ایمیل مارکتینگ برای دهه ها یکی از مطمئن ترین ابزارهای بازاریابی بوده است. اگرچه هنوز هم این ابزار طرفدارهای خاص خودش را دارد، اما در طول سال های اخیر با پیشرفت فناوری های تازه کم کم رقبای بزرگی برای آن پیدا شده است. به طوری که این روزها بازاریاب ها دنبال راهکارهای جایگزین برای این الگو هستند. هرچه باشد یک دست صدا ندارد. پس بهتر است از همه الگوها و ابزارهای ممکن استفاده کنیم!
باور کنید یا نه، در این سال ها فناوری مثل نسیمی تازه در باغ کسب و کار وزیده و ارمغان های تازه ای داشته است. شبکه های اجتماعی، پیام رسان ها و ابزارهای هوشمند همچون جوانه هایی هستند که کنار درخت قدیمی ایمیل مارکتینگ سبز شده اند و توجه ها را به خود جلب کرده اند. این فناوری ها با سرعت و خلاقیت شان راه های تازه ای برای رسیدن به مشتری باز کرده اند و چشم انداز بازاریابی را گسترده تر ساخته اند. این تغییر مانند فصلی نو است که رنگ های جدیدی به این باغ می افزاید.
فراموش نکنید، ایمیل مارکتینگ هنوز هم مانند ستونی است که بسیاری از استراتژی ها روی آن تکیه دارند. قدرت شخصی سازی و دسترسی مستقیم آن را زنده و پویا نگه داشته است، اما در این دنیای پرشتاب شناخت روش های تازه مثل چراغی است که مسیرهای ناشناخته را روشن می کند. این آشنایی نه به معنای کنار گذاشتن ایمیل، بلکه به معنای افزودن ابزارهایی است که می توانند دست برندها را پرتر کنند. پس چه روش هایی می توانند کنار ایمیل مارکتینگ بایستند و حتی گاهی جای آن را بگیرند؟ چگونه می توان از این ابزارهای نو بهره برد؟ این پرسش ها ما را به سفری در دنیای بازاریابی می برند. اگر کنجکاوید که بدانید چه جایگزین هایی در انتظارند، تا پایان این مقاله با ما همراه باشید.
ما در ادامه سعی می کنیم به زبان ساده و خودمانی این مسئله را مورد بررسی قرار دهیم. اینطوری فرصت خیلی خوبی برای آشنایی با روش های متنوع تر بازاریابی پیدا خواهید کرد.
بازاریابی در شبکه های اجتماعی
شبکه های اجتماعی میدانی است که برندها در آن با مخاطب شان رو در رو می شوند. اینستاگرام، ایکس، یوتیوب و تیک تاک خیابان های شلوغی اند که هر روز میلیون ها نفر در آن قدم می زنند. این پلتفرم ها با تصاویر ویدئوها و داستان های کوتاه پیام را سریع تر از ایمیل به چشم می رساند و حس نزدیکی را به مشتری می دهد. این سرعت مانند پرتاب تیری است که مستقیم به هدف می خورد و منتظر باز شدن صندوق ورودی نمی ماند.
مطلب مرتبط: ایمیل مارکتینگ در سالی که گذشت
شبکه های اجتماعی در زندگی همه ما نفوذ کرده است. یک برند لباس را تصور کنید که به جای فرستادن ایمیل تخفیف یک استوری اینستاگرامی با یک کد کوتاه می گذارد. مشتری که در حال گشت و گذار است، همان لحظه کد را می بیند و خرید می کند. این دسترسی لحظه ای برتری بزرگی نسبت به ایمیل دارد که ممکن است زیر انبوه پیام ها گم شود.
شخصی سازی هم در این فضا پررنگ است. یک شرکت لوازم ورزشی می تواند با هشتگ های خاص کسانی را پیدا کند که عاشق ورزشند و تبلیغش را فقط به آنها نشان دهد. این هدف گیری مثل ماهیگیری با تور دقیق است که فقط ماهی های مورد نظر را می گیرد. در حالی که ایمیل هم این کار را می کند، شبکه های اجتماعی با داده های زنده تر، سریع تر به نتیجه می رسند.
در عین حال این روش چالش هایی دارد. یک پست توئیتری که بد نوشته شده، ممکن است موجی از انتقاد راه انداخته و برند را به دردسر بیندازد. به علاوه، محتوای زیاد گاهی مشتری را خسته می کند و او از صفحه دور می شود. این حساسیت مثل راه رفتن روی طناب است که نیاز به تعادل دارد.
یادتان باشد، بازاریابی در شبکه های اجتماعی، مانند آینه ای است که مشتری را در لحظه نشان می دهد. برندهایی که بتوانند با این ابزار همراه شوند، مانند ستاره هایی در آسمان دیجیتال می درخشند و پیام شان را به گوش همه می رسانند.
دنیای اپ ها و کاربردهای آن
پیام رسانی فوری از طریق اپلیکیشن ها نقش زنگ دری را دارد که مشتری را سریع بیدار می کند. ابزارهایی مثل واتس اپ، تلگرام یا پیامک های هدفمند پیام را مستقیم به گوشی مشتری می برند و نیازی به چک کردن ایمیل ندارند. این روش با سرعت و صمیمیتش مانند گفت وگویی دوستانه است که مشتری را در لحظه گیر می اندازد و او را به عمل وا می دارد. این نزدیکی، مانند پلی است که فاصله ها را کوتاه می کند.
اجازه دهید سناریوهایی از کاربرد این روش را با هم مرور کنیم. یک رستوران را در نظر بگیرید که به جای ایمیل با واتس اپ به مشتری ها پیام می دهد که امروز تخفیف ۲۰٪ روی پیتزا دارند. مشتری که همین حالا گرسنه است، سریع سفارش می دهد چون پیام را جلوی چشمش می بیند. این فوریت برتری بزرگی نسبت به ایمیلی دارد که شاید فردا باز شود. این سرعت، مانند بادبانی است که با هر نسیم حرکت می کند.
شخصی سازی هم در این روش قوی است. یک فروشگاه آنلاین که از پیامک برای یادآوری سبد خرید رها شده استفاده می کند، با اسم مشتری و محصول مورد علاقه اش پیام می فرستد. این حس توجه، مشتری را به برگشتن ترغیب می کند، در حالی که ایمیل ممکن است بی جواب بماند. این دقت، مانند کلیدی است که در قفل درست می چرخد و در را باز می کند.
در عین حال این روش نیاز به احتیاط دارد. پیام های زیاد یا بی ربط، مانند مهمان ناخوانده ای هستند که مشتری را کلافه می کنند. یک برند که هر روز پیام تخفیف بفرستد، ممکن است بلاک شود و اعتماد را از دست بدهد. این تعادل، مانند پختن غذایی است که باید به اندازه ادویه داشته باشد.
مطلب مرتبط: ایمیل مارکتینگ چیست؟ سیر تا پیاز قدیمی ترین الگوی بازاریابی آنلاین
تبلیغات درون برنامه ای و بازی محور
تبلیغات درون برنامه ای و بازی محور پنجره ای است که به سوی مشتری باز می شود. اپلیکیشن های موبایل و بازی ها جایی اند که مردم ساعت ها وقت می گذرانند و تبلیغات در این فضا مانند مهمانی است که مشتری را غافلگیر می کند. این روش با ترکیب سرگرمی و پیام، ذهن مشتری را در لحظه ای که آماده است گیر می اندازد. این جذابیت، مانند طعمه ای است که ماهی را به دام می اندازد.
این الگو در عمل حسابی نظر بازاریاب ها را جلب کرده است. یک برند نوشیدنی را تصور کنید که در یک بازی موبایلی محبوب جایزه ای مثل کد تخفیف می گذارد. بازیکنی که برای بردن امتیاز بیشتر تلاش می کند، ناگهان با این تبلیغ روبه رو می شود و وسوسه می شود امتحانش کند.
این تعامل، برتری بزرگی نسبت به ایمیلی دارد که ممکن است نادیده گرفته شود. این بازی، مانند زمینی است که مشتری در آن می دود و پیام را پیدا می کند. هدف گیری هم در این روش دقیق است. یک شرکت تجهیزات ورزشی می تواند تبلیغش را در اپلیکیشن های فیتنس نشان دهد، جایی که کاربرانش دنبال سلامتی اند. این تطبیق مانند دوختن لباسی است که اندازه تن مشتری باشد و او را راضی کند. در حالی که ایمیل هم می تواند هدفمند باشد، این روش با حس سرگرمی، مشتری را بیشتر درگیر می کند.
با این حال این روش خطراتی دارد. تبلیغی که بیش از حد مزاحم باشد—مثل پاپ آپی که وسط بازی می آید—مانند سنگی است که لذت را خراب می کند و مشتری را عصبانی می کند. برندها باید تعادل را نگه دارند تا تجربه کاربر خراب نشود. این دقت، مانند راه رفتن در جنگل است که باید از شاخه های مزاحم دوری کرد. تبلیغات درون برنامه ای، مانند جادویی است که پیام را در دل سرگرمی می برد. برندهایی که بتوانند این فضا را تسخیر کنند، مانند ستاره هایی اند که در آسمان بازی می درخشند و مشتری را به خود می کشانند.
بازاریابی از طریق محتوای تعاملی
بازاریابی از طریق محتوای تعاملی آتشی است که مشتری را گرم می کند و دورش نگه می دارد. وبینارها، کوییزها، ویدئوهای تعاملی و پست های وبلاگی که مخاطب را درگیر می کنند، داستان هایی اند که مشتری خودش را در آنها می بیند. این روش با دادن ارزش به جای تمرکز صرف بر فروش مانند دوستی است که اول گوش می دهد و بعد حرف می زند. این ارتباط پیام را عمیق تر از ایمیل به ذهن می رساند.
این الگو در طول زمان امتحانش را پس داده است. یک برند مراقبت از پوست را در نظر بگیرید که یک کوییز آنلاین می گذارد تا مشتری نوع پوستش را بفهمد و بعد محصول مناسبش را پیشنهاد می دهد. مشتری که خودش جواب می دهد و نتیجه می گیرد، حس می کند برند او را می شناسد و به خرید نزدیک تر می شود. این تعامل، برتری بزرگی نسبت به ایمیلی دارد که فقط لیست محصولات را می فرستد. این نزدیکی، مانند پلی است که از ذهن به قلب می رسد.
شخصی سازی هم در این روش قوی است. یک شرکت آموزشی که وبیناری برای یادگیری زبان برگزار می کند، می تواند با پرسیدن نیازهای شرکت کننده ها، محتوای اختصاصی بدهد. این توجه، مانند نقاشی ای است که با رنگ های دلخواه مشتری کشیده می شود. در حالی که ایمیل هم می تواند شخصی باشد، محتوای تعاملی با درگیری بیشتر، اثر عمیق تری دارد اما این روش زمانبر است. یک ویدئوی تعاملی که بد ساخته شود یا طولانی باشد، مانند فیلمی است که مشتری وسطش خاموشش می کند. برندها باید محتوا را جذاب و کوتاه نگه دارند تا مشتری بماند. این چالش، مانند پختن شیرینی است که باید ترد و خوشمزه باشد. بازاریابی تعاملی مانند جریانی است که مشتری را با خودش می برد. برندهایی که از این ابزار استفاده کنند، مانند چراغ هایی اند که در مسیر مشتری می درخشند و او را به سوی خود هدایت می کنند.
مطلب مرتبط: ایمیل مارکتینگ را چگونه شروع کنیم؟
بازاریابی از طریق اعلان های نمایشی (Push Notifications)
بازاریابی از طریق اعلان های پوش یا نمایشی مانند زنگ بیدارباشی است که مشتری را در لحظه به خود می آورد. این پیام های کوتاه که مستقیم روی صفحه گوشی یا مرورگر ظاهر می شوند شبیه پرنده هایی اند که بی صدا فرود می آیند و توجه را جلب می کنند. برخلاف ایمیل که منتظر باز شدن می ماند، اعلان های پوش با سرعت شان، مانند فلشی اند که مستقیم به هدف می خورند و مشتری را به عمل وامی دارند. این فوریت، مانند نسیمی است که پرده را کنار می زند و پیام را رو می کند.
این روش در زندگی روزمره بارها بارها به چشم می آید. یک فروشگاه آنلاین را تصور کنید که وقتی مشتری محصولی را به سبدش اضافه کرده اما نخریده، اعلانی می فرستد که «فقط ۲ ساعت تا پایان تخفیف مانده!». این هشدار مشتری را سریع به سایت برمی گرداند و خرید را تمام می کند. این دسترسی لحظه ای برتری بزرگی نسبت به ایمیلی دارد که ممکن است زیر انبوه پیام ها دفن شود. این سرعت، مانند جادویی است که زمان را در دست می گیرد.
شخصی سازی هم در این ابزار پررنگ است. یک اپلیکیشن تناسب اندام می تواند به کاربری که مدتی ورزش نکرده، اعلانی بفرستد که «امروز وقت یه تمرین کوتاهه، نه؟». این پیام، با شناخت عادت مشتری، حس توجه را به او می دهد و او را به اپ برمی گرداند. این دقت، مانند کلیدی است که در قفل درست می چرخد و در را باز می کند. با این حال، این روش نیاز به احتیاط دارد. اعلان های زیاد یا بی موقع، مانند مهمان هایی اند که مدام زنگ می زنند و کلافه می کنند. یک برند که هر ساعت اعلان تخفیف بفرستد، ممکن است خاموش شود و اعتماد مشتری را از دست بدهد. این تعادل، مانند نواختن آهنگی است که باید به جا و خوش صدا باشد.
بازاریابی با پادکست ها
بازاریابی از طریق پادکست بهترین داستانی است که در گوش مشتری می پیچد و او را با خود می برد. این رسانه صوتی که در سال های اخیر محبوبیتش بالا رفته، مانند آتش گرمی است که مخاطبان دورش جمع می شوند و به صداها گوش می دهند. برخلاف ایمیل که با متن کار می کند، پادکست با لحن و احساس، مانند دوستی است که روبه رو حرف می زند و ذهن را درگیر می کند. این صمیمیت، مانند طنابی است که مشتری را به برند گره می زند.
این الگو در کارهای واقعی هم جواب می دهد. یک برند قهوه را در نظر بگیرید که پادکستی درباره تاریخچه قهوه راه می اندازد و در میان صحبت ها از محصولش می گوید. شنونده ای که در حال رانندگی یا ورزش است این داستان را می شنود و وقتی به قفسه فروشگاه می رسد، ناخودآگاه سراغ همان برند می رود. این ارتباط عمیق برتری بزرگی نسبت به ایمیلی دارد که ممکن است سریع بسته شود. این اثر، مانند کاشتن بذری است که آرام آرام سبز می شود.
هدف گیری هم در این روش قوی است. یک شرکت نرم افزاری می تواند پادکستی برای کارآفرینان جوان پخش کند و در آن، ابزارهای خود را معرفی کند. این مخاطبان که دنبال رشد کسب وکارشانند، با شنیدن راه حل ها، به برند نزدیک می شوند. این تطبیق، مانند دوختن لباسی است که اندازه تن شنونده باشد و او را راضی کند. اما این روش زمانبر است. یک پادکست بدصدا یا طولانی، مانند آتشی است که دودش چشم را می سوزاند و مشتری را فراری می دهد. برندها باید محتوا را جذاب و حرفه ای نگه دارند تا شنونده بماند. این چالش، مانند پختن غذایی است که باید خوش طعم و به اندازه باشد. بازاریابی پادکستی مانند جریانی است که پیام را با صدا به قلب مشتری می رساند. برندهایی که این فضا را بگیرند، مانند نغمه ای اند که در گوش می مانند و مشتری را به خود وفادار می کنند.
مطلب مرتبط: ایمیل مارکتینگ را چگونه شروع کنیم؟
اینفلوئنسر مارکتینگ
بازاریابی از طریق همکاری با اینفلوئنسرها آینه ای است که پیام را از چشم کسی نشان می دهد که مشتری به او اعتماد دارد. این افراد که در شبکه های اجتماعی یا پلتفرم های دیگر دنبال کننده های زیادی دارند، مانند پل هایی اند که برند را به مخاطب وصل می کنند. برخلاف ایمیل که مستقیم از برند می آید، این روش با صدای یک انسان واقعی، مانند نسیمی است که اعتماد را با خود می آورد. این اعتبار، مانند کلیدی است که درهای بسته را باز می کند.
این روش در عمل هم خودش را نشان می دهد. یک برند لوازم آشپزخانه را تصور کنید که با یک آشپز معروف همکاری می کند تا در ویدئویی، چاقوی جدیدش را امتحان کند. دنبال کننده هایی که هر روز دستور پخت او را می بینند، وقتی این چاقو را در دستش می بینند، به خریدش ترغیب می شوند. این تأثیر، برتری بزرگی نسبت به ایمیلی دارد که ممکن است به نظر تبلیغاتی بیاید و نادیده گرفته شود. این نزدیکی، مانند دست دادن با مشتری است.
شخصی سازی هم در این الگو پررنگ است. یک شرکت مد می تواند با اینفلوئنسری کار کند که مخاطبانش عاشق لباس های خیابانی اند و محصولش را به آنها نشان دهد. این هدف گیری، مانند تیراندازی است که مستقیم به مرکز هدف می خورد و پراکنده نمی شود. در حالی که ایمیل هم می تواند هدفمند باشد، اینفلوئنسرها با حس واقعی تر، اثر عمیق تری دارند. با این حال این روش ریسک هایی دارد. اگر اینفلوئنسر با برند همراستا نباشد، مشتری شک می کند و پیام بی اثر می شود. انتخاب درست مانند یافتن دوستی است که حرف دل برند را بزند.
منابع: