«فرصت امروز»: نان؛ از هر طرف بخوانی و بنویسیاش نان خوانده میشود و خورده میشود. اما خب در مشاغل مختلف این نان به اشکال مختلف نوشته و خورده میشود. نویسندگان از آن جمله اقشار جامعه هستند که در نوشتن شاید نه، اما در خوردن نان کلمات و نوشتن دچار مصائب و سختیهایی هستند. هستند بسیاری از نویسندگان که برای تامین معیشت خود به شغل دیگری میپردازند،
در این میان نویسندگانی که از طریق نوشتن امرار معاش میکنند بسیار اندک هستند. برخی معلماند، برخی در روزنامهها مشغول میشوند و عدهای دیگر استخدام سازمانها هستند. در این شماره در «قاب اقتصاد» شماری از نویسندگان در حوزههای مختلف فرهنگی درباره سختیهای شغل خود میگویند. از جمله فریدون مجلسی، فتح الله بی نیاز، شهرام اقبال زاده، ناهید طباطبایی، و علی میرمیراائی.
***
نویسنده کیست و چند نوع است؟
نویسنده کیست، چند نوع است، در جهان چگونه است، در ایران چه وضعی دارد، حرفه است، سرگرمی است، فصلی است، دائمی است، میشود روی آن بهعنوان یک شغل جدی حساب کرد، یا شغل دوم و سوم است و چندان جدی هم نیست. وقتی در ایران «نویسندگی» مطرح میشود، همه این پرسشها به ذهن میرسد و این نکته بارها تکرار شده است که وقتی هنرمند یا نویسندهای در ایران خودش را با این عناوین معرفی میکند، اغلب به او پاسخ میدهند: «بله، بله، جالب است، اما شغلتان چیست؟» یعنی بهطورکلی نــویسندگــی را بــهعنـوان شغلی که برای زندگی بتوان روی آن حساب کرد به رسمیت نمیشناسند.
شاید به همین دلیل باشد که یکی از بزرگترین گروههای نویسندگان بسیار حرفهای صاحب تالیفات و تصحیحات و حواشی و تقریرات و غیره، استادان دانشگاه هستند که بسیاری از آنان در رشته تخصصی خود صاحب کتابها و مقالاتی هستند که با تکرار فروش سنواتی و در دانشکدههای مختلف میتواند سودآور هم باشد. اما هرگز ندیدهام اینان که حقوقی دریافت میکنند و متونی را بررسی میکنند و کتابش را مینویسند و درسش میدهند، خودشان را نویسنده معرفی کنند! حتی به بوعلی سینا و بیرونی هم نویسنده نمیگویند، یعنی نوشتههای آنان بخشی مکتوب از شغل پزشکی و عنوان فیلسوفی و استادی آنان تلقی میشود. در واقع نویسنده کسی است که دانش ادبی و سواد اجتماعی خود را با تخیل ترکیب میکند و داستانی مینویسد یا دیدگاههای تشریحی یا تحلیلی یا انتقادی و تبلیغی و سیاسی و اجتماعی خود را درقالب داستان مینگارد. یعنی نویسنده بیشتر به کسی گفته میشود که داستاننویس باشد. حال ببینیم داستاننویس میتواند مانند هر شخص حرفهای دیگری با داستاننویسی زندگی کند؟ این امر، به شرط آنکه نویسنده واجد شرایط ادبی و تخیلی و سواد لازم باشد، تازه به دو عامل دیگر بستگی دارد: یکی اینکه در ایران باشد یا در جای دیگر و دیگر اینکه شانس با او یار باشد یا نباشد.
خانم رولینگ، نویسنده انگلیسی کتابهای زنجیرهای هری پاتر، در شمار اینگونه نویسندگان حرفهای است. او خانمی خانهدار بود که شبها برای خواباندن فرزندانش برایشان قصههایی به هم میبافت. وقتی شدت علاقه فرزندان را به داستانهای بههمبافتهاش دید، با خودش گفت که شاید دیگران نیز از آن داستانها خوششان بیاید. او قریحه و قلمی جذاب داشت، اما قطعا از تخیلی فوقالعاده برخوردار بود که با قصهنویسی برای کودکان و نوجوانان در شمار میلیونرهای بزرگ جهان قرار گرفت.
نویسندگان آمریکایی و اروپـــایـی دیگری هم توانستهانــد با درآمد نویسندگی میلیونر شوند. همچون جک لندن، کارگر فقیری که بیش از نیم قرن پیش میلیونر شد. نباید فراموش کرد که نویسندگان انگلیسیزبان با مخاطبانی صدها میلیونی و بلکه یکی، دو میلیارد نفری شانس بیشتری برای اینگونه موفقیتها داشتهاند و دارند. اما در آنجاها نیز عامل شانس را نمیتوان فراموش کرد. بدیهی است که نویسنده بد یعنی کسی که نه قلم و نه تخیل و نه سواد داشته باشد نمیتواند انتظار موفقیت داشته باشد، اما نویسنده خوب هم ممکن است کارش بگیرد و اثری از آثارش برسر زبانها بیفتد و نخواندن اثرش در محافل اجتماعی مایه سرشکستگی شود و آن وقت کتابهای گوناگونش مقبول میشود و ممکن است سر زبانها نیفتد تا شاید پس از مرگ کشف شود. مترجمان هم اگر صاحب قلم و سواد لازم باشند با وجود آنکه از تخیل خودشان که مایه اصلی کار نویسندگان است کمتر بهره میگیرند، باز هم میتوانند در جمع این گروه قرار گیرند. روزنامهنگاران نیز، با سروکار داشتن روزانه با اخبار و تحلیلهای سیاسی و اجتماعی وضعی مشابه مترجمان دارند. اینان با کسب تجربه و با بهکارگیری تخیل خود میتوانند به جرگه نویسندگان حرفهای وارد شوند.
بسیاری از نویسندگان مطرح در جهان سوابق روزنامهنگاری، مترجمی، ویراستاری یا خدمات در سازمانهایی با تولیدات فرهنگی داشتهاند. در ایران کم نبوده شمار نویسندگانی که کارمند بنگاه ترجمه و نشر کتاب، موسسه فرانکلین، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و نظایر آن بودهاند و محیط فرهنگی کار موجب شکوفایی استعدادهای نهفته آنان شده است و به نویسندگانی خوب تبدیل شدهاند. درحالیکه اگر با حقوق بیشتر در موسسهای مثلا مانند بنز خاور یا ذوبآهن مشغول میشدند بعید بود که سر از نویسندگی درآورند. معدود نویسندگان و شاعرانی هم که در چنان موسساتی بودهاند در واقع نویسندگان یا شاعرانی بودهاند که از بد روزگار ناچار بودهاند خدمات بیادبانه را در خدمت زندگی و خدمات ادبی خود قرار دهند! قطعا خدمت در امور اداری و مالی شرکت سیمان تهران موجب شاعر شدن هوشنگ ابتهاج (سایه) نشده است! اما قطعا اشتغال بعدی او در سرپرستی تولیدات برنامه هنری گلهای رنگارنگ و جاویدان یا مشابه آن در رادیو قطعا فرصتهای بهتری در آفرینشهای هنری در اختیارش گذاشته بود.
ایرج پزشکزاد، نویسندهای است که زندگی خود را نه از نویسندگی بلکه از خدمت در وزارت امور خارجه تامین میکرد که البته برای یک نویسنده خوشقریحه امکان کسب تجربه و دیدن و آموختن چیزهای بسیار فراهم میکرد. اما استقبال عمومی و تیراژهای صدهزاری قانونی و زیراکسی از شاهکارش داییجان ناپلئون به خاطر شاهکار بودن آن اثر نبود بلکه به خاطر شهرتی بود که سریال داییجان ناپلئون ناصر تقوایی نزد میلیونهای بیننده کتابخوان و کتابنخوان به آن بخشید که چه در زمان خود و چه در دوران ویدئویی و سیدی قاچاق میلیونها بیننده داشته است! چون شمار مخاطبان سینما، موسیقی و خصوصا خوانندگی و در دورانهای جدید فوتبال و پیش از آن کشتی بسیار بیش از مخاطبان کتاب است. به همین دلیل نویسنده شدن اینگونه نــامداران عـرصههــای غیرکتــابی هــرگـاه مــرتکـب نویسندگی میشوند نیز با بهرهمندی از «برند» خود و به شرط آنکه اثر خوبی پدید آورند میتواند موفقیتآمیز باشد.
خاصیت ظروف مرتبطه در دهکده جهانی دری به سوی هنرمندان ایرانی گشوده است که بتوانند آثار ارزنده و همسنگ آثار برجسته جهانی را در سالهای اخیر در بازارهای جهانی عرضه دارند و در نتیجه در بازار داخلی نیز به موفقیت دست یابند، اما چنان موفقیتی هنوز نصیب نویسندگان ایرانی نشده و موجب نشده است نویسندهای در ایران بتواند فقط بهعنوان نویسنده حرفهای زندگی و رفاهی در شأن خود داشته باشد. در بخش روزنامهنگاری، که نویسندگانش در همه جای جهان از حرمت و احترام ویژهای برخوردارند، در ایران به اندازه هیچ صنفی از کاسبان از حرمت و حمایت برخوردار نیستند.
هرگز کسی مزاحم اصناف گوناگون از روده و سالامبور، کلهپاچه، میدان و ترهبار گرفته تا برسد به کسبهای مرتبط با تولیدات پوشاکی و خوراکی، کفاشان و بقالان و فرش فروشان و پارچه و قماش، کوزه سفال، معاملات املاک، و صدها حرفه و کسب دیگر نمیشود و بهدلیل خلافهایی مانند فرار مالیاتی و بیمار شدن مشتری از خوردن اغذیه فاسد یا برق گرفتگی یا نظایر آن در کسبوکارشان حداکثر با آنها برخورد شخصی میشود، اما هرگز دستگاهشان تعطیل نمیشود. هرگز دادگاهی را به دلیل احکام نادرست قاضی تعطیل نمیکنند یا به دلیل مرگ یک بیمار بیمارستانی را نمیبندند. اما به قول معروف «مورد داشتیم» که روزنامهای را با دهها پرسنل فرهنگی قلم به دست به اتهامی روانه کوچه کرده و در بنگاهشان را تخته کرداند! و کسی نپرسید که تکلیف اینان چه میشود. به این ترتیب نهفقط نویسنده حرفهای نمیتواند روی درآمد نویسندگی برای زندگی معقول حساب کند، بلکه نویسنده شاغل در مطبوعات بهعنوان روزنامهنگار نیز امنیت شغلی ندارد و پس از اخراج از مقامش او را به شغلی با درآمد ماهانه 50 میلیون تومانی نمیگمارند. نه امروز که 600 سال پیش عبید زاکانی فرمود: «لولی به فرزند گفت: تا چند گویمت که رسن بازی بیاموز و سگ از چنبر پرانیدن، والا به مکتبت اندازم تا مرده ریگ اسلاف در یابی و حسرت نان بری.»
* نویسنده و پژوهشگر