول نظرخواهی از مشتریان باشید. در عوض هزار و یک ابزار گوناگون در دسترس شماست تا مثل آب خوردن از نظر مشتریان مطلع شده و کارتان را به سادگی هرچه تمام تر پیش ببرید. یکی از این ابزارهای به در بخورد گوگل آنالیتیکس (Google Analytics) است. این ابزار به شما کمک می کند تا مثل آب خوردن وضعیت برندتان را زیر ذره بین برده و متوحه نظرات مشتریان درباره کسب و کارتان شوید. در این بین شما می توانید با کمی تیزهوشی از گوگل برای پرس و جو درباره نظرات مشتریان پیرامون رنگ های اصلی برندتان هم استفاده کنید. البته همیشه گزینه طراحی پرسشنامه های کلاسیک هم دم دست تان خواهد بود. پس با خیال راحت سراغ مشتریان رفته و حرف دل شان را بشنوید. اینطوری در بلندمدت طوری نظرشان را جلب می کنید که نگو و نپرس.
بی توجهی به رقبا: وقتی باید حواس تان به همه باشد!
یک مسابقه اتومبیلرانی، مثلا رالی داکار را در نظر بگیرید که ده ها راننده حرفه ای از سراسر دنیا در آن با هم رقابت می کنند. بدون شک در چنین مسابقه نفسگیری هر راننده باید سعی کند بهترین عملکرد را از خودش نشان دهد. قبول دارم مهارت رانندگی و کنار آمدن با شرایط سخت نقش کلیدی در این میان دارد، اما یک لحظه غفلت از وضعیت رقبا کافی است تا نتیجه تمام زحمات یک راننده دود شود و به آسمان برود. چنین ماجرایی در دنیای کسب و کار هم کاملا مصداق دارد. به زبان خودمانی، شما قرار نیست خیلی راحت مسیر خودتان را بروید و اصلا حواس تان به کسانی که با زیرکی تمام از کنارتان سبقت می گیرند، نباشد.
خیلی از کارآفرینان فکر می کنند همین که برندشان را با هزار و یک زحمت برای مشتریان جذاب کنند، دیگر باید هر لحظه منتظر هجوم مشتریان به فروشگاه ها و خرید تک تک محصولات شان باشند. اگر شما هم اینطور فکر می کنید، باید حسابی ناامیدتان کنیم، چراکه کسی در بازار برای شما فرش قرمز پهن نکرده و اگر نتوانید لحظه به لحظه از موفقیت های رقبای تان درس بگیرید، سرتان بی کلاه خواهد ماند.
ما قبلا در روزنامه فرصت امروز درباره اینکه چطور رقبا را زیر نظر بگیرید و درباره شان مو را از ماست بیرون بکشید حسابی با شما گپ زده ایم. اینجا اصلا قصد نداریم دوباره همان نکات را مطرح کرده و حوصله تان را سر ببریم. پس بد نیست قبل از اینکه برندسازیتان با چاشنی رنگ ها را شروع کنید، نیم نگاهی به وضعیت رقبا داشته باشید. حتی اگر رقبای تان درگیر استراتژی های اشتباه باشد، بازهم شما می توانید از اشتباهات آنها درس گرفته و سه هیچ از آنها جلو بیفتید.
تا یادمان نرفته به شما بگوییم ارزیابی رقبا قرار نیست از برندتان را تبدیل به یک کپی ناشیانه از بقیه کند. این یعنی شما فقط باید از تجربه دیگران استفاده کنید تا برندینگ مخصوص خودتان را پیش ببرید. دوست داشته باشید یا نه، این روزها مشتریان برای برندهای کپی کار تره هم خرد نمی کنند. پس بی خودی خودتان را با استفاده از تکنیک های دست چندم بقیه برندها خسته نکنید. همین که از اشتباهات یا موفقیت های آنها در انتخاب رنگ های درست درس بگیرید، کافی خواهد بود. در ادامه مسیر هم فقط باید به این فکر کنید چطور یک مرز پررنگ و واضح میان خودتان و رقبا بکشید تا مشتریان شما را با هیچ برند دیگری اشتباه نگیرند؛ همین و بس!
مطلب مرتبط: 5 نکته در رابطه با مدیریت و انتخاب رنگ در برندینگ
استفاده بیش از حد از رنگ مشکی: اشتباهی که تمامی ندارد
رنگ مشکی برای خیلی از افراد بی نهایت جذاب و چشم نواز است. البته اگر در استفاده از این رنگ زیاده روی کنید، احتمالا بعد از چند روز دیگر حال تان از آن به هم خواهد خورد. هرچه باشد رنگ مشکی می تواند احساس غم و غصه را برای مخاطب به همراه داشته باشد. پس حواس تان باشد در برندینگ خیلی روی مشکی حساب باز نکنید.
احتمالا اخطارهای ما درباره رنگ مشکی حسابی شما را حساس کرده است. با جست و جویی ساده کلی برند با تم مشکی در برندینگ شان پیدا می شوند. سر و کله این برندها از ناکجا پیدا نشده و اتفاقا بعضی از آنها مثل نایک حسابی هم اعتبار دارند. با این حساب بد نیست از خودمان بپرسیم چطور برندی مثل نایک با یک رنگ کاملا حساس و پرریسک اینطوری دل مشتریان را برده است.
ماجرای نایک با برندینگ حیرت انگیزش به استفاده درست و اصولی از رنگ مشکی برمی گردد. اجازه دهید قبل از اینکه با اصطلاحات عجیب گیج تان کنیم، خیلی راحت بگوییم استفاده کم و همراه با رنگ هایی مثل سفید یا خاکستری می تواند بار منفی رنگ مشکی را تا حد زیادی کاهش دهد. این دقیقا همان کاری است که نایک به خوبی انجام می دهد. اگر دقت کرده باشید، نایک همیشه از پس زمینه مشکی و رنگ اصلی سفید استفاده می کند. این امر درباره طراحی محصولات یا حتی طراحی کمپین های بازاریابی هم مصداق دارد. همانطور که می بینید، نایک کار خودش را خیلی سخت نکرده و قید رنگ مشکی را هم نزده است. در عوض مثل آب خوردن تاثیر منفی این رنگ را با استفاده از سایر رنگ های روشن کم کرده است. اینطوری هم هویت برندش حفظ شده، هم مشتریان خیلی از دست نایک عصبانی نشده اند.
یادتان باشد رنگ مشکی همیشه هم بد نیست. با این حال اگر شما دوست دارید در طراحی سایت تان همه کاربران را راضی نگه دارید، لطفا همین حالا بی خیال هر ایده ای برای استفاده از رنگ مشکی به عنوان پس زمینه سایت تان شوید. چراکه این رنگ طوری کارتان را سخت می کند که حتی یک نفر هم زحمت سر زدن به سایت تان را نکشد. ماجرا از این قرار است که رنگ مشکی وقتی به عنوان پس زمینه استفاده شود، مطالعه ساده ترین متن های دنیا را هم تبدیل به کاری نفسگیر خواهد کرد. این یعنی شما باید دور این رنگ برای طراحی سایت تان را با خودکار قرمز خط بکشید و هیچ وقت هم سراغش نروید. وگرنه در مسابقه ماراتن برندها آخرین نفر خواهید شد.
بی توجهی به محل فروش محصولات و شیوه کاربرد رنگ ها: هر چیزی جایی و مکانی دارد!
آیا تا به حال فروشنده دوره گردی را دیده اید که در یک پاساژ بی نهایت لوکس دنیا فروش محصولاتش باشد؟ یا حتی برندی مثل اپل را در حال فروش محصولاتش در بازارهای اجناس استوک یا تاناکورا دیده اید؟ شاید فکر کنید ما شوخی مان گرفته، اما در پس سوالات بالا نکته مهمی نهفته است. اینکه شما قصد دارید محصولات تان را کجا بفروشید اگر مهمتر از خود برندسازی نباشد، دست کمی هم از آن ندارد. ماجرا جالب شد، نه؟
مطلب مرتبط: روان شناسی رنگ ها در بازاریابی و برندینگ
اگر شما محصولی دارید که در خرده فروشی های بزرگ مثل تارگت عرضه می شود، باید دنبال رنگ هایی با میزان بالایی از جلب توجه باشید. طیف قرمز یا نارنجی می تواند هدف شما در این موقعیت ها را برآورده کند. در عین حال آبی یا سبز شما را به یک سقوط آزاد دعوت خواهد کرد. هرچه باشد رنگ های آرام بخش اصلا در نگاه اول آدم را میخکوب نمی کنند. پس به جای اینکه الکی دور خودتان بچرخید، از همان اول تکلیف تان با محل فروش محصولات را روشن کنید. وگرنه تا به خودتان بیایید، همه مشتریان تان را رقبا درو کرده اند.
یادتان باشد شما قرار نیست در یک محصول، بسته بندی یا هر المان بصری دیگری بیشتر از سه رنگ را با هم ترکیب کنید. اینطوری احتمال بروز خطا در کارتان حسابی افزایش پیدا می کند. از طرفی چشم مخاطب تان را هم به سادگی هرچه تمام تر خسته کرده و شانس تان برای یک برندینگ بی نظیر را نزدیک به صفر خواهید کرد. در عوض اگر تعداد رنگ های محدود و متناسب با هم باشد، می توانید در بازار یکه تازی کنید. منظور ما از تناسب میان رنگ ها توجه به معنای هر کدام است. مثلا شما هرگز نباید رنگ قرمز را با چیزی به جز زرد ترکیب کنید. چراکه قرمز از یک طرف در همان لحظه نخست نظر مخاطب را جلب می کند و زرد هم احساس شادی، لذت و از سویی دوستی برای دیگران دارد. اینطوری شما می توانید بدون دردسر اضافه نظر مخاطب تان را مثل آب خوردن جلب کرده و کارتان را بی نهایت ساده پیش ببرید.
شاید استفاده از ترکیب رنگ های ثابت برای برندینگ در دنیایی که خبری از شبکه های اجتماعی نبود، بهترین ایده ممکن محسوب می شد. با این حال شما الان در دنیای کاملا دیجیتالی زندگی می کنید. این یعنی حتی یک ثانیه بی توجهی به پلتفرم های مختلف شما را به قعر جدول قهرمانی در عرصه برندینگ هل می دهد. فرض کنید شما قرار است لوگو برندتان را روی یک تیشرت یا خودرو سواری درج کنید. در این صورت شاید استفاده از رنگ های اصلی لوگوی تان خیلی ایده جذابی محسوب نشود. درست به همین خاطر توصیه ما تغییر رنگ لوگو در صورت ضرورت است. البته چنین نصیحتی فقط درباره لوگو مصداق دارد چراکه مشتریان معمولا طرح لوگوها را هم از حفظ هستند. با این حساب اگر خودرو یا تیشرت مورد نظر شما پس زمینه ای مطابق رنگ اصلی لوگوی تان دارد، بد نیست کمی خلاقیت به خرج داده و رنگ لوگوی تان را تغییر دهید. این طوری کارتان بدون دردسر پیش رفته و دیگر لازم نیست خودتان را به زحمت بیندازید.
حرف آخر
برندینگ تاریخچه ای به اندازه تلاش آدم ها برای فروش محصولات به یکدیگر دارد. البته از همان روز اول این فرآیند جذاب به شکل و شمایل امروزی اش نبود و در طول قرن ها حسابی زیر و شده است. امروزه استفاده از رنگ ها در برندینگ ضرورتی اجتناب ناپذیر است. از این نظر رنگ ها نقشی مثل جلوه های ویژه در فیلم های سینمایی دارند که بدون آنها شرکت هایی مثل مارول خیلی وقت پیش ها ورشکسته می شدند. ما در این مقاله به جای اینکه به چند تا توصیه خشک و خالی درباره برندینگ با ترکیب رنگ های مناسب اکتفا کنیم، شما را به یک ماجراجویی جذاب به دل اشتباهات برندینگ بردیم. حالا نوبتی هم باشد این شما هستید که باید درباره کاربرد نکات و تکنیک های مورد بحث در این مقاله نظر بدهید.
من و همکارانم در روزنامه فرصت امروز امیدواریم نکات مورد بحث در این مقاله کمکی هرچند کوچک به شما در مسیر انتخاب رنگ های اصلی و برندسازی براساس آنها کرده باشد. مثل همیشه اگر سوال یا نکته تکمیلی داشتید، می توانید همین جا آن را با ما در میان گذاشته یا سری به سایر کانال های ارتباطی مان بزنید. اینطوری کارشناس های ما در کوتاه ترین زمان ممکن به سراغ تان آمده و تا جواب سوال تان را پیدا نکنند از پا نخواهند نشست.
مطلب مرتبط: روان شناسی رنگ ها در بازاریابی و برندسازی
منابع: