بالاخره فارغالتحصیل شدم. حالا با مدرک مدیریت بازاریابی که از بهترین دانشگاه تهران گرفتم، سراغ هر شرکت و سازمانی بروم با بهترین حقوق و مزایا استخدامم میکنند. با همین تخیلات سراغ نخستین شرکت مشاوره بازاریابی برای کار رفتم. با غروری که مدرک کارشناسی ارشد به من داده بود مقابل رییس شرکت نشستم.
مدیر بعد از یک سری سوالات کلیشهای رفت سر اصل مطلب و پرسید؟ چقدر کار بلدی؟ گفتم من کارشناسی ارشد این رشتهام. باز نگاهی به من کرد و گفت: خب چقدر کار بلدی؟ شروع کردم از تئوریهای پررزق و برق و خارجی که از دانشگاه یادگرفته بودم به رییس گفتن. باز نگاهی کرد و گفت: چقدر بلدی این نظریهها را بهصورت الگوهای عملیاتی تعریف کنی؟ تحقیقات بازار بلدی؟ طرحریزی استراتژی بلدی؟ و...
انگار دنیا روی سرم خراب شد، من هیچکدام از این موارد را در رشتهام بهصورت عملیاتی بلد نبودم و فقط چند تئوری با اسامی دهانپرکن قشنگ یاد گرفته بودم. تازه فهمیدم باید غرور و اعتماد به نفس کاذب خودم را کنار بگذارم و بدون هیچ چشمداشتی شروع به یادگیری کار کنم.
تمام این توصیفات دغدغه دانشجویان کارشناسی و کارشناسی ارشدی است که به برکت دانشگاههای مختلفی که درکشورمان سبز میشود، روزبه روز برتعدادشان اضافه میشود.
فاصله زیاد میان صنعت ودانشگاه
ما درکشورمان بحران کار نداریم. همیشه میان صنعت و دانشگاه فاصله بسیار زیادی در کشور ما وجود دارد. درحالحاضر افراد با مدارک بالای علمی از دانشگاههای معتبر فارغالتحصیل میشوند، ولی دریغ از اجرایی شدن اطلاعاتی که از کلاسهای دانشگاهی فرا گرفتهاند. هر فرد فارغالتحصیلی بعد از دانشگاه باید دورههای آموزشی مختلفی را طی کند تا آماده ورود به بازار کار شود.
این یک عارضه بزرگ است، عارضه غیرعملیاتی بودن علم فراگرفته شده از دانشگاه مشکل کوچکی نیست که به راحتی حل شود. البته این عارضه را در بسیاری از آموزشگاههای مختلف خارج از فضای دانشگاهی نیز میتوان مشاهده کرد؛
آموزشگاههایی که شاید برحجم فارغالتحصیلان دانشگاهها میافزایند و به نوعی به این وضعیت دامن میزنند. البته هزینه دریافتی این آموزشگاهها برای دورههای کوتاه نیز بسیار بالاست و هر دانشجو به امید کار آینده به سراغ آنها میرود و جز یک مدرک چیزی نصیبش نمیشود.
متاسفانه به مرور زمان به خاطر ضعفی که درحوزه دانشگاهی ما وجود دارد، فعالیت در عرصه مدیریت بازاریابی روز به روز سختتر میشود. این مشکل روز به روز بزرگتر میشود و موسسات غیردولتی هر روز گرایش بیشتری به دادن مدرک کارشناسی ارشد در رشته مدیریت بازاریابی پیدا میکنند.
کاربلد بازاریابی کم داریم
این معضل تمامی موسسات و مراکز علمی کشور را شامل میشود. مدارک مختلفی در گرایشهای امبیای استراتژیک و امبیای بازاریابی به افراد داده میشود. درحالحاضر هر کارشناس بازاریابی که بتواند تحقیقات بازار را انجام دهد به راحتی استخدام میشود.بحران کار در این رشته وجود ندارد 21 شرکت تحقیق و مشاوره بازاریابی درکشور وجود دارد.
حال اگر چهار یا پنج مورد را کنار بگذاریم، مابقی نیاز به کارشناس بازاریابی دارند.
در بسیاری هم نیاز به مهندسی صنایع و مهندسی مکانیک که کاربلد باشند وجود دارد؛ کاربلد بودن نه درحد یک فرد باتجربه، بلکه بتوانند مفاهیم رشته خود را درحد ابتدایی عملیاتی بکنند. درنتیجه بحران بیکاری ما فقط به دلیل بحران در نبود تخصص در فارغالتحصیلان ماست.
حضور بیرویه کارشناسی ارشد
درحالحاضر به صورت بیرویه کارشناس ارشد به بازار کار معرفی میکنیم و این کارشناسی ارشد دیگر توان پذیرش کار در سطح پایین را ندارد. انتظار حقوقی و درآمدی او بالارفته و برای چنین فردی کلی پارادوکس حل نشده ایجاد شده است. این فرد، کارشناس ارشد است و توان کار در سطوح پایین را ندارد. او انتظار حقوق بالایی دارد و ما هم در رویکرد کلان وزارت علوم به این موضوع دامن میزنیم.
برای مثال سیستمهای مجازی برای یک رشته و یک گرایش نزدیک به 150 دانشجوی کارشناسیارشد جذب میکند. اگر بخواهیم درصدی در جذب دانشجوی کارشناسی ارشد نسبت به هشت سال پیش بگیریم، این نمودار بهصورت صعودی
در حرکت است.
این موضوع باید حل شود. جوانهای ما چهار سال به دانشگاه میروند و حتی تحقیقات بازار هم یاد نمیگیرند، یعنی این دانشگاهها خروجیهای عارضهداری را تحویل میدهند. تمامی این کلمات دغدغه افرادی است که با امیدهای زیادی به دانشگاه میروند، ولی دریغ از آینده شغلی مطمئن.
این موضوع روند علمی شدن و تخصصی شدن این رشته را روزبه روز در کشورمان کند میکند و این کندی مطمئنا هم به ضرر این افراد است و هم به ضرر روند برندسازی و توسعه شرکتها. باید هرچه زودتر تمامی افراد حاضر دراین رشته براساس اصول علم بازاریابی دنیا برای حل این مشکل چارهای بیندیشند.