پیش تر در این صفحه درباره مدیریت نوآوری باز صحبت کرده ایم، اما اساس رسیدن یک سازمان به نوآوری، مدیریت ایده است. در مدیریت ایده سازمان ها سیاست گذاری هایشان را در جهتی تدوین می کنند که همه افراد سازمان در یک پروسه خلق ایده قرار بگیرند تا سازمان بتواند با تکیه بر آنها به هدف کلی سازمان که ماندگاری و پیشی بر رقباست دست یابد.
سیاست برخی سازمان ها استفاده از ایده های داخلی سازمان و برخی ایده های خارج از سازمان است که بر اساس نوع سیاست راهبردی هر سازمان این سیاست تعریف می شود. در زمینه مدیریت ایده با حیدر احمدی، مدرس دانشگاه گفت و گویی داشته ایم که در ادامه پیش رو دارید...
ابتدا درباره مدیریت ایده و چگونگی شکلگیری آن توضیح دهید؟
در گـذشـتـه مـدیریت سازمانها به این نحو بود که تنها مدیر ابراز عقیده میکرد و دیگر افراد مجال ابراز عقیده نداشتند. با گذر زمان کمکم نیازها تغییر کرد و محیط به سمتی رفت که عقیده تک تک افراد ارزشمند شد. در این جایگاه بود که مدیریت ایده شکل گرفت. در این جایگاه مدیران سازمان به این سمت رفتند که چگونه میتوانند از این ایدهها استفاده کنند.
در این روند زمانی که درباره مدیریت ایده صحبت میکنیم، در اصل سه مفهوم را مدنظر داریم؛ ابتدا خود مقوله ایده مطرح میشود، پس از آن خلاقیت است که در نهایت این ایده و به دنبال آن خلاقیت ایجاد نوآوری در سازمان میکند. ترکیب این سه مفهوم، مدیریتی به نام مدیریت ایده را شکل میدهد. در واقع مدیریت ایده از ارائه ایده جدید شروع شده و به نوآوری ختم میشود. برای اینکه این سه مفهوم را بتوانیم از هم مجزا کنیم نیاز است که آنها را تعریف کنیم: ایده (Idea) در حقیقت یک طرح ذهنی است. شاید بتوان ایده دادن را نخستین گام برای حل یک مشکل یا برآورده کردن یک نیاز دانست.
به عبارت دیگر ایده سادهترین راه حلی است که انسان در برابر یک مسئله یا نیاز به آن فکر میکند. هر چند میتوان یک ایده را بسط داد و پیچیده کرد. خلاقیت (Creativity) فرآیند ذهنی کشف ایدهها و مفاهیم یا آمیزش ایدهها و مفاهیم موجود است که توسط فرآیند بینش خودآگاه یا ناخودآگاه تحریک میشود. در واقع خلاقیت یعنی بهکارگیری تواناییهای ذهنی برای ایجاد یا تبلور یک فکر یا مفهوم جدید که برخی نیز آن را به ترکیب ایدهها یا ایجاد پیوستگی بین ایدهها تعبیر کردهاند.
در تعریفی دیگر خلاقیت بازی با تخیل و امکانات است که در حین تعامل با عقاید، افراد و محیط، منجر به ارتباطات و نتایج جدید و معنادار میشود و در نهایت نوآوری (Innovation)، به کارگیری ایدههای نوین ناشی از خلاقیت (Creativity) است. در واقع به پیاده ساختن ایده ناشی از خلاقیت که بهصورت یک محصول (Product) یا خدمت (Service) تازه ارائه شود، نوآوری گویند.
از سه جزء ایده، خلاقیت و نوآوری نام بردید، در بحث مدیریت ایده چگونه این روند طی میشود؟
در اساس مدیریت ایده باید در جهت اهداف سازمانی صورت گیرد. ایده اولیه براساس یک جرقه ذهنی است و سبب میشود که نگاه سازمانی تغییر کند و چشمانداز خود را جور دیگری ببیند.
پس از آنکه این جرقههای ذهنی اتفاق افتاد، ایدههای متعددی مطرح میشود که با کنار هم چیدن این ایدهها و ترکیب آنها با یکدیگر در سازمان خلاقیت ایجاد میشود که عملیاتی کردن این خلاقیتها به نوآوری میانجامد.
در این روند است که مدیریت ایده تصمیم میگیرد که چگونه این ایدهها و جرقههای ذهنی اولیه را جمعآوری کند و با چه راهبردی آنها را با یکدیگر ترکیب و از طریق چه مکانیزمی آنها را عملیاتی کند. در اصل این مدیریت ایده است که تعیین میکند که چه ایدههایی برای جذب مناسب هستند.
حتی دیده میشود که برای انگیزش کارکنان برای ارائه ایده یکسری برنامهها نیز در نظر گرفته میشود و با در نظر گرفتن پاداش برای ایده برتر کارکنان را به ارائه ایده تشویق میکنند.
پیشینه مدیریت ایده را میتوانیم در صندوقهای پیشنهادها و انتقادها دنبال کرد، با گذشت زمان دیده میشود که این ساختار تغییراتی داشته و ایدهها به شکل دیگری جذب سازمان میشود، شما این ساختارها را چگونه ارزیابی میکنید؟
همانطور که گفتم دیگر مدیریت سازمانها مانند گذشته نیست که یک نفر دستور بدهد و دیگران پیرو او باشند، اکنون مکانیزمهای مدیریتی شکل دیگری پیدا کرده و به نوعی مشارکتی شده است. در ابتدا این ساختار مشارکتی از طریق صندوق پیشنهادات بود، اکنون با رشد تکنولوژی این صندوقها به شکل نرمافزار درآمده است.
مدیران این نظرات را کنار هم میگذارند و آنهایی که با اهداف سازمانیشان همسو است را انتخاب میکنند و روی آنها مانور میدهند. میتوان گفت که مفاهیمی مانند مدیریت مشارکتی، نظام پیشنهادات، مدیریت تنوع و مدیریت ایده و غیره محصول تغییر تفکر مدیریت از تک صدایی به چند صدایی است. این مفاهیم متفاوت هستند اما ماهیتا یک هدف را دنبال میکنند و آن هم استفاده از نظرات و دیدگاههای همه اعضای سازمان است.
با توجه به اینکه گفتید اساس مدیریت ایده به مکانیزم مفهوم مدیریت مشارکتی باز میگردد، در سازمانهای ایرانی که همچنان اساس بر مدیریت سنتی است آیا مدیریت ایده مجال بروز دارد؟!
متاسفانه در سازمانهای ایرانی همچنان آن تغییرات مدیریت ساختاری اتفاق نیفتاده و هنوز حتی مدیر از اینکه با کارمندانش یکجا غذا صرف کند، اجتناب میکند؛ بنابراین همچنان نوعی شکاف میان مدیران و کارکنان وجود دارد. از سوی دیگر هم بسیاری از شرکتهای ما به لحاظ نرمافزاری خیلی قوی نیستند و هنوز سیستم ارائه ایده در آنها فعال نیست. شاید آن نظام پیشنهادات بهصورت صوری وجود داشته باشد، اما همچنان مانند سازمانهای جهانی از آن ایدهها بهره نمیبرد.
البته شاید در سازمانهای تخصصیتر مانند شرکت نفت به ناچار مدیران به دلیل عدم تخصص مجبور شوند از این سیستم بهره ببرند؛ اما در سازمانهایی که چندان قائم به تخصص نیستند این مقوله چندان جایگاهی ندارد.
به نظر من استفاده از مفاهیم نوین مدیریتی که پیش تر به بعضی از آنها اشاره شد نیاز به زیرساختهایی دارد که اگر بخواهیم خوشبینانه نگاه کنیم به سمت آماده کردن این زیرساختها حرکت میکنیم و طبیعی است تا این زیرساختها و بسترها مهیا نباشد این تغییرات نیز اتفاق نخواهد افتاد.
آیا این عدم توجه به مدیریت ایده فقط به مدیران بازمیگردد یا کارکنان نیز چندان اعتنایی به این امر ندارند؟!
این مقوله به کارکنان و جایگاه آنها نیز مربوط میشود. گاه کارکنان ورودشان به سازمان کاملا تصادفی است و فقط برای ادامه بقا به سازمان وارد میشوند. کسی هم که برای بقا وارد سازمان میشود چندان تمایلی به ارائه ایده و خلاقیت ندارد. بنابراین در زمان جذب کارکنان باید به این امر توجه داشت که آنها را در حیطههای مورد علاقه شان جذب کرد تا به فراخور علاقهمندی به ارائه ایده متمایل باشند.
اصولا برای شکلگیری ایده نیاز به بسترهای خاصی است که یکی از آنها مدیریت و تمایل آنها به استفاده از ایدههاست که پیش تر به آن اشاره شد و دیگری مربوط به کارکنان است.
اگر کارکنان به شغلی وارد شوند که علاقه داشته باشند و بدانند که ایدههای آنان مورد توجه و حتی تشویق قرار میگیرد حتما به سمت ارائه ایدههای جدید حرکت میکنند.
اما در کشور ما چند درصد کارکنان واقعا با علاقه و اشتیاق کار میکنند. پس یکی از مهمترین فاکتورهای ارائه ایده و خلاقیت در کشور ما مفقود است. از همه مهمتر اصولا آیا ارائه ایده جدید در سازمانها مهم است که کسی بخواهد به ایده جدید فکر کند؟
در ایران دیده میشود که در عرصههای نظامی به ایده و خلاقیت توجه ویژهای میشود، چرا در عرصه نظامی این توجه وجود دارد؛ اما در عرصههای دیگر این امر نتوانسته خود را جا بیندازد؟
مهمترین مقولهای که به عملیاتی شدن ایده منجر میشود، بودجه کافی برای عملیاتی شدن آن ایده است. در سازمانهای ایرانی بیش از آنکه به رشد توجه شود، هدف بقا است. همانطور که پیش از این نیز گفتم هدف شرکتها در مدیریت ایده بسیار اهمیت دارد.
وقتی هدف سازمانی بقا و نه رشد است در این سازمان نیازی به خلاقیت و نوآوری وجود ندارد یا اگر هم وجود دارد بسیار محدود است و نیازی به رویه سیستماتیکی مانند مدیریت ایده احساس نمیشود. زمانی که در سازمانهای ایرانی نوعی انحصارگرایی به چشم میخورد که در نتیجه آن رقابت معنایی ندارد، بنابراین منابع مصرف خواستههای مدیر و نه ایدههای جدید میشود. در حیطه نظامی اما داستان فرق میکند، هدف آنها دستیابی به تکنولوژیهای جدید است و این هدف است که آنها را به سمت مدیریت ایده سوق میدهد.
به نوعی اجبار عرصه نظامی و رقابت موجود آنها را به توجه به مدیریت ایده واداشته است چرا که ما در عرصه نظامی بهشدت در حال رقابت هستیم این در حالی است که تحریمها اجازه تعامل و استفاده از تکنولوژیهای روز را به ما نمیدهد ضمن اینکه باید خاطرنشان کنیم که ما در اکثر حوزههای عرصه نظامی چیزهای جدیدی کشف نمیکنیم بلکه تکنولوژیهایی که قبلا اختراع شده و به ما نمیدهند را تولید میکنیم در واقع مدیریت ایدههای ما نیز برای بقاست. البته باید توجه داشت که عرصه نظامی ما نیز زیر نظر دولت اداره میشود و چندان مستقل عمل نمیکند.
در امریکا حتی عرصه نظامی نیز رقابتی است. مثلا در صنعت اسلحهسازی، چندین شرکت به تولید اسلحه میپردازند و با هم رقابت دارند و دولت از آنهایی که تولیدات جدیدتر و با کیفیتتری دارد حمایت میکند و بقیه تولیدات در کشورهای دیگر به فروش میرسد.
ولی تولیدات نظامی ما همه دولتی است و رقیبی در این عرصه وجود ندارد. بنابراین مدیریت ایده در یک ساختار دولتی چندان معنایی ندارد و این اقتصاد آزاد و الزام اساسی آن رقابت است که شرکتها را به سمت مدیریت ایده میکشاند و نیاز بیشتری به آن احساس میشود.
در همه کشورها دیده میشود که جایگاهی برای خریداری و ثبت ایده وجود دارد، در ایران هرچند سازمان ثبت اختراع وجود دارد؛ اما افراد همیشه نگران آن هستند که ایدهشان دزدیده شود و قانون مالکیت ایده در ایران چندان قانون اجرایی ندارد. حتی جدیدا خانه صنعت طرحی برای جذب ایدهها تدارک دیده؛ اما باز هم این نگرانی که ایدهها دزدیده نشوند وجود دارد؟!
در همه کشورها بحث ایده و ایده پردازی یک صنعت است. ایده یک مقوله قابل خریدوفروش است؛ اما به دلیل نبودن قانون مالکیت معنوی ایدهها، بسیاری بیم آن را دارند که ایدهشان دزدیده شود. در ایران این ضمانت وجود ندارد و فقط یک ثبت اختراع است. همین امر نوعی ترس در افراد ایجاد میکند که بیم داشته باشند که ایدهشان را به جایی ارائه کنند. در حالیکه شما به راحتی ایدهتان را در خارج از کشور ارائه میکنید و حتی زمانی که آن ایده اجرا شد همچنان نام شما را بهعنوان برند با خود دارد.
بنابراین برای تبدیل ایده به صنعت در ایران نیز لازم است تا مالکیت معنوی ایده جایگاهی برای ثبت و حمایت داشته باشد تا افرادی که به آن ایده نیاز دارند آن را خریداری کنند و از طریق آن نوآوری و به تبع آن یک مزیت رقابتی ایجاد شود.
هنوز در کشور ما این تفکر وجود دارد که عدم رعایت حقوق مالکیت معنوی به دلیل اینکه باعث میشود ما بدون هیچ هزینهای تولیدات جدید سایرین را به دست آوریم به نفع ماست غافل از اینکه اگر قانون مالکیت معنوی رعایت میشد شاید اکنون صادرکننده ایده بودیم نه واردکننده آن. یعنی قانون مالکیت معنوی باعث تولید ایده میشود نه عدم رعایت آن.