چندی پیش سخنگوی دولت در نشست هفتگی خود در پاسخ به پرسش خبرنگاران که منابع ناشی از رفع تحریمها که در آینده نزدیک رها میشود چه خواهد شد، گفت: با توجه به ضرورت انجام سرمایهگذاریهای داخلی و خارجی که باعث رشد تولید و افزایش اشتغال خواهد شد ما در این جهت برنامهریزیهای لازم را انجام خواهیم داد تا این سرمایهگذاریها به بخشهای لازم برود. او در ادامه گفت: مطمئن باشید که ما میزان اشتغال را بالا خواهیم برد و البته این موضوع از راه افزایش هزینههای جاری رخ نمیدهد بلکه از راه سرمایهگذاریهایی که در داخل انجام میشود این کار را ادامه میدهیم و ...
اگر علاقهمند به بررسی تاریخ معاصر اقتصاد ایران باشیم، میدانیم سخنان دولت گفتاری است که به دفعات شنیدهایم و نویسنده معتقد است که در آینده نیز بارها و بارها خواهیم شنید. اما چگونگی و روش اجرا و دستاورد این سخنان داستان دیگری است که به قول حکیم توس داستانی است پر آب چشم. تصور کنید در اقتصادی که حداقلهای دانش مدیریت بازار (یا آنچه بهدرستی در دنیای پیشرفته به آن new marketing management میگویند) در میان مدیران و تصمیمگیران اقتصادی آن وجود ندارد، به فرض در نظر گرفتن منابع مالی لازم چگونه رقابت و چگونه تولیدی خواهد بود؟
در بازاری که بسیاری از فعالان آن با الفبای نخستین مدیریت در بازار یا (N.M.M) آشنایی ندارند و بهرغم داشتن مدارک گوناگون مهندسی و غیره تصمیمگیریهای مدیریتی خرد و کلان را بر عهده دارند چگونه میتوان امیدوار بود که به فرض قرار گرفتن سرمایه ارزان در دست اینگونه از مدیران به کاهش بیکاری و افزایش تولید رقابتپذیر آن هم در استانداردهای جهانی منجر شود. پرسش این است که با استانداردهای روز دنیا آیا ما مدیران جهانی داریم که از آنان حاصلی به نام تولید در سطح استانداردهای جهانی به وجود آید؟و تا چه اندازه و چند درصد مدیران ما در بخشهای دولتی و غیردولتی در صورت برگزاری یک کنکور ساده مدیریت حداقلهای مدیریتی لازم را کسب خواهند کرد.
و اگر دارا نیستند چرا هدایت کارخانههای چندصد نفری یا چندهزار نفری بر عهده آنان قرار گرفته است و پرسش دیگر اینکه آیا ورود شرکتهای خارجی با برندهای گوناگون به بازار امروز ایران یک موفقیت و به معنای ایجاد سرمایهگذاری اشتغالزا برای جوان ایرانی است یا از رده خارج کردن همین اشتغال نحیف داخلی و آیا ورود هر شرکت خارجی به بازار ایران شایسته جشن گرفتن و نشانهای از پیروزی در ایجاد اشتغال پایدار است؟
نمونه تاسفبار آن در سیل هفتدقیقهای چندی پیش بود که در آمار کشتهشدگان از چند کارگر خارجی نام برده شد که درمیان آنها یک کارگر چینی هم قرار داشت و بلافاصله پرسشی که به ذهن رسید این بود که آیا واقعا در سطح کارگر ساده هم شرکتهای خارجی نیازمند استفاده از کارگران خارجی هستند؟ یعنی ما تا بدان حد به سمت اشتغال کامل پیش رفتهایم که شرکتهای خارجی برای انجام کارهای ساده خود نیز چارهای جز ورود کارگر به کشور بیکارزدهای چون ایران ندارند و آیا این شیوه در میان شرکتهای در صف برای ورود دوباره به بازار ایران وجود ندارد؟
عجیب است که میدانیم با ورود هر شرکت خارجی نهتنها فرصتهای شغلی برای کارگر ایرانی ایجاد نمیشود بلکه فرصتهای شغلی موجود در صنایع کمسوی داخل کم میشود ولی باز از ورود این شرکتها خشنودیم و پایکوبی میکنیم و اصلا از خود پرسیدهایم که هدف از ورود شرکتهای خارجی به بازار ایران فروش بیشتر و به دست آوردن سهم بازار بزرگتر است نه تولید برای صادرات یا آموزش شیوه مدیریت با حداقل مهارتآموزی به کارگران و تکنسینهای داخلی؟ به زبان سادهتر هدف جمعآوری دوباره دلارهای آزادشده در بازار ایران است و نه ایجاد اشتغال مولد و کارآفرینی در معنای ارزشآفرینی آن.
کافی است دوباره به فهرست شرکتهای علاقهمند به ورود به بازار ایران نگاهی هوشمندانه بیندازیم و از خود بپرسیم که مکدونالد در بازار ایران چه ارزش افزودهای را تولید خواهد کرد. آیا بهراستی روش پخت و سرویسدهی در این گونه رستورانها تا بدان اندازه پیچیده است که در توان زنجیرهایهای خوشنام داخلی نیست و به فرض درستی جمله گفته شده آیا نمیتوان بهراحتی از روشها و استانداردهای مورد استفاده در پخت و سرویسدهی اینگونه زنجیرهایها آگاهی پیدا کرد و بهدرستی آن را اجرا کرد و اصولا اصرار برای ورود این شرکتها چه دلیلی میتواند داشته باشد؟ اکنون پرسش این است: آیا بهزودی شاهد تعطیلی این کسبوکارهای کوچک نیز خواهیم بود؟
* بازاردان