وارد فضایی میشوی که رنگ و سنت در آن حرف اول را میزند؛ سنتهایی که این روزها تنها همین رنگوبوها در گوشه وکنار شهر از آنها باقی مانده است. طبقه چهارم ساختمانی قدیمی در کوچهای قدیمیتر از خودش، واقع در خیابان حافظ تهران جایی است که پریسا دهدشتی را ملاقات کردیم. اینجا همه چیز سنتی شروع میشود. از بدون کفش وارد شدن گرفته تا فضای پارچهها و کالاها. دهدشتی 36سال سن دارد اما حرفهایش از تجربههای ریز و درشت زیادی خبر میدهد که انگار سالهای زیادی باید به این سن اضافه کنیم؛ سالهایی پر از تجربه و البته با نقطههای بیشمار سیاه و سپید، تجربههایی که حالا او را به فردی باتجربه تبدیل کرده است.
اصالت اصفهانی دارد اما بزرگشده تهران است. کارشناسی موزهداری خوانده است. ارشد امبیای دارد و در حال حاضر هم در مقطع دکترا تحصیل میکند. همدانشگاهیهایش بچههای صنایعدستی بودهاند و حضور در این فضا به کسب وکار امروزش کمک کرده و میگوید در تمام طول دوران تحصیلش کار کرده است.
سال 88 موسسه جام میراث جهان را ثبت و از سال 90 کارش را آغاز کرده است. این موسسه در جهت احیای پارچههای قدیمی ایران که بیش از 30نوع هستند، فعالیت میکند و برند سیدار که مربوط به پارچههای دستباف است، مشهورترین نامی است که این موسسه ایجاد کرده است. فعالیت دیگر این موسسه آموزش میراث فرهنگی است؛ مدرسهای که شاگردانی تربیت میکند آشنا با میراث فرهنگی ایران از معماری و سفالگری و مرمت آثار تاریخی گرفته تا ادبیات فارسی و غیره. مربیان این موسسه نیز هر کدام با داشتن تخصص لازم با حضور در دورهای 40ساعته با مفاهیم کار با کودک مانند قصهگویی آشنا میشوند. بعد بهصورت قراردادی با این افراد همکاری میشود.
میگوید با چند کشور دیگر مانند ژاپن هم قرارداد بستهایم که کلاسهای هنرشان را برگزار کنیم، با رویکرد معرفی فرهنگ و هنر ایران. به اینجا که میرسد از او میخواهم در مورد میزان اشتغالزایی این شاخه از کارش بگوید: در حوزه آموزش حدود 30نفر با ما همکاری میکنند، چند نفر هم در قسمت پشتیبانی هستند.
***
وقتی از سیدار حرف میزند چهرهاش هم شکفته میشود و با افتخار در این باره میگوید: سیدار یک برند بینالمللی پارچههای سنتی است. حتی هند هم هنوز برندسازی نکرده اما ما این برند را ساختهایم و جهانیاش هم میکنیم. دهدشتی در ادامه در مورد انواع فعالیتهای گروهش میگوید: چهار گروه داریم؛ گروه پوشاک، شال و روسری، کیف و کفش. گروهی برای منسوجات خانگی ماننده پرده آشپزخانه و غیره کاربرد دارند که بازار جهانی این حوزه بسیار خوب است؛ چون معرفی شده و خریداران زیادی دارد. گروه تولید پارچه و گروه تامین نخ استاندارد که مثلا 100درصد پنبه باشد.
آغاز کار روی پارچهها
شروع کار روی پارچهها را اینگونه توضیح میدهد: از احیای یک پارچه به نام کاربافی در یزد شروع کردیم. هر چند بسیاری از گونههای پارچه بر اثر سهلانگاری و بیتوجهی مسئولان از بین رفتهاند و دیگر کسی شیوه بافتشان را نمیداند، مثلا مخمل که دیگر هیچ کسی نیست که ببافد؛ این پارچه عمدتا در کاشان بافته میشده است یا پارچه زری که بالاترین تکنیک بافت را در ایران دارد، در کاشان، اصفهان و همدان بافته میشود و تنها چهار نفر در حال حاضر در ایران این پارچه را میبافند. در حالی که در دوران صفویه 7هزار بافنده این پارچه را داشتهایم که هزینههای حکومت از راه بافت این پارچه تامین میشده است.
دهدشتی احیای اینگونه پارچهها و احیای کارگاههای بافت این منسوجات را راهی برای ایجاد اشتغال و درآمدزایی میداند. البته معتقد است که مهمتر از همه این مسائل حفظ یک سنت فرهنگی و هنری است که بخشی از هویت جمعی و ملی ایرانیها را تشکیل میدهد. این بانوی کارآفرین همچنین در مورد پارچه ترمه میگوید: دیگر کسی در ایران شیوه بافت این پارچه را نمیداند؛ حتی یک نفر. البته یکی دو نفر ادعایی کردهاند اما به نظر میرسد که با دستگاه زریبافی میخواهند ترمه ببافند. پارچه ترمه گاه تا متری 7میلیون تومان قیمت دارد.
وقتی از او میپرسم که در سطح جهان هم هیچ کشوری در این زمینه کار میکند یا نه میگوید: در هند افرادی هستند که ترمهبافی را به شیوه سنتی و درستش میدانند. میگویم چرا کسی را برای آموزش اعزام نمیکنند. میگوید: درصدد هستند. مسئولان میراث قصدهایی دارند اما افراد مسئولی هم که مناسب اعزام باشند، کم داریم. وی در ادامه به نکته قابل تامل و البته حسرتبرانگیزی نیز اشاره میکند: نخی که پارچه با آن بافته میشود بسیار مهم است. مثلا در زریبافی، نخش گلابتون و ترکیبی از ابریشم و طلاست. اما این قدر سنتهایی از این دست را نادیده میگیریم و نسبت بدانها بیتوجهیم که مثلا یک نفر در ایران بافت نخ گلابتون را بلد بود، سه چهار ماه پیش از دنیا رفت.
زنانهباف و مردانهبافها
اما از آنجایی که ساختار صحبتهای ما با این بانوی کارآفرین براساس اقتصاد سنتهای نامبرده است از او میخواهم که در مورد شیوه اشتغالزایی این دست بافتهها نیز توضیحی بدهد. اینکه بیشتر زنان در این زمینه شاغل میشوند یا مردان که وی پاسخ داد: دو نوع پارچهبافی داریم: زنانهباف و مردانهباف. سایز دستگاه و سختی کار مشخص میکند که جنس بافنده چه باشد. پارچههایی که عرض کمی دارند، زنانهباف هستند. اگر تعداد پدالهای دستگاه زیاد باشد، مردان میبافند. کاربافی، داراییبافی، چادرشببافی، ابریشمبافی و... از جمله پارچههای سنتی ایران هستند که در مناطق مختلف ایران توسط زنان و مردان بافته میشوند. مثلا چادرشببافی در شمال بیشتر به وسیله زنان انجام میشود. در واقع این حوزه هم برای زنان و هم برای مردان ایجاد اشتغال میکند.
دانش، پشتوانه کارآفرینی
دهدشتی و تیمش برای شروع کار بیش از پنج سال مطالعه و پژوهش کردهاند؛ در مورد انواع پارچهها و پیشینهشان، در مورد کارگاههای فعال در سراسر کشور و غیره. به همین دلیل هم هست که با کارگاههای سراسر کشور در ارتباط هستند. وی در مورد شیوه همکاری با کارگاههای سراسر کشور میگوید: مثلا در منطقه میبد یزد چهار بافنده پیدا کردیم که حوله میبافتند و از آنها خواستیم حولهها را بهصورت شال ببافند یعنی کاربری دیگری از این سنت ایجاد کنند. در سال 90 تعداد این بافندهها به 50نفر رسید و توانستیم از این محصولات نمایشگاهی برپا کنیم و نخستین باری بود که نمایشگاه تخصصی پارچه دستباف ایجاد میشد. در نمایشگاههای بعدی پارچههای دیگری تا 17نوع از مناطق مختلف ایران اعم از زری، ابریشم، پشم و غیره را معرفی کردیم.
وی در ادامه اضافه میکند: به سمتی رفتهایم که همه پارچههای سنتی را احیا کنیم. در حال حاضر هم تعهد 50نفر اشتغال به صندوق کارآفرینی امید دادهایم و به نوعی این حرکت تکمیل زنجیره احیای پارچههای سنتی است. الان هم از بین 30نوع پارچه ایرانی، 23نوع پارچه تقریبا احیا شدهاند. هر چند بعضی اوضاع خطرناکی دارند اما بعضی نیز اوضاع خوبی دارند. مثلا در حال حاضر 200بافنده کاربافی داریم. اما حدود هفت نوع پارچه هیچ دانشی در موردشان وجود ندارد حتی در مورد اسامیشان هم اختلاف نظر وجود دارد.
صنایعدستی ،کالای جذاب گردشگر
دهدشتی دبیر شورای عالی نساجی از طرف سازمان میراث فرهنگی است، به همین دلیل هم حساسیت ویژهای به بحث منسوجات و صنایعدستی دارد. البته پیوسته در میان سخنانش از ایجاد بازار برای صنایعدستی میگوید. وی رونق صنایعدستی هر کشوری را به رونق گردشگری مرتبط میداند و در این مورد میگوید: شکاف عمیقی در چند سال اخیر وجود داشته است. الان مسافران هنوز بیاعتماد هستند و خریدی نمیکنند و صنایعدستی ایران را گران میدانند. حتی فرش دستباف را گران میدانند.
در واقع در این سالها بر اثر بیارتباطی با دنیا به نوعی شناخت خود را از بازارهای اروپایی از دست دادهایم. چون آنها هم بحرانهای اقتصادی را پشت سر گذاشتهاند و دیگر هر هزینهای را یا پرداخت نمیکنند یا توان پرداختش را ندارند. حتی گردشگران اروپایی از کشورهایی چون آلمان که معمولا مهمترین خریداران صنایعدستی ما بودهاند، الان خیلی با احتیاط خرید میکنند. در واقع به دنبال قیمتهای اقتصادی هستند اما بازارها و سلایق مشتریان را نشناختهایم و کماکان به شیوه سنتی کالایمان را عرضه میکنیم.
نقش خانواده در موفقیت
پریسا دهدشتی نقش خانوادهاش را در موفقیتش خیلی پررنگ میداند: شروع این کار با حمایتهای مادی و فکری و روحی خانوادهام همراه بوده است و جسارت را از پدرم آموختهام. البته تحصیلات مرتبط با کسبوکار هم به من کمک کرده است، اینکه با بازاریابی و تولید و قیمت و غیره آشنا شدم و با دیدگاه سنتی وارد این حوزه نشدم.
تحقق آرزوهای مکتوب
این کار آرزوی بچگیهایم بوده است. در میان وسایلم نامهای پیدا کردهام ؛نامهای که نوشته شده از 10سال قبل به 10سال آیندهام یعنی الان بوده است. نوشته بودم من یک کارآفرین موفق در حوزه صنایعدستی هستم. چون هیچگاه دلم نمیخواسته که یک کارمند ساده باشم و ایده داشتن موسسه در همان سال دوم دانشگاه برای من شکل گرفت. حتی بخشها و شرایطش را تصور کرده بودم و پایاننامهام را هم در همین راستا ارائه داد. او نامهای هم برای سالهای آیندهاش نوشته است. نامهای با این عنوان: میخواهم دبیر کل سازمان ملل شوم.
ترسها و اضطرابها
اما ترس و اضطراب از شکست توامان وجود دارند. دهدشتی در این مورد میگوید: وقتی سرعت کار خیلی بالا رفت، یاد گرفتم که برای بزرگ شدن هم باید آمادگی داشت. من خیلی زود بزرگ شدم شاید زمانی که هنوز آماده نبودم. ترس از آینده کار و مسئولیتها وجود دارد که گاه خطراتی دارد؛ خطر جا زدن و پشیمان شدن. ولی من این مراحل را گذراندم. البته تعهدی که به کار داشتم موجب شد از این مشکل عبور کنم. ترسهایم را با خانواده و دوستان در میان گذاشتم و رشد کردم. فکر کنار گذاشتن کار هم همیشه بوده ولی بر آن غلبه کردهام، زیرا معتقدم که تغییر همیشه مثبت است. هر چند ظواهر کار دردناک باشد ولی درون مثبتی دارد. من همیشه بهشدت اهل یادگیری هستم. خواندن و پرسیدن مرا جلو میبرد. وقتی میبینم که افراد زیادی با مشکلاتی از این دست گرفتار بودهاند، امیدوار میشوم که پس میتوان عبور کرد البته بهشرطی که درهای ارتباطی را به روی خود نبندیم. زیرا در خلأ نمیتوان مشکلی را حل کرد. آفت کارآفرینی فرورفتن در خلأ است.
چرا بعضیها موفق نمیشوند؟
افراد زیادی هستند که دست به کاری میزنند و سرمایهگذاری میکنند، اما چرا همه موفق نمیشوند. دهدشتی معتقد است افرادی موفق نمیشوند که نمیدانند چه میخواهند، نمیدانند میخواهند چه کار کنند و چشماندازی ندارند.