نخبه به چه کسی گفته می شود؟
فیلیپ کاتلر را همه بازاردانان (بابک بهی – 1378) کاردان دنیا می شناسند. او کسی است که به قولی یکی از موتورهای محرکه بازاردانی (مارکتینگ) جهان در عصر حاضر است.
برخی معتقدند که بسیاری از نوشته ها و کتاب های سال های گذشته درباره بازاردانی از افکار و اندیشه های کاتلر نشأت گرفته است و نویسنده معتقد است که بسیاری از کتاب های مدیریت بازاردانی حتی براساس سرفصل ها و چارچوب تدوینی از سوی کاتلر شکل گرفته و نوشته شده است.
به کاتلر القاب و نشان های فراوانی داده اند که برخی از آنها منحصر به فرد و ماندگار است...
کاتلر نظر دیگری دارد
او در مقدمه کتاب پیتر دراکر و بازاریابی که خوشبختانه در ایران به همت مترجم گرامی داوود ایزدی سرشت ترجمه شده است، می گوید که بسیاری من را به نام پایه گذار بازاردانی نوین می شناسند و این در حالی است که پیتر دراکر پیشتر از من بوده.
او می گوید که البته پیتر دراکر کتاب منظمی درباره مارکتینگ ننوشته، اما وقتی او درباره اهداف مشتری محور یک شرکت، مدیریت، نوآوری، ارزش آفرینی و نگاه منطقی به مسائل سخن می گوید به بازاردانی (مارکتینگ) می اندیشد.
کاتلر می گوید: پیش از آنکه با دراکر دیدار داشته باشم از خوانندگان مشتاق و تحسین کنندگان نوشته های خردمندانه او بودم.
پیتر نه تنها استاد مدیریت بود بلکه هنر را نیز تدریس می کرد هر کس با پیتر ملاقات می کرد تحت تاثیر دانش تاریخی و بینش آینده نگرش قرار می گرفت هرگز نفهمیدم که او چطور این همه اطلاعات درباره مسائل گوناگون کسب می کند و به ذهن می سپارد.
او دانش و اطلاعات عمیقی درباره زندگی انسان های بزرگ داشت. دنیای موسیقی را به خوبی می شناخت و فرد اندیشمند و آگاهی بود.
من و پیتر گاهی به هم نامه می نوشتیم، چیزی که باعث تعجب من می شد این بود که او نامه هایش را خودش می نوشت، او حتی کامپیوتر هم نداشت...
چند پرسش مرد افکن
پیتر از جمله پیشروان رشته بازاردانی (مارکتینگ) بود. او طی 40 سال گذشته بارها با تجار و مدیران شرکت ها درباره نقش محوری مشتری و وظیفه شرکت ها در خلق ارزش سخن گفته بود و این دقیقا همان مسئله ای است که بسیاری از مدیران و شرکت های ایرانی از فهم آن عاجزند.
او در گفت وگو با مدیران ارشد شرکت های بزرگ همیشه چند پرسش اساسی را از آنها می پرسید که جان مطلب در مدیریت بازاردانی جهان است.
او از آنها می خواست که به این پرسش های ساده پاسخ گویند:
1- کسب وکار ما چیست؟
2- مشتری ما کیست؟
3- مشتری چه چیزی را ارزش می داند؟
4- کسب وکار ما چه باید باشد؟
پرسش ها به نظر ساده می آیند، اما مدیران فراوانی در گوشه و کنار جهان و از جمله ایران در پاسخ به این پرسش های ساده تازه متوجه می شوند که به چه نکاتی تاکنون توجه نداشته و فکر نکرده اند.
بسیاری از دیدگاه های دراکر باورهای مدیران شرکت ها را به چالش می کشاند. مثلا آنها معتقد بودند که هدف یک کسب وکار سودآوری است، اما دراکر این دیدگاه را بی پایه و اساس می دانست زیرا دیدگاه آنها بیان نمی کرد که چگونه باید ارزش خلق کرد.
ایده کلیدی، خلق یک مشتری راضی بود و شما از راه ارائه ارزش برتر و بیشتر به یک مشتری و راضی کردن او آن مشتری را خلق می کنید و بعد از این است که سود حاصل می شود...
مفاهیم گفته شده توسط دراکر و دیگر بزرگان مدیریت به ظاهر ساده اند، اما دشواری اساسی درک و باور آن در میان مدیران و صاحبان کسب وکارهای کوچک و بزرگ است.
چه بسا اگر در دوره های کوتاه مدت و بلندمدت مدیریت در ایران به دانشجویان پاسخ به همین پرسش های ساده را می آموختند امروز محیط کسب وکار ایران حال و روز بهتری داشت.
ز دانا شنیدم یکی داستان خرد شد بر آن نیز همداستان
اندیشمندانه بیندیشیم.
DBA با گرایش بازاردانی (مارکتینگ)