باز یک بامبول جدید سر هم کردهاند. دوباره آزار و اذیت ما قشر زحمتکش و آسیبپذیر. آخر گروه بیچاره من چه گناهی کرده که هر روز آش یک وجب روغن تازهای برای آن میپزید؟ کدامین هیزم تر را به فروش رسانده یا در اجاق پروژه ریختهایم که دودش دیدگانتان را متأذی کرده و اینک دست انتقام از آستین بهدر کردهاید؟ چرا راحتمان نمیگذارید که به درد خودمان بمیریم؟ بدبختی پروژهها و کمی زمان و نقصان بودجه و کمبود مواجب و عدم همکاری گروه های مرتبط و بدی آب و آلودگی هوا و پارازیت و ترافیک کم است که شما هم برایمان قوز بالاقوز درمیآورید؟ ای هوار...
متن فوق قسمتی از روضهای بود که بهتازگی برای رییسمان خواندهام. چرا خواندهام؟ آخر توی این وانفسایی که در متن روضه توصیف کردم وقت مکانیزه یا خودکار یا همان کامپیوتری کردن بخشهایی از کار تخصصی گروه ماست؟ شما بگویید ما بدبختی کم داریم که حالا من باید بنشینم در کنار کار عادی روزمرهام روزی دو، سه ساعت برای یک برنامهنویس از همهجا بیخبر اصول فنی کار را توضیح بدهم؟ که او چکار کند؟ برود هی زور بزند و نصفه و نیمه یک جدول منطقی یا همان الگوریتم برای این بخشهای کار دربیاورد، که بعدش آنها را کُد بزند و با یک زبان برنامهنویسی به یک شکل منحوسی و در یک محیط دلگیری مثلاً مکانیزهشان کند که بعدش در پروژههای مشابه ما برای انجام محاسبات و طراحی از کامپیوتر استفاده کنیم و راحتتر باشیم. آخر این هم شد کار؟ ای هوار...
صبر کن ببینم. خب! اینکه بد نیست. مکانیزه میشود دیگر. هم زمان کمتری میگیرد، هم خطای انسانی پایین میآید. هم اگر قرار باشد در هر کجای قضیه تغییری در آن بدهیم راحتتر است. هم امکان چند جور طراحی و محاسبه وجود دارد. هم با کلاستر است و هم چند تا هم دیگر. حالا چرا من این قدر شلوغش کردم؟ اینکه عصبانیت نداشت! میروم یک آمار نامحسوسی از بخشهای دیگر میگیرم. بیشتر مدیران بخشهای تخصصی همین برخورد را داشتهاند! حالا بعضیها با پیاز داغ بیشتر ، بعضیها کمتر.
موضوع باعث میشود که به فکر فرو بروم. شاید شما هم تجربهاش را داشتهاید، حتی اگر در کار مدیریتی هم این وضعیت را تجربه نکرده باشید در ثبتنام کنکور یا دانشگاه یا سیستم اینترنتی پرداخت مالیات این وضع را تجربه کردهاید. اغلب ما در ابتدای امر به سرعت و شدت از کامپیوتری شدن و اینترنتی شدن فرار میکنیم. نمیکنیم؟ چرا انصافا، اگر هم فکر نکنیم، خیلی خوشمان نمیآید. حالا چرا همچین رفتاری از ما در ابعاد تقریبا ملی سر میزند؟ چند دلیل میتوان ذکر کرد، یکی اینکه اصولا ما از تغییر خوشمان نمیآید.
وضع موجود حتی اگر دشوار باشد هم بعد از اینکه به آن عادت کردیم به سختی ترکش میکنیم. این دلیل البته بنا به گفته بزرگان یک پدیده جهانی است و زیاد انگ اینجایی بودن به آن نمیچسبد. دلیل دیگر شاید از ترس ما یا عدم علاقه ما به هر سیستم عاری از انسان باشد. یحتمل روبه رو شدن با یک آدم که زبان ما را میفهمد و بههرحال میشود با مذاکره و عنداللزوم تطمیع!از او خواست که کار ما را راه بیندازد، برایمان راحتتر است تا مواجه شدن با دستگاهی که زبان آدمیزاد حالیاش نیست و فقط وقتی کار را راه میاندازد که همه کارهای لازم را انجام دهیم.
دلیل دیگری که می شود گفت بیاعتمادی است؛بیاعتمادی تاریخی ما به هر نوع سامانه اعم از انسانی و غیرانسانی. اینکه یک سامانه که از زنجیره تعدادی انسان تشکیل شده کار نکند برای ما بسیار طبیعی است (این یکی خداییاش یک پدیده اینجایی است)1، خب! همین را بهراحتی میشود به یک سامانه غیرانسانی (مثل کامپیوتر و شبکه اینترنت) هم تعمیم داد. حالا اگر داخل سامانه بروم، هر چه خواست انجام دهم، عکس و مشخصات بگذارم و تا ته بروم و بعد خطا بگیرد چه؟ اصلا یکهو قطع شود و دیگر نشود داخل سامانه رفت چه؟ اصلا یکهو یک اتفاقی بیفتد که بیایند مرا بگیرند چه؟ بینی و بینالله فقط منم که اینجوری فکر میکنم یا اغلب قریب به اتفاق همینیم؟
با این فکرها خودم را راضی میکنم که کنار برنامهنویس بنشینم. البته راستش اگر هم خودم را راضی نمیکردم چارهای نبود چرا که رییس بدجوری ماجرا را جدی گرفته و غیر تمکین و رضا کو چارهای. درست مثل حرکت قابل تحسین نهادها و ارگانهای دولتی و غیردولتی اینجایی که باوجود اعتراضهای ممتد مدیران و کارمندان و مردمان اینجایی همچنان به کامپیوتری کردن و اینترنتی کردن هر چیزی از جنس اطلاعات و اعداد و ارقام ادامه میدهند. بعد از دو سه دوره که عملکرد مذکور از طریق اینترنتی انجام میشود همه ما به آن عادت میکنیم و بهراحتی از داخل خانه در حالی که روی مبل یا کاناپه لم دادهایم یک دست جام باده و یک دست زلف یار ثبتنام کنکور میکنیم یا مالیات موظفی میپردازیم یا هزار کار دیگر و یادمان میرود که قبلش چه بدبختی و فشاری را برای همین خردهکاریها باید تحمل میکردیم. دستتان مریزاد.
1- قضیه جهنم اینجایی را که خاطر شریفتان هست؟