یک شرایط ناجوری هست که خدا به روز هیچ تنابندهای نیاورد. از اهم این شرایط ناخوشایند یکیش این است که شما یک خصلت معروف حسنهای داشته باشید و بعد این خصلت خوب در کوران حوادث دهر به یک مشخصه ناجور و نکوهیده تبدیل شود. اشتباه نشود، منظور نسبیت اخلاق و این حرفها نیست. قضیه بیشتر از جنس یک ناهنجاری یا شاید هنجار اجتماعی است. جامعهای که زیر و رویش یکی نیست. بیرونش دیگران را کشته (کشته واقعا؟) و تویش خودمان را. شما به هر مبحث و دیباچهای در باب مدیریت مراجعه بفرمایید محال است که در یکی از همان سطور نخستین اشارهای همراه با تحسین به مقوله وقتشناسی و خوشقولی یک مدیر موفق، مشاهده نفرمایید. این قبیل اشارهها که سهل است، مقالات و حاشیهنویسیها اندر مناقب این اخلاق خوب نگارش شده و میشود.
حال تصور بفرمایید این حقیر سراپا تقصیر که جامع جمیع کاستیها و دارنده همه کژیها و عاری از هرگونه خصوصیت مثبت است، از سر قضا و قدر و به تصادف، به این یک حلیه خوب آراسته است، یعنی به گونهای که در سراسر عمر خود شاید حقیر کمتر از تعداد انگشتان یک دست به علاوه و منهای یک انگشت! تاخیر در قرارهای ملاقات خود داشته است. عموم مواقع چنین است که این جانب از نیم ساعت تا پنج دقیقه زودتر سر قرار رسیده و به عناوینی سر خود را گرم کرده و در انتظار ساعت مقرر میماند. حتما تصدیق میفرمایید که در این وانفسای ترافیک و حوادث غیرمترقبه و خرابی وسایط نقلیه و کمآبی و شیوع بیماریهای آخرالزمانی و تحریم و داعش و غیره که همگی باعث وقوع تاخیرهای کوتاه و بلند در همه نوع قرار (کاری و غیرکاری) میشوند، این فعل بنده انصافا جای تقدیر و تشکر دارد. اما بشنوید از ضایع شدن این خصوصیت پسندیده در کوران شرایط اینجایی.
بار اول با یک شخصیت (یا شخصیتهای) محترمی قرار یک جلسه کاری دارید، شما یک ربع زودتر سر قرار میرسید، شخصیت موردنظر هنوز به محل کارشان نرسیدهاند (از بد حادثه محل قرار شرکت محل کار ایشان است)، با نگاههای سرد و پرسشگر همکاران، منشی، زحمتکشان بخش خدمات، آبدارخانه و باقی ارکان شرکت محترم مذکور مواجه شده و وارد سالن جلسه خالی و سرد میشوید، بعد از گذشتن حدود نیم ساعت بیش از زمان مقرر شخص مذکور با عجله وارد سالن جلسه شده و با یک جمله: «آقا همه دیر میرسن، شما چرا زود رسیدین؟» سر و ته قضیه را هم میآورد. شما حرص میخورید.
بار دوم با همان شخصیت(های) محترم در شرکت خودتان قرار میگذارید، خبری از نگاههای سرد و پرسشگر نیست اما این بار طرف به هوای آنکه شما در محل کار خود هستید یک ساعت و نیم دیرتر سر قرار آمده و جلسه بعدی شما را کلا منهدم میکند. شما یک اعتراضکی میکنید و حرصی میخورید و باز شیطان را لعنت میکنید. بار سوم با آن شخصیت(های) محترم و عدهای دیگر در محل شرکت ثالثی (که نه مربوط به شماست و نه مربوط به آنها) قرار میگذارید، اشخاص مربوط به خود آن شرکت ثالث با یک ربع ساعت تاخیر و باقی افراد با 45 دقیقه تاخیر تشریف میآورند. شما خون خونتان را میخورد و یکی از روشهای ذیل را باید انتخاب کنید.
-1با دعوا و مرافعه جلسه را بههم بزنید و محل را ترک کنید که در این صورت آدمی غیرحرفهای و ناهنجار به شمار میروید.
-2 اعتراضات جدیتر بکنید و سعی کنید موضوع را به روی همه بیاورید. در این صورت با دلایل حیرتانگیز اشخاص (مثل حمله بیگانگان فضایی، گروگان گرفته شدن توسط چریکهای راه درخشان پرو و مواردی از این دست) مواجه شده و مجبور به همدردی میشوید.
-3 بپذیرید که اشخاص مذکور مشاغل مهمتری دارند و وقت آنها ارزش بیشتری از وقت شما دارد. اصلا میشود به یک اصل مهم دیگر مدیریتی ارجاع داد: مدیران مهم و موفق همیشه دچار ضیق وقت هستند!