کار فعالیتی است که از طریق آن کالاهای ارزشمند تولید یا خدمات مورد نیاز ارائه میشود. این فعالیت به قصد کسب درآمد و به دست آوردن سود است. در این زمینه با حبیبالله شاهرکنی، مدرس دانشگاه به گفتوگو پرداختهایم که در ادامه میخوانید.
اهمیت کار در چیست؟
کار شرط اساسی و اولیه برای موجودیت بشر است. از طریق کار است که انسان مایحتاج زندگی خود را تامین میکند و به تولید ثروت می پردازد. همچنین از طریق کار است که فرد به آفرینندگی میپردازد و استعدادهای خود را بروز میدهد.
ما از طریق کار، خودمان را به عنوان یک شخص تعریف میکنیم و به وسیله کار است که خودمان را میسازیم به طوری که بخش عمدهای از هویت ما توسط کار شکل میگیرد.
آیا میتوانید بگویید کار چه اثری بر هویت ما دارد؟
بگذارید با یک مثال موضوع را توضیح دهم. شما اگر به یک کشاورز توجه و او را با یک معلم مقایسه کنید یا اگر یک کارگر صنعتی را با یک تاجر و بازرگان مورد مقایسه قرار دهید، مشاهده میکنید هر کدام از اینها دارای صفاتی هستند که هر یک را از دیگری متمایز میسازد. به طوری که براساس نوع سخن گفتن، نوع رفتار و نوع اخلاقی که از خود بروز میدهند میتوانید تفاوت آنها را
متوجه شوید.
* ویژگیهای کار در گذشته چه بود؟
انسان ابتدا کار را برای تامین قوت روزانه خود انجام میداد، مثلا به شکار میرفت تا از این طریق غذای مورد نیاز خود را به دست آورد، بعد که به دوران کشاورزی و دامپروری میرسیم، عمدتا انسان از طریق کار روی زمین و اهلی کردن حیوانات نیازهای زندگی خود را برآورده میکرد تا سرانجام انقلاب صنعتی رخ داد که بهطور ناباورانهای ساختار کار را تغییر داد.
پیامدهای انقلاب صنعتی و اثر آن بر کار چه بود؟
انقلاب صنعتی ساختار کار را تغییر داد. افراد برای کار در کارخانهها نیاز داشتند تا مهارتهای خاصی را کسب کنند تا بتوانند امور شغلی خود را انجام دهند. در این موقع کارکنان برای انجام کار بیشتر به دست خود نیاز داشتند و از فکر آنها کمتر استفاده میشد. در این شرایط، مالکان کارخانهها که خود مدیر هم بودند به جای همه کارکنان میاندیشیدند و با محول کردن کار به افراد، آنها را برای انجام امور جاری هدایت میکردند.
در این موقع اکثر کارکنان که بیسواد بودند صرفا باید دستورات را اجرا میکردند. اما با پیشرفت کارخانهها و به وجود آمدن شرکتهای بزرگ نیاز به کارکنانی بود که دارای سواد و تحصیلات لازم هم باشند تا بتوانند کارهای مختلف را که در سازمانهای پیچیده طرح میشدند، انجام دهند. تا زمانی که به دورهای رسیدیم که وجود افراد تحصیلکرده در محیط کار جزو بایدهای محیط کاری شد.
از این به بعد کار صرفا برای تامین نیازهای اولیه زندگی مثل غذا، پوشاک و غیره انجام نمیشد بلکه انسان احساس نیاز کرد که باید کار مورد علاقه خود را که هم راستا با تحصیلات و استعداد اوست، انجام دهد.
منظور شما این است که کارکنان بعد از تامین مایحتاج زندگی خود مایلند کاری را انجام دهند که آن را دوست هم داشته باشند؟
دقیقا! ببینید اگر کاری را که انسان انجام میدهد براساس علاقه و استعداد او نباشد دیگر از آن کار لذت نمیبرد و کسی که کارش را دوست نداشته باشد دچار بیگانگی از کار میشود که نارضایی مدام را برای او در پی دارد.
* خب! برای اینکه این بیگانگی از کار رخ ندهد، چه باید کرد؟
کار را براساس شایستگی و استعداد افراد به آنها واگذار کنیم. به این معنی که انسان هم باید دانش، هم مهارت، هم توانایی و هم استعداد انجام کار را داشته باشد تا بتوان کار را به او محول کرد. اگر شایستگی رعایت نشود خود بنگاه اقتصادی هم لطمات زیادی خواهد دید و دچار کمبود بهرهوری میشود، در همان زمان هم کارکنان نسبت به کار احساس بیگانگی میکنند و از انجام آن لذت نمیبرند.
اگر بخواهیم وضعیت کنونی کار را مورد بررسی قرار دهیم و شناختی از آن به دست آوریم، در حال حاضر وضعیت کار به چه صورت است؟
در گذشته افراد در سازمانها و شرکتهای بزرگ استخدام میشدند و به مدت 30 سال بهطور مادامالعمر در آن شرکتها کار میکردند، ولی اکنون سازمانها به شکلی هستند که هستهای از کارکنان اصلی دارند که به وسیله تعداد زیادی از کارکنان پیمانکار و موقت احاطه شدهاند. افراد اخیر از ثبات شغلی زیادی برخوردار نیستند و دائم در حال تغییر و تحولند، در ضمن کارکنان اصلی هم دیگر آن وفاداری سابق را نسبت به سازمان و شرکت خود ندارند و چنانچه موقعیت بهتری به دست آورند به کار جدید نقل مکان میکنند.
از طرف دیگر، اکنون فناوری آنقدر پیشرفت کرده که بسیاری از دستگاهها به صورت خودکار انجام وظیفه میکنند یا روباتها به انجام کارها میپردازند، در این حالت، بسیاری از مشاغل حذف میشوند و مشاغل جدیدی که بیشتر به نیروی فکر و خلاقیت نیاز دارند، جایگزین آنها میشوند.
امروز کامپیوترها به کمک انسان آمدهاند و انجام بسیاری از کارها را ساده کردهاند و انسانهایی که با این کامپیوترها کار میکنند هر زمان به لحاظ فکری پیچیدهتر میشوند. به صورتی که وارد عصری شدهایم که در آن کارکنان اندیشمند به جای کارگران یدی مشغول به انجام کار فکری و یدی توأمان هستند و علاوه بر کار در شرکتها و کارخانجات به انجام کارهای مجازی هم رو آوردهاند.
این انسانهای اندیشمند چه اثری بر نحوه انجام کارها داشتهاند؟
در گذشته این مدیر بود که از همه بیشتر میفهمید و دیگران منتظر رهنمودهای او بودند ولی امروز با حضور نیروهای تحصیلکرده و اندیشمند در محیط کار چهبسا کارگر، کارمند یا کارشناسی باشد که در یک حوزه کاری اطلاعاتش به مراتب بیشتر از مدیرش باشد بنابراین مدیران با درک این موضوع به کارهای تیمی روی آوردهاند و میکوشند کارکنانشان را در تصمیمگیریهای سازمان مشارکت دهند تا از ایدههای آنها نهایت استفاده را برای بهبود انجام امور سازمان ببرند.
امروز سازمانها بیشتر به چه کارکنانی نیاز دارند؟
سازمانهای امروز نیاز به «کارکنان متخصص» دارند، افرادی که همهکاره و هیچ کاره نباشند بلکه در یک یا چند حوزه دارای تبحر و مهارت باشند یعنی «متخصص چندبعدی» باشند. این افراد سعی میکنند نیازهای سازمانشان را تشخیص دهند و سپس شایستگی خود را در یک یا چند حوزه مورد نیاز سازمان بیفزایند و بدین ترتیب به کارکنانی تبدیل شوند که به کار خود علاقهمند هستند.
چون اگر کسی کاری را فرانگیرد که دارای مفهوم معنیداری باشد هیچ وقت به آن کار علاقهمند نمیشود و وقتی به کار علاقه وجود نداشته باشد انجام آن با کمیت و کیفیت لازم همراه نخواهد بود. از این رو دو موضوع همواره باید مورد توجه مدیران کسب و کار قرار گیرد:
اولا- کارهای خود را به دست افراد شایسته بسپارند.
ثانیا- کارها را دارای محتوای غنی کنند تا کارکنان از انجام آن لذت ببرند.
اگر بخواهیم در یک جمعبندی شرایط کاری را در قرن حاضر توضیح دهیم، چه میتوان گفت؟
در پاسخ باید بگویم:
کارکنان تماموقت دائم، در حال حاضر اقلیت نیروی کار را تشکیل میدهند.
اکثریت کارها علاوه بر مهارتهای دستی به مهارتهای فکری هم نیاز دارند.
رقابت برای به دست آوردن کار زیاد است و در این جهان پر از رقابت ما با مازادی از نیروی کار روبهرو هستیم که جویای شغل هستند.
کارکنان سازمانها هوشمند هستند و انجام کارها بیشتر به صورت تیمی و مشارکتی است و در نتیجه اداره سازمانها هم کمکم از حالت هرمی به سمت حالت دایرهای، دگردیسی خواهد داشت.
اکنون دیگر ما به جای مدیر به رهبرانی نیاز داریم که از تمام ظرفیتها و استعدادهای کارکنان خود در جهت انجام بهتر کارها استفاده کنند.
کارکنان هم باید طوری خود را توسعه دهند که بتوانند در بازار کار امکانهای شغلی بیشتری داشته باشند بهصورتی که اگر از طرف یک سازمان کنار گذاشته شدند، بتوانند به سرعت کار جدیدی بیابند، اگرنه آنها هم به لشکر بیکاران افزوده خواهند شد.