اگر سازندگان آگهیها بتوانند پیام تبلیغاتی درستی را انتخاب کنند، طوری که آن پیام توسط مخاطبان کاملا درک شود، میتوانند پیش از اینکه مصرفکنندگان به خرید بروند، احساسات آنها را تحتتاثیر قرار دهند. آگهیهای تبلیغاتی باید توجه مصرفکنندگان را به سمت خود جلب کنند و تاثیری خاطرهانگیز روی آنها بگذارند...
آگهیها باید مفهومی پذیرفتنی نزد مشتریان داشته باشند و بهطور کلی باید با توسل به روشهایی جذاب، مردم را به سمت خرید سوق دهند. درست است که ساخت چنین آگهیهایی که تمام این فاکتورها را داشته باشد، سخت است ولی حداقل میتوان آگهیای ساخت که یکی از این موارد در آن رعایت شود.
اینکه تنها به منظور رضایت شرکتهای تولیدی و بهخاطر تداوم حضور نام آنها در رسانهها تصمیم به ساخت آگهیهای بیهدف گرفت، نتیجهای را به همراه نخواهد داشت. این آگهیها نه تنها منجر به فروش محصول نمیشوند بلکه گاهی نگاه مشتریان را نیز به آن کسبوکار عوض میکنند.
سفیری انگلیسی برای مشتری ایرانی
چندوقتی است چای کاپیتان شروع به تبلیغات در تلویزیون کرده است. محور اصلی آگهی این شرکت برگرفته از نام این محصول است و درواقع به نظر میرسد هدف اصلی آگهی، برندینگ و معرفی نام این شرکت باشد. آگهیهای این شرکت تماما یک محوریت واحد دارند و با اینکه برای مشتری ایرانی ساخته شدهاند از المانهای اروپایی در آنها استفاده شده است.
مثلا در نخستین آگهیای که از این شرکت پخش شد، بازیگران با لباسهای مختلف مقابل دوربین ظاهر میشدند و میگفتند من یک کاپیتان هستم؛ لباسهایی مانند لباس کاپیتان تیمهای ورزشی یا هواپیما و... تا این مرحله از آگهی هیچ المانی که مشخص کند این تبلیغ متعلق به یک شرکت تولیدکننده چای است، نشان داده نشده است.
بعد از زمانی کوتاه یک پیرمرد با هیبتی مانند کاپیتان کشتیهای قدیمی انگلیسی که در فیلمها به نمایش درمیآیند با در دست داشتن یک فنجان چای در تصویر ظاهر میشود و گویندهای با لحن محاورهای میگوید: در کنار هم کاپیتان مینوشیم و بعد از آن گوینده اصلی میگوید: یک فنجان چای خوب، چای کاپیتان.
چهره فردی که این شرکت بهعنوان کاراکتر خود استفاده کرده هیچ تناسبی با فرهنگ مشتریانی که قرار است محصول به آنها ارائه شود، ندارد. به گفته این شرکت، محصول چای آن از باغات سیلان و کنیا آمده است که بازتصویر ساخته شده برای این کاراکتر تناسبی با محل آمدن محصول هم ندارد. نکته جالب اینکه وقتی سری به سایت این شرکت بزنید تماما از المانهای ایرانی استفاده شده است، قوری با طرح گل سرخ و سماوری مسی اما در کنار این تصاویر بهیکباره تصویر این کاپیتان کشتی که آدمی را به یاد داستانهای چارلز دیکنز میاندازد، ظاهر میشود.
ضرورت تبلیغات خلاقانه در بازار پررقیب
این شرکت در آگهی بعدی خود نیز باز به دادن اطلاعاتی شبیه آگهی اول بسنده میکند. درواقع آگهی اول این شرکت با آگهی دوم آن هیچ فرقی ندارد. آگهی دوم یک خانم را نشان میدهد که در فروشگاهی به سمت قفسه چایها میرود و وقتی میخواهد محصول را بردارد به یکباره آژیر خطر به صدا در میآید و دوباره بازیگران با لباس آتشنشان و خلبان هواپیما و... ظاهر میشوند.
میشود که هدف در آگهیهای مختلف یکی باشد ولی حداقل باید اطلاعات جدیدتری در آگهی بعدی به مشتری داده شود که او بفهمد این تبلیغ مربوط به یک محصول چای است. حتی اگر هدف این شرکت از به نمایش درآوردن این آگهیها معرفی نام این محصول باشد و برای برندسازی آگهیسازی شود، باز بهتر است که بعد از این همه مدت، اشارهای نیز به خود محصول صورت بگیرد.
بههرحال بازار این محصول پررقیب است و مابقی شرکتها مشتریان را به زور جایزه هم که شده به سمت خود کشیدهاند. در نتیجه اگر این محصول بهترین نیز باشد به همین راحتی نمیتواند سهم بازار را بهدست بیاورد. بنابراین بد نیست حداقل برای جلبنظر مشتری، آگهیهای خلاقانهتری برای این شرکت تولید شود.