بالاخره باید به جوانها میدان داد. باید کمکم و با حمایت همهجانبه و رعایت جوانب احتیاط به آنها بال و پر داد تا بپرند و در آسمان کار و تلاش و آبادانی وطن اوج بگیرند و قلل رفیع سازندگی و توسعه را فتح کنند. در همین راستا سه نفر از جوانان برنای این مرز و بوم را طی یک اقدام گازانبری مامور به جمع و جور کردن کامل یک وظیفه سازمانی کرده و بعد از ایراد مقادیری نطق و نصیحت و اندرز یک تاریخ نهایی جهت تمام شدن این پروژه به آنها گفته و ایشان را به خودشان میسپاریم ببینیم چگونه ما را سرافراز میسازند.
لازم به ذکر است که هر سه این افراد تحصیلکردگان دانشگاههای معتبر مملکت بوده و در طول دوران همکاری به صورت مداوم تحت نظر اینجانب مراتب ترقی و تعالی را در مباحث تخصصی گروه طی کردهاند. به عبارتی این سه نفر نفرات برگزیده گروه هستند که بنده در همان راستای معروض در فوق، تصمیم به بلندتر کردن افق دید آنان و الصاق آنان به گروه بزرگ مدیران آینده این مرز و بوم گرفتهام. مقرر میشود که ایشان در طول مدت تعیین شده کلا به صورت مستقل از بنده عمل کرده و تصمیمات مدیریتی نظیر بدهبستانهای پروژهای با ارکان دیگر کار، زمانبندی بخشهای مختلف پروژه و هماهنگی با سایر گروههای تخصصی و بقیه قسمتهای شرکت توسط گروه سه نفره خودشان و از روش اجماع عقلا انجام گیرد. فکر بکری به نظر میرسد. هم استقلال و تصمیمگیری را تجربه میکنند، هم کار گروهی و مشورت و همپرسگی.
از طرفی به نظر میرسد که قادر به پوشاندن نقاط ضعیف یکدیگر هستند و احتمالا نتیجه قضیه چیز امیدوارکنندهای خواهد بود. مدتزمان مقرر میگذرد و هنگام داوری کار آنان فرا میرسد. نتیجه شگفتانگیز است. کار انجام نشده و وارد تاخیر شدهایم. از طرفی اشتباهاتی صورت گرفته که یا مستلزم انجام دوباره کار از نقطه صفر است (که تاخیر را به شکل غیرقابل توجیه و غیرقابل تحملی طولانی خواهد کرد) یا مستلزم وصلهپینهکاری و رویم به دیوار تف چسبان کردنهای مالوف خودمانی. نتیجه جلسه بررسی و داوری کار ابتدا توبیخ و استخفاف و سب و طرد این سه نفر و بعد تصویب روش وصله پینه است. که وصله پینه و ماستمالی طاقتفرسای کار نیز به همین سه نفر واگذار میشود و اما آسیبشناسی قضیه:
اول: سه نفر در جلسات فیمابین خودشان مدام به عقبانداختنهای متوالی رای داده و هر بار سه نفری به این نتیجه رسیدهاند که حالا وقت داریم.
دوم: هر کدام به نقاط قوت دوتای دیگر تکیه کرده و هرجا که در کار به مشکل و معضلی برخورده فرض را بر این گذاشته که اصلاح مشکل کار آن دو نفر دیگر است.
سوم: هر کدام به دلخواه بخشهایی از کار را وظیفه خود فرض کرده و آن دو نفر دیگر را مسئول باقی کار دانسته است.
چهارم: هر کدام دو نفر دیگر را مسئول پاسخگویی به مدیریت محترم (یعنی شخص بنده!) دانسته و خود را مبرا از پاسخگویی و گرفته شدن یقه!
نتیجتا به نظر میرسد که یک مقدار اندک نظارت و دخالت مدیریت محترم کاملا ضروری بوده و مشارالیه مستحق لیچارگویی و توبیخ و خفتدادنهای رییس است!