در این شماره از ستون تبلیغاتچی های دیوانه به نقد و بررسی قسمت پنجم از فصل سوم سریال مدمن با نام The Fogمی پردازم که برای نخستین بار در تاریخ بیستم سپتامبر سال 2009 میلادی و با کارگردانی فیل ابراهام (Phil Abraham) از کانال AMC پخش شد.
در شروع این قسمت، در یک جلسه کاری شاهد سخت گیری آقای لین پرایس، مدیرمالی و نماینده صاحب انگلیسی شرکت استرلینگ-کوپر در مورد هزینه های جاری بخش خلاقیت هستیم. با آنکه آقای دان دریپر در این جلسه با تاخیر حضور پیدا کرده است، اما به محض مطلع شدن از موضوع، آن را با ترش رویی ترک می کند ولی گویا آقای پرایس اصرار دارد تا این مسئله را با آقای دان دریپر مطرح کند بنابراین در جلسه خصوصی شاهد مشاجره آنها در زمینه پولی که در بخش خلاقیت صرف می شود هستیم.
دان دریپر تاکید دارد که هزینه های بخش خلاقیت مسئله ای طبیعی است و برای ایجاد کارهای درخور توجه کاملا لازم است، اما آقای پرایس معتقد است کارکنان بیشتر کاغذ سیاه می کنند و اسراف کار هستند. گفت وگوی آنها بی نتیجه خاتمه می یابد ولی سوالی ذهن نگارنده را به خود مشغول کرده است؛ «ما تبلیغاتچی ها چقدر در بخش خلاقیت هزینه می کنیم تا به یک کار قوی برسیم؟ آیا انتظار داریم تیم خلاقه با نخستین اتود کاری به نتیجه برسد؟ یا دست آنها را در هزینه کردن برای رسیدن به اجرای قدرتمند ایده های خوب باز می گذاریم؟»
از سوی دیگر، آقای هرمان فیلیپس که از مدیریت شرکت توسط صاحبان آن اخراج شد اکنون در شرکت تبلیغاتی معتبر گری مشغول به کار است و با دعوت از خانم پگی اولسون کپی رایتر شرکت و فیلیپ کمپبل یکی از مدیران بخش مشتریان به صرف ناهار قصد دارد تا آنها را به این شرکت تبلیغاتی معروف ببرد. به هرحال شرکت تبلیغاتی گرِی بسیار مشهورتر و متمول تر از استرلینگ-کوپر است و آقای فیلیپس به این دو جوان پیشنهاد می دهد تا بخت خود را با مشتریان بزرگ تر در گری بیازمایند.
البته اولسون و کمپبل با اینکه در استرلینگ-کوپر دارای چالش هایی هستند، اما در ظاهر این پیشنهاد را رد می کنند. به ویژه آقای کمپبل که خیلی زود جلسه را ترک می کند. این نکته یکی از آموزه های مهم این قسمت از سریال است.
اینکه چقدر کارمندان یک شرکت تبلیغاتی نسبت به شرکتی که در آن کار می کنند، احساس رضایت می کنند و از پیشنهاداتی که از طرف رقبا به آنها می شود می گذرند؟ و اینکه چقدر مدیران شرکت های تبلیغاتی در ایجاد این احساس رضایت نقش دارند. آیا میزان جبران خدمت – حقوق و مزایا- با میزان فعالیت کارکنان تناسب دارد و اینکه فعالیت های کاری آنها چقدر در اغنای روح آنها نقش دارد. کارکنان احساس می کنند که در شرکت در حال پیشرفت هستند یا در سکون قرار دارند؟
مسائل شرکت استرلینگ-کوپر تنها به این دو موضوع ختم نمی شود بلکه آنها باید شرکت لوازم خانگی آدمیرال را که برای تبلیغات تلویزیون هایش نزد آنها آمده نیز راضی نگه دارند.
آقای پیتر کمپبل که مسئولیت این مشتری را برعهده دارد، با تحقیقاتی که انجام می دهد متوجه می شود که فروش تلویزیون های این برند در میان جامعه سیاهپوستان آمریکایی بیشتر است و در جلسه ای که با نمایندگان این شرکت دارد به آنها پیشنهاد می دهد در تبلیغات شان از افراد سیاهپوست در کنار سفیدپوستان و در مجله های مختص آنها استفاده کنند، اما نمایندگان این شرکت از پیشنهاد آقای کمپبل ناخشنود می شوند زیرا آنها در جامعه آمریکا که هنوز رنگین پوستان مورد تبعیض قرار دارند به اینکه برندشان مورد توجه این بخش از جامعه باشد علاقه ای ندارند. ولی آقای کمپبل به آنها وعده فروش بیشتر می دهد.
اصرار آقای کمپبل نه تنها راه به جایی نمی برد بلکه شکایت نمایندگان شرکت آدمیرال به مدیران ارشد شرکت استرلینگ-کوپر باعث می شود که آقای کوپر و راجر استرلینگ، در جلسه ای شدیدا به کمپبل جوان اعتراض کرده و او را از سمت مسئولیت این مشتری برکنار کنند.
فرای این مسئله که نوع نگاه نژادپرستانه نمایندگان شرکت آدمیرال بسیار ناپسند است، اما آموزه مهم دیگر این قسمت از سریال متوجه ساختن تبلیغاتچی ها به این موضوع است که آیا باید در تبلیغات کالاها و خدمات تنها به فروش بیشتر فکر کرد یا به تداعیاتی که یک برند با تبلیغاتش در ذهن مشتریان می سازد توجه کرد؟
ارتباط با نویسنده: alijah. ir
مشاور تبلیغات و برندسازی