به غیر از تعریف استارت آپ که قبلا به آن اشاره شده، لازم است که شش مدل از انواع استارت آپ ها را نیز بدانید، که با چشم انداز شرکت و نوع بازاری که استارت آپ در آن فعالیت می کند رابطه مستقیم دارد.
به گزارش isfahanplus. ir این شش نوع استارت آپ که توسط استیو بلنک بخش بندی شده اند به شرح زیر هستند:
۱- نوع اول استارت آپی است که هدف بنیان گذاران آن این است که کار مورد علاقه خود را انجام دهند و از شیوه زندگی خود راضی باشند. (برای مثال آموزش موج سواری)
۲- کسب و کارهای بسیار کوچک که به تازگی ایجاد شده و انگیزه اصلی آنها افزایش سرمایه نیست اما درآمد نسبتا مطلوبی با هدف تامین معاش خانواده دارند. (برای مثال آرایشگاه ها، کسب و کارهای تخصصی خانوادگی و...)
۳- استارت آپ هایی با پتانسیلی برای رشد سریع (برای مثال اپلیکیشن های موبایل مانند کافه بازار)
۴- شرکت های اجتماعی، که هدف اولیه آنها ایجاد ارزش اجتماعی بزرگ و تغییر جهان به جایی بهتر است.
۵- کمپانی ها و شرکت های بزرگ که باید به دنبال فلسفه نوآوری یا مرگ باشند. بنابراین فرآیندهای مشابه استارت آپ هایی در داخل کمپانی وجود دارد.
۶- استارت آپ های مقیاس پذیر که با هدف رشد و تبدیل شدن به کمپانی های بزرگ تاسیس شده اند. انگیزه بنیان گذاران درآمد نیست، بلکه سود و افزایش قیمت سهام آنهاست. این استارت آپ ها معمولا به عنوان بازار جدید و با تغییر سگمنت شناخته می شوند، مثلا خریداران لوازم الکترونیکی که قبلا تنها از پاساژ پایتخت و علاءالدین خریداری می کردند، امروزه به دو دسته تقسیم می شوند که دسته دوم از دیجی کالا خریداری می کند.
هر یک از پنج نوع مختلف بازار و شش نوع استارت آپ ها نیازمند تیم کسب و کار متفاوت، منابع مالی مختلف هستند و رشد و سودآوری متفاوتی هستند.
تیم استارت آپی نباید تنها به تعریف نوع بازار و شرکتی که تمایل به ساخت آن را دارد بپردازد، بلکه برای آنها مهم تر است که پاسخ چند پرسش کلیدی را که به تعریف بازار، چشم انداز تیم کسب و کار و سایر عناصر کلیدی شرکت تازه تاسیس شده کمک می کند بیابند. مانند:
- محصول، کدام مشکل را حل می کند.
- این مشکلات واقعا درد مشتری هستند؟
- چه کسی دقیقا مشتری است؟
- سودآوری هر سگمنت از مشتریان چقدر است؟
اول از همه نیاز است که بدانیم استارت آپ نسخه کوچکی از یک کمپانی بزرگ نبوده و این باور مشترک غلطی است. شرکت های بزرگ تاسیس شده ساختار اجرایی مشخصی دارند، درحالی که استارت آپ ها به دنبال یک بیزینس مدل مناسب هستند.
بعد از آن تیم استارت آپی است که اغلب متقاعد شده اند که باید اطلاعاتی راجع به بازار و مشتری داشته باشند (ازین رو همه چیز در بیزینس پلن نوشته شده است) اما این نوشته ها قطعی نیست بلکه دسته ای از مفروضات است که می تواند درست نباشد.
نوشتن مدل کسب و کار، ساختن محصول و مشتری هایی که خودشان می آیند، یک استراتژی نیست، بلکه بیشتر یک امید ساده لوحانه است، مخصوصا در مواردی که بازار و مشتریان شناخته شده نیستند.
نخستین جهت گیری در متد لین استارت آپ برای تیم استارت آپی این است که نوع شرکتی را که تمایل دارند بسازند و نوع بازاری را که به آن می پردازند تعریف کنند. در این حالت حتی افراد می توانند تصمیم بگیرند که بوم لین برای آنها مناسب است یا خیر؟