یادم میآید یکی از استادان برجسته روانشناسی توصیه میکرد: «برای تسکین اعصاب و شادی معنوی، روزی 10دقیقه موسیقی ملایم گوش کنید.» واقعا راست میگفت. تاثیری که موسیقی- مخصوصا از نوع سنتیاش- بر ذهن و دل و روان آدم دارد، بینظیر و تحسین برانگیز است. اما شاید این مهم در بین مردم ما کمتر جدی گرفته میشود.
ابراز زیبایی و به نمایش گذاشتن آنچه که لذت آفرین است، ذات هنر را تشکیل میدهد. اصلا هنر آمده تا خودنمایی کند و دیده شود. بنابراین موسیقی هم از این قاعده مستثنا نیست؛ موسیقیای که اکنون روزهای بسیار سختی را میگذراند و کسی هم حالش را نمیپرسد. امروز نمیخواهیم از سالنهای خلوت کنسرتها برایتان صحبت کنیم. حتی نمیخواهیم بگوییم که از زاویه این هنر، در کجای جهان ایستادهایم؛ بلکه بازار آشفته این بخش، مقصود اصلی ما در این نوشتار است. مشکل از جایی شروع میشود که نگاه مردم نسبت به ساز و آلات موسیقی، نگاهی آمیخته با لهو و لعب است. به عبارتی، هنوز شاید عده کثیری از مردم به نوازندگی، بهعنوان یک هنر اصیل نمینگرند؛ اگرچه شاید به هنرمند بودن نوازندگانی که در کنار خوانندگان مطرح، پنجه میزنند، اقرار کنند.
البته این نگاه، نسبت به سازهای سنتی غلظت و شدت بیشتری پیدا میکند. یعنی نواهای سنتی در میان عوام و بهخصوص کسانی که شناسایی کاملی از دستگاهها و ردیفهای آوازی ایرانی ندارند، تا حد تمسخر نزول پیدا کرده است. اینجاست که بار دیگر شاهد تهاجم فرهنگی، آن هم از نوع موسیقی هستیم. این تهاجم به واسطه خلایی بود که در فرهنگ موسیقی کشور احساس میشد و باید چیز جدیدی جای آن را پر میکرد. برای اینکه از بحث اصلی منحرف نشویم، دوباره به بازار این بخش برمیگردیم. اکنون تمامی سازهای سنتی در داخل کشور تولید میشود و اکثر تولیدکنندگان تنها از این راه ارتزاق میکنند؛ بنابراین بازاریابی برای فروش سازهای سنتی در اولویت قرار میگیرد. البته تدابیر خوبی از طرف دولت برای حمایت از تولیدکنندگان سازهای سنتی اندیشیده شده که از جمله آن، ممنوعیت ورود ساز به کشور و ارائه جواز تولید تنها به سرمایهگذارانی است که قصد تولید سازهای ایرانی را دارند. از سوی دیگر، از این دست سازندهها مالیات دریافت نمیشود که این موضوع، کمک شایانی برای آنها خواهد بود.
اما با تمام این تفاسیر، اکثر سازندهها رضایتمندی از کسبوکارشان را وابسته به دیگر مسائلی میدانند که هنوز برایشان محقق نشده است؛ زیرا بازاریابی و فروش محصولاتشان بهشدت با نوسان و افت و خیز همراه است که حتی پیشبینی سود یا زیان فردایشان را غیرممکن میکند. حمایتهای ذکر شده نمیتواند پشتوانهای قوی برای تولیدکنندگان این عرصه باشد؛ زیرا ضعف فرهنگی و ناشناس بودن موسیقی اصیل ایرانی برای مردم، بزرگترین ضربه را به بازار این محصولات وارد کرده است. شاید اگر زمینه برای تبلیغ و معرفی سازهای ایرانی در رادیو، تلویزیون و رسانههای دیگر فراهم بود و حساسیتهایی در این راستا وجود نداشت، اکنون وضعیت بهتری را برای موسیقی سنتی شاهد بودیم.
بهعنوان نمونه، اگر خاطرتان باشد چند سال پیش فیلم سینمایی با نام «علی سنتوری» تولید شد که بنا به دلایلی مجوز پخش نگرفت، اما همین فیلم در بازار سیاه، دست به دست چرخید و تقریبا تمام اقشار جامعه در منازل به تماشای آن نشستند. علی سنتوری، همانطور که از نامش پیداست، عاشق ساز سنتور بود و از راه نوازندگی کسب درآمد میکرد که با مصائب گوناگونی همراه شد.
نکته اینجاست که بهرغم تبلیغ منفی این فیلم درباره ساز سنتور، اما به قدری استقبال مردم بهخصوص جوانان از این ساز سنتی در آن سال افزایش یافت که به گفته یکی از تولیدکنندگان، فروش سنتور چهار تا پنج برابر سالهای گذشته بالا رفت. هرچند بعد از فروکش کردن هیجان فیلم، بازار این ساز به حالت عادی برگشت و دیگر خبری از هجوم مردم به مغازههای بهارستان نبود. حال سوالی که در ذهن نقش میبندد، این است که چرا با دیدن یک فیلم، آن هم فیلمی که مجوز اکران نگرفته بود، ناگهان ذوق جوانان شعلهور شد و به بازار رونق داد؟ آیا نمیتوان بخشی از رکود بازار موسیقی را به عدم شناخت مردم از ساز و ناآگاهی آنها از نواها و آوازهای ایرانی مربوط دانست؟
اینجاست که نقش رسانههای شنیداری و دیداری پررنگ میشود. امروز در میان جوانان هستند افرادی که حتی نام سازهای معروف را هم نمیشناسند و دنیای نوازندگی برایشان به جهانی دست نیافتنی و اغلب خطرناک تبدیل شده است. این در حالی است که با بها دادن به موسیقی اصیل سنتی و معرفی آن به جامعه، میتوان معضل تولید موسیقیهای مبتذل و زیرزمینی را تا حدودی حل کرد. زیرا وقتی شناخت از یک ارزش، در نهاد جوانان رسوخ میکند، ضدارزشها از ضمیر ناخودآگاهش پاک میشود. به هر ترتیب، به نظر میرسد ریشه این ضعف فرهنگی را باید در سیاستهایی جستوجو کرد که رسانههای جمعی برای تبلیغات و برنامههای خود اتخاذ کردهاند. این در حالی است که تمام تبلیغاتی که در تلویزیون یا رادیو پخش میشود، بدون نوای موسیقی نیست و تمامشان با ملودیها و شعرهایی تنظیم میشوند که در خاطرهها ماندگار شوند.
برای تغییر نگاه جامعه نسبت به آنچه که در دنیای موسیقی میگذرد، لازم است به زیرساختهای فرهنگی و آگاهیبخشی در زمینه آوازی که از نیاکانمان به ارث رسیده است، هرچه بیشتر توجه کنیم. این فرهنگ، نهادینه نمیشود مگر با اصلاح نگاه مسئولان در رسانههای جمعی. در غیراین صورت، بازار موسیقی، همچنان به بازاری ناشناخته و مبهم برای اغلب مردم تبدیل خواهد شد که ادامه آن به نفع تولیدکنندگان نخواهد بود؛ تولیدکنندگانی که در زمره فعالان صنایع دستی قرار میگیرند و حق دارند کالایشان را به مردم معرفی کنند.