موضوع این مقاله درباره پدیدهاى اجتماعى و سیاسى است كه به نظر مىرسد دامنگیر ما نیز شده است. «شهرآشوبان خیالپرداز» افرادى هستند كه فكر مىكنند مىتوانند با اراده خویش تغییرات عمده اى در ساختار سیاسى و اجتماعى ایجاد كنند. رادیكالیسم و ارادهگرایى دو ویژگى عمومى این گروه افراد است. «شهرآشوبان خیال پرداز» در جوامع در حالگذار به وفور یافت مىشوند و حتى در جوامع صنعتى در شرایط خاص ممكن است بهصورت فرقهها و جمعیتهایى دست به اعمال ارادهگرایانه بزنند.
در ایران نیز چه پیش از انقلاب اسلامى و چه پس از آن ما شاهد تشكیل فرقهها و جنبشهاى شهرآشوب بودهایم كه عمدتاً از این زاویه كه رابطه و تناسبى میان هدف و وسیله برقرار نمىكنند دچار نوعى «ناعقلانىگرى» هستند. عقلانیت در عمل به معناى تناسب هدف و وسیله است، اما اگر كسى تصمیم بگیرد كه با وسیله اندك به اهداف بزرگ برسد، مورد مذمت عقلا واقع خواهد شد.
امروزه هم كم و بیش ما با مشكل ناعقلانىگرى سیاسى روبهرو هستیم. مثلاً در سال گذشته فردى ادعا مىكند كه مىتواند با انرژى درمانى مردم را به صحن تحولات سیاسى و اجتماعى بكشد و انقلابى بر پا كند، بدون آن كه بداند انقلاب چه پیش نیازهایى دارد و با فرمان دادن به مردم از پشت تلویزیون و تجمع ماهوارهاى مقابل دانشگاه تهران بذر بهمن انقلاب پاشیده نمىشود. بلكه تنها غائلهاى به پا مىشود كه با سركوب آن یأس و ناامیدى ایجاد مىشود. دیگر آن كه گروهى در پى تغییر سیاسى از طریق اینترنت و کمپین هستند و طرحى و گفتمانى را به نام رفراندوم مطرح كردند. البته موضوع رفراندوم قبلاً هم در مجلس ششم طرح شده بود اما آن رفراندوم به اتكاى راى مردم به پارلمان و براى هدفى پایینتر از حد مقدورات بود یعنى ابزار بزرگتر از هدف بود، اما رفراندومى كه در سال۸۳ مطرح شد، هدفى بزرگتر از ابزار خود داشت.
بدین ترتیب این کمپینهای بیخاصیت و خیالی به توهمات مردم دامن میزنند اینجاست که باید گفت خیالپرورى آفت سیاستورزى است. نفى ارادهگرایى البته به معناى جبرگرایى نیست. پلخانف اصطلاح خوبى دارد. او مىگوید: «اختیار همان آگاهى از جبر (یا آگاهى از ضرورت) است» یعنى به محض آنكه ما از جبر (جبر تاریخى و جبر اجتماعى) آگاه شویم، مىتوانیم دایره امكان خود را فراختر كنیم.
با آگاهى فردى و جمعى امور ممتنع، ممكن مىشود و آگاهى حوزه امكان را توسعه مىدهد. مشكل كنونى ما ناآگاهى ما و خیال پردازى سیاستمداران ماست كه گویى در عالم توهم به سر مىبرند. اذعان به مناسبات تاریخى و اجتماعى جبرگرایى نیست، جبرگرا كسى است كه نمىخواهد آگاهىاش را بالا ببرد و با صرف اراده خویش اهدافش را پیش ببرد. كار خیالپردازان مشت زدن به دیوار است. در زندان كسى كه از وسعت و مقاومت سلول خود و ساختمان زندان آگاهى نداشته باشد، در دایره جبر گرفتار مىشود حتى اگر مشت به در و دیوار بكوبد. اما آن كه مىداند كجا مىتوان نقب زد و كجا مىتوان فرار كرد برنده است نه كسى كه كلهاش را به دیوار مىكوبد.
منبع: روزنامه مهران و بهار سال 1383