برای دوستانی که آماده تحلیلهای پیچیده رفتارشناسی و شخصیتشناسی هستند و هیچ فرصتی را برای بهکارگیری شنیدههای خود از دست نمیدهند توضیح میدهم که به کار بردن «من» در عنوان این نوشته از علائم «خودشیفتگی» نیست. بلکه تاکیدی بر «شخصی» بودن و «غیرقطعی» بودن مطالب است و اینکه آنچه میگویم به معنای علمی و مصطلح آن قانون مطلق نیست، اگر چه برای من، ایمانی انکارناپذیر است. حدود 15 سال پیش بود. مدیرم پاکت نامهای را به من داد تا با خودم ببرم و به یک شرکت تحویل دهم. دوستان همسن و سال و مسنتر، به خاطر دارند که آن زمان، «پیک موتوری» در شهرهای بزرگ وجود نداشت و معمولا کارمندهای جوان و کمتجربه که کار دیگری بلد نبودند، برای حلال شدن حقوقشان، بخشی از وقت روزمره را صرف چنین کارهایی میکردند. بهظاهر در پاکت، مشخصات فنی یک محصول بود. چون وقتی که نامه را به دست گیرنده دادم، آن را باز کرد و همزمان که نگاهی به برگهها میکرد، گفت: همکار جدید شرکت هستی؟ گفتم: بله! گفت کارت چیست؟ و من هم مثل اکثر مردم کشور عزیزمان که مستقل از سطح علمی و ادعای شعور، هنوز شغل و مدرک را اشتباه میگیرند توضیح دادم که: مهندس مکانیک هستم! او هم پرسید: کجا درس خواندهای؟ و من هم گفتم: دانشگاه شریف. لبخندی زد و گفت: پس حتما این پیشنهاد فنی رو دقیق بررسی کردی. آره؟ خجالت کشیدم که بگویم من اینجا نقش نامهرسان را دارم و حتی مدیرم، آنقدر من را جدی نگرفته که بگوید داخل پاکت چیست و صدایم کرده و این را دستم داده و گفته برو این پاکت رو بده و زود بیا و زیاد هم ولگردی در خیابون نکن. این بود که گفتم: بله! یک مرور کلی داشتهام.
البته پیشنهاد خیلی دقیق و تفصیلی تنظیم شده! گفتن از «اعتبار» و «اعتبارآفرینی» و «اعتبارخواهی» ساده است و اجرای آن دشوار. زمانی که من در یک مجموعه رشد میکنم و دیگران این را مشاهده و ابراز میکنند، دو عکسالعمل متفاوت وجود دارد. نخستین عکسالعمل (اعتبارخواهی) این است که: بله! چقدر دشوار بود. در شرکت ما، اگر کمی از مدیر بیشتر بدانی و بفهمی، تهدید محسوب میشوی! سریع حذفت میکنند. اصلا کسی به تو چیزی یاد نمیدهد. همین مدیر خودخواه و حسود من! نمیدانید. باید یواشکی شبها در خانه قوانین بازرگانی را بخوانم و یاد بگیرم. ما را که به جلسههای مهم راه نمیدهد. در این شکل گفتوگو، دو پیام منتقل میشود. پیام اول اینکه: من آدم سختکوشی هستم که باوجود همه موانع و دشواریها برای رشد خودم تلاش میکنم. پیام دوم اینکه: من آدم بدبختی هستم که با مدیر بدی کار میکنم و هنوز آنقدر شانس یا توان یا لیاقت نداشتهام که با یک مدیر حرفهای و تیم حرفهای کار کنم. اخلاق عمومی و ویژگیهای ذهنی انسانها را میشناسید؛ نخستین پیام را بهعنوان یک ادعای مشکوک و دروغین، فراموش میکنند و پیام دوم را باور کرده و به خاطر میسپارند! دومین عکسالعمل (اعتبارآفرینی) ممکن است چنین باشد: بله! خوشبختانه در شرکت ما فرصت یادگیری زیاد است. نمیگویم همه چیز خوب است. از خیلی چیزها گله داریم. مدیرم هم بداخلاق است و سختگیر. گاهی اوقات صبحها که بیدار میشوم با غصه و اندوه و سختی به سمت شرکت حرکت میکنم، اما با وجود همه اینها، فضایی که مدیر ما ایجاد کرده برای یادگیری عالی است. الان که نگاه میکنم به نسبت سال گذشته، خیلی پیشرفت کردهام. اگر قصد عقدهگشایی هم داشته باشم، آنقدر که دلم میخواست – و حتی بیشتر – عقدهگشایی کردهام، اما نکته مهم این است که الان پیامی که منتقل میشود این است که: اگر چه شاید اوضاع چندان خوب نباشد، اما برآیند آن به شکلی بوده که عملا خودم و نه به اجبار شرایط، وضعیت فعلیام را انتخاب کردهام. ضمن اینکه فرض کنید طرف مقابل، در آینده بخواهد من را در تیمش استخدام کند. احتمال اینکه موضع دوم چنین فرصتی را برای من ایجاد کند خیلی بیشتر است.