اشتباه خصلت آدمی است. بخواهیم یا نخواهیم از خطای انسانی گریز و گزیری نیست. در بهترین حالت فقط میشود بهصورت مستمر تلاش کرد که با انباشت تجربیات ناشی از خطاهای قبلی، ضریب خطا را در آینده پایینتر آورد. میتوان امیدوار بود که خطا به سمت صفر میل کند اما طبعا هیچگاه به صفر مطلق نخواهد رسید. این حقیر به تجربه دریافتهام که خطاهای مدیریتی را میتوانم به سه دسته کلی تقسیمبندی کنم و توضیح دهم و آسیبشناسی کرده و راهحل ارائه کنم و خیلی کارهای خوب و مهم دیگر!
دسته اول، خطاهای کمدامنه؛ این دسته از خطاها عواقب خیلی زیاد، وسیع و ترسناکی ندارند. مثلا تصور بفرمایید مدیری ظرف غذای ظهر خود را روی گاز بگذارد و دو دقیقه دیرتر از موعد نسبت به برداشتن آن اقدام کند، عواقب این خطا (صرفنظر از مضار پزشکی بلندمدت آن) عبارتند از سوختگی و کم شدن بخشی از غذا، بوی دود گرفتن بقیه غذا، سخت شدن شستن ظرف بعد از اتمام غذا و حداکثر از بین رفتن غذا و ظرف غذا با هم که این امر با همه ناخوشایندی خود سبب مرگ هیچ مدیر خدوم اینجایی یا آنجایی نخواهد شد! این خطا کمدامنه محسوب میشود.
دسته دوم، خطاهای دومینویی؛ این گروه از قانون دومینو پیروی میکنند. اولی که بیفتد همینطور قطاری پشت سر هم میافتند تا آنجا که یک انسان مدیر دلسوخته و از خودگذشته به یک وسیلهای جلوی این افتادنهای پیدرپی را بگیرد. نمونه بارز این مساله در مورد مدارک فنی و مهندسی است که پیشنیاز یکدیگر محسوب میشوند یا با هم در ارتباط هستند، اشتباه در یکی به دیگری و از آنجا به آن دیگری منتقل شده و همینطور تا آلوده کردن کل دستگاه فلسفی پروژه پیش خواهد رفت!
دسته سوم، خطاهای گلوله برفی؛ این نوع خطاها به نوعی خطرناکترین و مضرترین خطاها هستند. از یک اشتباه کوچک شروع و مرحله به مرحله بدتر شده و کمکم به بهمنی عظیم و خروشان و پروژهبرانداز تبدیل میشوند.
نمونه این خطاها اشتباهی است که در یک مدرک فنی و مهندسی مربوط به ساخت یک قطعه اتفاق بیفتد، در این حالت خطای اتفاق افتاده به قطعه در دست ساخت منتقل شده و قطعه معیوب به نوبه خود، با وجدان کاری هر چه تمامتر، مشکل را بهصورت کامل به دستگاه در برگیرنده قطعه منتقل میکند، عیب مورد نظر از دستگاه مذکور به مجموعه دستگاههای بههم پیوسته سرایت کرده و نهایتا یک مجموعه بزرگ به هم پیوسته معیوب را سر دست اولیای امور گذاشته و به معضلی اجتماعی و انسانی تبدیل خواهد شد!
در اینجا هم به یک مدیر هوشمند و مدبر و زبر و زرنگ نیاز است که خطا را در یکی از مراحل شناسایی کرده و با مهندسی معکوس، گام به گام به سوی سرمنشأ خطا پیشروی کرده و نهایتا در یک حرکت گازانبری کل ماجرا را مرتفع کند. نکته عجیب این است که هیچکدام از سه وضعیت فوق در حالت معکوس، یعنی ایجاد، اشاعه و حفظ یک مسئله خوب یا مثبت، جواب نمیدهند. یعنی نمیتوان با یک اصلاح و بهسازی کوچک انتظار داشت که همچون گلوله برفی غلتان سیل اصلاح و بهسازی بهراه بیفتد. فقط از آن طرفی اتفاق میافتد. اینجاست که نیاز به حضور مدیر دلسوز و از خودگذشته بیشتر خود را نشان میدهد.