یکی بود یکی نبود، در زمان های قدیم شش برادر بودند به نام های جمشید، حمید، داریوش، مسعود، مجید و داود که در این میان جمشید شده بود یک کاراکتر معروف در بازار ارز ایران.
او عادت داشت که صبح ها وقتی بالای چارپایه می رفت با یک بسم الله کارش راشروع کند.
داستان خواندنی جمشید بسم الله ما از آنجا شروع شد که گفتند چه نشسته اید که جوانی دارد در بازار ارز موج ایجاد می کند آن هم از نوع مکزیکی، یعنی او و برادرانش یک تاب به سروکمرشان می دهند و با این کار موج مکزیکی در بازار ارز ایران شروع می شود و قیمت دلار بالا می رود (غیر از اینکه نبود؟ همین را می گفتند!)...
دلار بالای 3000 تومان!
در مصاحبه ای از جمشید بسم الله می پرسند: تصور دلار بالای 3000 تومان را می کردی؟
او می گوید: آن روزها وقتی دلار بین 1100 تا 1200 تومان در بازار بود من به جرأت پیش بینی تا 2850 تومان را می کردم و برای آن هم دلیل داشتم، چون حدود 10 سال بود که نرخ ارز تقریبا ثابت بود. تورم حدود 20 تا 25درصد بود و نرخ دستمزد هر سال بیشتر می شد، چاپ اسکناس هم داشتیم، همه اینها جمع شده بود و یک پتانسیل ایجاد شده بود که مدیریت درس خوانده به اصطلاح اقتصاددان به این قضایا دامن زدند، تیم اقتصادی واقعا بد عمل کرد و ضعف مدیریتی داشتیم و با جمع کردن همه اینها با هم به این پیش بینی رسیدم؛ کار سختی نبود، بود؟
او در جای دیگری از این مصاحبه می گوید:
مگر این میز مدیریت چقدر ارزش دارد؟ 70میلیون ایرانی به این صورت دچار مشکل شدند.
یک مرد فهمیده ای بود که پشت میزش نوشته بود – خدا کند پستمان پستمان نکند – متاسفانه الان اینطوری نیست...
عقلانیت، کالایی کمیاب
جمشید بسم الله PHD ، MD ، DBA و یا موارد مشابهی ندارد ولی خیلی بیشتر و بهتر از مدیران اقتصادی و به اصطلاح اقتصاددان می فهمد. ذات علوم انسانی و زیرمجموعه هایش با عقل و منطق گره خورده و چه بخواهیم چه نخواهیم به همین شکل نیز ادامه خواهد داد.
نویسنده معتقد است که یک اقتصاددان یا یک بازاردان لزوما نباید از ابزارهای بسیار پیچیده برای اثبات ادعایش استفاده کند، زیرا اندکی عقلانیت بسیار راه گشاتر است.
همین حرف را شاید برخی اقتصاددان ها پیش تر از جمشید قصه ما گفته بودند اما چون استدلال های شان یک پشتوانه پیچیده آمار استنباطی و الگوریتم های آنچنانی نداشت به راحتی بایگانی شد یا به خاکروبه رفت.
این پدیده فضایی نویسی را اکنون می توان در مقاله ها و یادداشت های عجیب و غریب مدیریت بازاردانی در مجلات و روزنامه های داخلی هم مشاهده کرد و تاسف خورد که چطور می توان یک مطلب ساده را تا این اندازه دشوار، نامأنوس و دور از واقعیت نمود و تازه به احترام آن کلاه هم از سر برداشت.
نکته دیگری که در این بحث خواندنی است اینکه از آنجایی که بسیاری از مدیران عموما به دنبال مقصرند نه درمان و حتی در تشخیص مقصر نیز ناتوان یا معذور، معمولا نشانی های غلط را در بسته بندی های زیبا و به اصطلاح دیپلماتیک چنان تحویل می دهند که باز برای فهم آن نیاز به چند حل المسائل و مترجم است.
برای آشنایی بیشتر با ساده سازی برخی مفاهیم در مدیریت بازاردانی نگاه کنید به دو نوشته زیر در روزنامه «فرصت امروز» که از منابع معتبر استخراج و استنباط شده است.
- سادگی، راز اثربخشی در بازاردانی، بابک بهی، 94/7/18
- چند پیشنهاد ارزنده در بررسی های بازار، بابک بهی، 94/10/14
DBA با گرایش بازاردانی (مارکتینگ)