چرا ما ايرانيها آيندهنگر نيستيم؟ تعريف مشخصات جامعه آيندهنگر چيست و راهکارهاي ترويج آيندهنگري در جامعه چيست؟ آيا در عرصههاي مختلف مردم آيندهنگر هستند و انتخاب ميکنند؟ چرا نسبت به محيطزيست آيندهنگر نيستيم؟ و چرا الگوي مصرف اقتصادي ما منطبق بر آيندهنگري نيست؟
- تاريخ خودش را تکرار ميکند؛ نخست به صورت تراژدي... . كساني كه در گذشتهاند، درگذشتند و كساني درگذشتند كه در گذشتهاند. گذشته هر آدمي در دو بستر نوستالژيك و گاه البته و نه الزاما تراژيك خلاصه ميشود. گذشته ممكن است هم حال و هم حال (اكنون) و هم آينده را تباه كند اما ميشود هر لحظه درگذشت و بدون هيچ گذشته و خاطرهاي دوباره به دنيا آمد. بوي عيدي، بوي توت، بوي کاغذرنگي... بوي ياس جانماز ترمه مادربزرگ... ترس ناتموم گذاشتن جريمههاي عيد مدرسه... اين روزها بيشتر متوجه گذشتهام و مدام به کودکيام فکر ميکنم.
- تاريخ خودش را تکرار ميکند بار دوم به صورت کمدي... نگاهي به جرايد و سرخط ِ خبرها نشان از بحران دارد، بحران در مصرف. ما مردم مصرفگرايي هستيم، يعني شدهايم! شعار ما شده است که چه کنيم مصرف کننده بهتري باشيم! آنقدر مصرف کردهايم که خبرنگاري در آن ينگه دنيا در روزنامه «واشنگتنپست» نوشت: «ايران در بين ۲۴ کشوري قرار دارد که وضعيت آب در آنها خطرناک است.» ايکاش دستکم مصرف کننده خوبي بوديم اما دائم در حال تخريب هم هستيم و ميخنديم! به قول برتولت برشت؛ «آنکه ميخندد خبر هولناک را هنوز نشنيده است.»
- چشمانتان را ببنديد و تصور کنيد آيندهاي را که محيطزيستي براي ما وجود ندارد. آيندهاي که منابع زميني و زيرزميني ما تَه کشيده است. نه نفتي براي فروش داريم و نه آبي براي خوردن! آيندهاي که مطالبهگر نيستيم. آيندهاي که نسبت به سرنوشت اجتماعي خود بيتفاوت هستيم.
آيندهاي که سندي براي نمايش و شناساندن فرهنگ ِ خود نداريم! حال پرسش اساسي در لواي آيندهنگري اين است؛ ميراث ما (اعم از مادي يا معنوي) براي آيندگان و ميراثداران چه خواهد بود؟
واقعيت تلخ است! اين کليشه تکراري باز هم به کار ميآيد. واقعيت تلخ اين است که اگر امروز صحبت از آيندهنگري ميکنيم به اين دليل است که چيزي هم دستگير ما نشد يا براي ما باقي گذاشته نشد! حالا چه رسد به اينکه به فکر آيندگان باشيم. شايد هم ما ميراثدار خوبي نبوديم؟ مدتهاست دچار يک توقف تاريخي شدهايم هرچند راههايي براي خروج از اين توقف پيش گرفته شد اما هنوز با نارساييهايی روبهرو هستيم. روبهروي آينه قدي بايستيد و از خود بپرسيد يا نه از آن کسي که در آينه ميبينيد بپرسيد که آيا شما انسان آينده هستيد؟ کسي که اگر زمان را از او بگيرند و دعوتش کنند تا در يک قرن ِ بعد از اين زيست کند، مثل فيلمها. با گذشته چگونه روبهرو ميشويد؟ حال ِ خود را چگونه تعريف ميکنيد؟ آينده انساني که در آينه ميبينيد و در تخيل ما دعوت شده تا در قرن بعد زيست کند، چه خواهد بود؟