البته واضح و مبرهن است که رفاقت خوب چیزی است. از دشمنی که حتما بهتر است، ولی از خیلی چیزهای دیگر هم بهتر است. رفاقت در کار و کاسبی هم خیلی بهتر است. باعث افزایش اعتماد میشود، باعث صرفهجویی در وقت و هزینههای روانی و شخصیتی میشود، فضای کار را تلطیف و قابل تحمل میکند و بسیاری منافع و محسنات دیگر دارد. اما همین رفاقت با این همه مزایا، به ویژه در فضای کار، اصولی و شرایطی دارد که باید رعایت کرد. یکی از این شرایط «زمان» است. یعنی اینکه نمیشود زودتر از زمان با کسی دوستی به هم رساند و بیمرامی است که دیرتر از زمان با کسی رفاقت نکرد.
در یکی از برهههای حساس کنونی شرکت بهسر میبریم. هنوز دوران خوش باستان است و عطر رفاقت و اخلاقمداری و مروت و مدارا، در فضا سیلان دارد. در یکی از پروژههای شرکت، موظف هستیم که یک دستگاه خودروی نو و سالم مدل بالای کوه و صحرارو جهت استفاده نفرات کارفرما در منطقه انجام پروژه (که یکی از شهرستانهای محروم و دورافتاده است) تهیه کرده و با راننده در اختیار آنها قرار دهیم. با هماهنگیهای انجام شده و به همت مسئولان امر، همین اتفاق هم میافتد و خودروی کذایی تهیه شده و به همراه یک راننده وظیفهشناس و کوشای محلی در اختیار نفرات کارفرما قرار میگیرد.
چند روزی از واقعه میگذرد و یک روز که بنده همینطور مشغول خدمترسانی و رتق و فتق امورات فنی و مهندسی خلقالله هستم، تلفنم زنگ خورده و با حملات بیدریغ و مرافعه و بازخواست یکی از مدیران کارفرما مواجه میگردم که مگر خودرو برای ما تهیه نکردهاید و نباید که تماموقت در اختیار نفرات ما باشد؟ پس چرا مشغول جابهجا کردن نفرات خودتان است و حتی دیده شده که برای امور شخصی نفرات شرکت شما در آن شهرستان استفاده شده است؟ فیالفور با یک عذرخواهی و قول پیگیری ایشان را سنگ قلاب کرده و مشغول درآوردن ته و توی قضیه میشوم. با تحقیقات اندکی درمییابم که نفرات درگیر در پروژه شرکت متبوع ما که در منطقه حضور دارند بنا به عادت قدیمشان که هرگاه یک خودرو برای نفرات کارفرما تهیه میشده بعد از مدتی با راننده رفاقت به هم رسانده و در ساعات بیکاری طرف کم و بیش از خودروی او استفاده میکردهاند (و البته به ازای این خدمات در جهات دیگر هوای او را داشتهاند)، اینبار هم همین راه را رفتهاند منتها اندکی زود!
یعنی قبل از آنکه جوهر امضای دوستیشان خشک شود سعی کردهاند استفادههایی از این سند ببرند و راننده مزبور هم که از قضا جوان خوشدل و سادهای هم بوده این رفتار را به معنای تجاوز به حقوق خودش گرفته و به کارفرمای محترم عارض شده و کار به اینجا کشیده است. در ادامه با عذرخواهی و قول جبران ماجرا حل میشود و اندکی بعد آن دوستی و رفاقت کذا شکل میگیرد و همه چیز به مجرای عادی بازمیگردد منتهی اندکی دیرتر! عجله کار شیطان است.