«
نمیتوان سنجید اما نسنجیده عمل کرد» بسیاری از مدیران بعد از سالها کار دچار روزمرگی میشوند و مدیریت مجموعه خود را رها میکنند. و از سوی دیگر بسیاری از مدیران تازه کار به دلیل نداشتن تجربه در زمانهای حساس تصمیمهای اشتباه میگیرند. در این بین موسسات تحقیقاتی مهم جهان که روی مدیریت سازمانها و بنگاهها پژوهش انجام میدهند هر از چندی با بررسیهای میدانی، علمی و مصاحبه با مدیران تازه کار و با تجربه تلاش میکنند به معرفی اشتباهات رایج بین مدیران بپردازند و راهکارهایی در این بین مطرح کنند. در متن زیر از توصیههای موسسات تحقیقاتی مدیریتی مانند «هاروارد بیزینس مانیتور»، سازمان مدیریت کسب و کارهای کوچک (SBA) چند کتاب اصول مدیریتی و همچنین مصاحبههای مدیران موفق داخلی درباره تجربههای سالهای کاریشان استفاده شده است.
نداشتن هدف، برنامه و چشمانداز مشخص
بسیاری از کارشناسان و مدیران ارشد سازمانها و نهادهای بینالمللی معتقدند اولین گامی که یک مدیر در شروع کار خود باید بردارد، هدفگذاری از روی شناخت کامل برای سازمانی است که مدیریت آن را بر عهده گرفته است. هدفگذاری بر مبنای واقعیتها و مشخص کردن چشمانداز کوتاه مدت و بلند مدت میتواند در رسیدن به حداکثر بهرهوری نقش اساسی داشته باشد. کارشناسان مدیریت معتقدند مدیری که به هدفگذاری و برنامهریزی در سازمان خود بیتوجهی کند و اعتقادی نداشته باشد مانند قطاری است که بدون ریلگذاری و بیمقصد تنها روی زمینی سخت، به پیش میرود و سرانجام مسیری نخواهد داشت.
نداشتن نظم در کارها و زمان
نظم و رعایت آن جزو موضوعاتی است که بسیاری از مدیران آن را بدیهی میشمارند، اما زمان اجرا که فرا میرسد در کارهای خود تا جایی که میتوانند بینظمی میکنند. کارشناسان معتقدند آن چه میتواند به کارها در یک سازمان انسجام ببخشد و باعث پیشرفت هدفمندی کارها شود، رعایت نظم است و یک مدیر که در رأس هرم اجرایی قرار دارد با نظم خود میتواند به پیشرفت کارهای سازمان خود انسجام دهد. در این راستا به اعتقاد کارشناسان داشتن برنامه زمانبندی شده روزانه (البته انعطافپذیر) و داشتن دفتر یادداشت برای مراجعه به امور و یادداشت موضوعات کلیدی و حساس، میتواند بسیارمهم باشد. از سوی دیگر برای رسیدن به نظم، زمانبندی هم بسیار مهم خواهد بود و مدیری که به زمان توجه کند، میتواند در رسیدن به کارهای خود بیشتر از دیگران موفق عمل کند.
بیتوجهی به قوانین و مقررات
آنچه شاکله و اسکلت یک سازمان را استوار نگه میدارد، رعایت قوانین و مقررات از پیش تعیین شده برای پیشبرد امور درون و برون سازمانی است؛ دراین بین مدیران باتوجه به جایگاه سازمانی، اولین کسانی هستند که باید به قوانین و مقررات احترام بگذارند و قوانین را در سازمان به درستی اجرا کنند. به اعتقاد کارشناسان مدیری که خود به قوانین بیتوجه باشد نمیتواند از کارکنان و کارگران زیر دستش انتظار رعایت قوانین را داشته باشد. همچنین باید توجه داشت که نگاه سلیقهای مدیران به رعایت قوانین در سازمانها میتواند باعث از بین رفتن ارزش قوانین شود.
خود محوری و اعتقاد نداشتن به مشورت
در تصمیمگیری
یکی از اشتباهات رایج مدیران حتی در سطح کلان کشور، خودمحوری در اداره سازمانها و بنگاهها به جای استفاده از خرد جمعی و مشورت با دیگران در تصمیمگیریهاست. بسیاری از تحقیقاتی که روی مدیریت سازمانها انجام شده نشان میدهد باوجود اینکه در بیشتر سازمانها به خصوص در بنگاههای اقتصادی هیات مدیره وجود دارد، اما در بیشتر مواقع مدیران در شرایط حساس به جای مشورت و هم فکری با دیگر اعضا هیات مدیره خود شخصاً تصمیمگیری میکنند. یک تحقیق علمی در آمریکا روی عملکرد مدیران نشان میدهد، مدیران دوست دارند موفقیت سازمانها به نام شخص آنها نوشته شود و به همین دلیل به جای مشورت به فردگرایی روی میآورند که در نهایت حاصلی جز شکست در اهداف سازمانی ندارد.
اعتماد نکردن به کارکنان و تقسیم کار
بسیار دیده شده که در مدیریت سازمانها یک مدیر تلاش دارد تا اجرای بسیاری از امور به خصوص امور اصلی و حتی کارهای کوچک را خود بر عهده بگیرد و انجام دهد و به مدیران میانی و کارکنان زیر دست خود اعتماد نکرده و به آنها فرصت انجام کاری را نمیدهد. براساس تحقیقی که روی عملکرد تعداد زیادی از مدیران صورت گرفته، «ناتوانی در محول کردن امور به کارکنان» اولین علت شکست مدیران است. در واقع یک مدیر حتی با تلاشهای بیوقفه نمیتواند به تنهایی همه کارها را خودش انجام دهد. زمانی که یک مدیر مسئولیت انجام کاری را برعهده گروهی از کارکنان و مدیران میانی قرار میدهد علاوه بر اعتماد به آنها و بالابردن روحیه اعتماد به نفس در بین کارکنان، سرعت و حجم کارآیی پروژه را هم چند برابر میکند. علاوه بر اینها تقسیم کار بین کارکنان باعث بالارفتن روحیه کار تیمی در سازمان میشود. از سوی دیگر زمانی که یک مدیر به کارکنان خود اعتماد ندارد به صورت دائم میخواهد کار آنها را زیر نظر داشته باشد و کمتر فرصت میکند تا کارهای مدیریتی خود را پیش برد و برای رسیدن به اهداف کلان سازمان تلاش کند.
عدم استفاده از مدیران شایسته
به جای افراد نزدیک و تملقگو
طبق اصول مدیریت این حق یک مدیر است که با افرادی که با آنها راحتتر است کار کند، اما در این بین باید به شایسته سالاری و ویژگی افراد هم توجه کند و تنها نزدیک بودن یک فرد، خود را قربانی اهداف و پیشرفت سازمان نکند. در بسیاری از مواقع دیده شده مدیران بعد از روی کار آمدن بدون توجه به شایستگی افراد، به صورت اتوبوسی افراد قبلی را تغییر میدهند و از نزدیکان و افراد قابل اعتماد خود استفاده میکنند. بسیاری از مدیران به جای اینکه به شایسته سالاری در انتخاب مدیران اعتقاد داشته باشند به روابط دوستانه و فامیلی توجه میکنند. در سالهای گذشته دیده شده بسیاری از مدیرانی که اداره امور را در دست میگیرند به جای استفاده از مدیران باتجربه به مدیران جوان و بیسابقه که بیشتر خوبی آنها را میگویند و همیشه از اقدامات آنها به نیکی یاد میکنند، روی آوردهاند؛ به جای افراد متخصصی که ممکن است اقدامات آنها را به چالش بکشند و از آنها انتقاد کنند.