به نظر می رسد جامعه ایرانی بار دیگر در معرض آزمون و بزنگاه تاریخی قرار گرفته و مرحله جدیدی از پروسه گذار از سنت به مدرنیته را تجربه می کند. رفاه و توسعه در جوامع انسانی از رهگذر گفت وگو و دیالکتیک شکل می گیرد و جوامعی که فاقد عنصر گفت وگو و عاری از گفتمان های انتقادی هستند، نتوانسته اند به سطحی از توسعه و پیشرفت برسند. اینکه در ادبیات کلاسیک ایران، فرم نمایشنامه شکل نگرفته و همانند بسیاری از مفاهیم از غرب وارد شده است، به وضوح نشان می دهد که گفت وگو و دیالوگ در تاریخ و فرهنگ ایران، جایگاه چندانی نداشته و متاسفانه این واقعیت تلخ در دوران معاصر و به ویژه این روزها و در ناآرامی های اخیر که بیش از هر زمانی به گفت وگو و هم اندیشی نیاز داریم، ما را بیش از پیش از هم دور می کند و رنج می دهد؛ چه بسا یکی از دلایل عمده توسعه نیافتگی جامعه ایران، همین جای خالی گفت وگو و غیبت دیالوگ در سپهر سیاسی و فرهنگی ایران زمین است؛ تا جایی که در ادبیات توسعه از گفت وگو به منزله خود توسعه یاد شده است و یا متفکران و فلاسفه بسیاری از جمله افلاطون، دیالوگ را مترادف با تفکر دانسته اند.
جالب است که در فقدان عنصر گفت وگو در فرهنگ ایرانی، انواع فرم های مبتنی بر تک گویی و مونولوگ همچون قصیده، غزل و... در ادبیات کلاسیک شکل گرفته و فرم نمایشنامه که مبتنی بر دیالوگ و گفت وگوست، هیچ جایی در میان صورت ها و قالب های ادبی نداشته است. نکته جالب تر آنکه گفت وگو در سنت فرهنگی ما به معنای دیالوگ نبوده و با جست وجویی کوتاه در منابع ادبی و آثار کلاسیک فارسی می توان دریافت که گفت وگو در فرهنگ سنتی و پیشامدرن ایران تا اندازه زیادی، امری ناپسند و مذموم شناخته شده و مترادف با سروصدا، هیاهو، بگومگو و قیل و قال و... به کار رفته است. مثلا حافظ می گوید: «گفت وگو آیین درویشی نبود/ ورنه با تو ماجراها داشتیم». براساس همین عقبه فرهنگی، واژه «گفت وگو» معادل مناسبی برای «دیالوگ» به نظر نمی رسد.
برخلاف استبدادزدگی تاریخی ایران، اهمیت گفت وگو و دیالوگ در فرهنگ غرب تا جایی است که افلاطون، دیالوگ را برابر با تفکر می داند و یا روش فلسفی استاد او، سقراط نیز براساس گفت وگو با مخاطب بنا شده است. سقراط کار خود را به دنیا آوردن کلمه می دانست و در گفت وگو با شاگردان و شهروندان آتنی معتقد بود که معرفت در عمق جان انسان ها نهفته است و گفت وگو همانند قابله ای است که مفهومی را سالم به دنیا می آورد؛ این در حالی است که عدم پذیرش دیگری به فقدان گفت وگو و دیالوگ در فرهنگ و اندیشه ایرانی منجر شده و این فقدان گفت وگو موجب شده است تا تز و آنتی تز در دیالکتیک و تفکر ایرانی به سنتز منتهی نشود و دور باطلی شکل بگیرد که به تحکیم سنت و شکست تجدد در برهه های مختلف تاریخی انجامیده است. در همین راستا، شکل گیری «پسرکشی» در فرهنگ و اساطیر ایرانی و کشته شدن سهراب به دست رستم در شاهنامه فردوسی، نشانه ای از همین غلبه سنت بر تجدد و کشته شدن هرباره «سخن نو» در سیر تاریخی جامعه ایران است. سال ها پیش فرخی سیستانی گفت: «سخن نو آر که نو را حلاوتی است دگر». اگر پدر را معادل سنت و پسر را معادل تجدد بدانیم، «پسرکشی» در فرهنگ و اساطیر ایرانی، ناظر بر این معناست که اندیشه نو همواره قربانی اندیشه کهن شده است. در نقطه مقابل «پسرکشی»، «پدرکشی» قرار دارد که نمونه های تاریخی و ادبی آن در فرهنگ غرب - نظیر ادیپ در اساطیر یونانی – بی شمار است و نشان می دهد که غرب بیهوده به توسعه و نوآوری دست نیافته است.
با توجه به آنچه در روزها و هفته های گذشته بر جامعه ایران گذشته است، به نظر می رسد آنچه می تواند به شکاف دولت - ملت پایان دهد و عاملی برای ترغیب گفت وگو و هم اندیشی باشد، نوع مواجهه دولت با مسئله اعتراض است. آنچه از تحلیل محتوای صحبت های دولتمردان در این روزها به دست می آید، این است که از یکسو برخی از مسئولان از دعوت به گفت وگو سخن گفته اند و برای صحبت با دانشجویان به دانشگاه ها رفته اند، اما از سوی دیگر، برخی دولتمردان با ادبیات تهاجمی نه تنها اعتراض را به رسمیت نشناخته اند که اعتراض را به اغتشاش تعبیر می کنند. این نوع مواجهه با رخدادهای اخیر متاسفانه مسیریابی آینده را سخت و پیچیده می کند. چند سال پیش، پژوهشگران زبان شناسی در دانشگاه استنفورد آمریکا، آزمایش بدیع و جالبی در زمینه تاثیر زبان بر سیاست گذاری انجام دادند. پژوهشگران در این آزمایش، دو گروه از داوطلبان را از هم جدا کردند و برای هر کدام از آنها، گفتار متفاوتی بر زبان آوردند. بدین ترتیب برای گروه اول، گزاره «بزهکاری مانند یک ویروس به جان شهر افتاده است» و برای گروه دوم، گزاره «بزهکاری مانند یک هیولا به جان شهر افتاده است» انتخاب شد. سپس مدت ها بعد از اعضای هر دو گروه خواسته شد تا راه حلی برای معضل بزهکاری در شهر ارائه کنند. جالب آنکه اعضای گروه اول - که بزهکاری برای آنها پیشاپیش به ویروس تشبیه شده بود - ناخودآگاه به سمت ارائه راه حل های «پیشگیرانه» برای جلوگیری از وقوع جرم رفتند و اعضای گروه دوم - که بزهکاری برای شان به هیولا تشبیه شده بود – به طور ناخواسته راه حل های خشن قضایی و پلیسی را برای سرکوب بزهکاران ارائه دادند. این آزمون پژوهشگران دانشگاه استنفورد نشان می دهد که چگونه صورت بندی یک مسئله به طور ناخودآگاه بر فرآیند تصمیم گیری و نتیجه حاصل از آن در سطح جامعه تاثیر می گذارد. به نظر می رسد که این آزمون زبان شناختی درباره وضعیت اکنون جامعه ایران و فضای آنومی و مغشوشی که این روزها در صحنه خیابان شکل گرفته است، صدق می کند.
مرحوم نادر ابراهیمی در کتاب «فردا شکل امروز نیست» می نویسد: «اگر تو فردا را به درستی ندانی، سوگند به آسمان که هیچ چیز را نمی دانی، اگر تو فردا را ننویسی، هیچ چیز ننوشته ای، اگر تو فردا را چون نسیم شیرینی که گهگاه می وزد نبویی، هیچ چیز را نبوییده ای و اگر تو فردا را با ژرف ترین باورها باور نکنی، هیچ چیز را باور نکرده ای.» گفت وگو تنها راه برای شناختن و دانستن فرداست.
ارتباط با نویسنده: IvanKaramazof@yahoo.com