تیم ملی امید فوتبال کشورمان به المپیک نرفت. همه از حسرت 44 ساله گفتند. کاش به جای حسرت از درسی میشنیدم که برای چهل و چهارمین سال، باز هم گرفتیم. راستی چرا تیم امید ما به المپیک نرفت؟امکانات و بازی تدارکاتی نداشتیم، تا حدودی قبول، اما هیچکس نگفت که آنچه ما نداشتیم و آزارمان داد، تعامل بود. آقای محمد خاکپور، بر خلاف گروهی از همکارانشان، فروتنانه عمده مسئولیت را پذیرفتند. اما با همان فروتنی و بدون آنکه بخواهم باری بیفزایم، باید عرض کنم که این پذیرش مسئولیت، برای ما که پای گیرندهها نشسته بودیم و گزارشگری را دنبال میکردیم که نور امید در دلمان زنده میکرد، حاصلی ندارد.
دلم میخواهد در فضایی آرام از آقای خاکپور بپرسم که چرا نیمی از این فروتنی را صرف پا پیش گذاشتن و تعامل با مربی تیم ملی که شاید به بزرگواری و دلسوزی شما نباشد، نکردید؟ چرا زمانی که در قطر بود به ملاقات و همفکری با او اصرار نکردید؟ چرا اینکه نتوانستید دانش خود را به بازیکنان منتقل کنید با نیمی از همین فروتنی با او در میان نگذاشتید؟ چرا جای خالی او را بر سر سفره غذا و زمین تمرین قبل از بازی تحمل کردید؟
بعید میدانم بازیکن (سابق) بزرگی چون خاکپور عزیز، باور نداشته باشد که کیروش میتوانست به تیم کمک کند یا نداند که حضور او میتوانست شوق ایجاد کند و این فروتنی در آن زمان، جایگاه او را چند صد پله بالاتر از جایی که امروز هست، میبرد. بعید است نداند. اما چرا خاکپور چنین نکرد؟ به گمان بنده اگر این مربی انسان و بزرگوار، اندکی بیشتر به مهارت تعاملی خویش تکیه میکرد تا به تاکتیکهای آرایش تیم، امروز هم او خوشنودتر بود و هم ما.
اما این صفحه مدیریت را با فوتبال چه کار است؟ باورم این است که سازمانهای شما مدیران هم تیمهای امیدی دارند و خاکپورها و کیروشهایی. راستی میان مربیان تیمهای ملی و امید در سازمان شما، تعاملی سازنده برقرار هست؟ استعدادهای شما فرصت دارند که خود را به مربیان تیمهای ملیتان نشان دهند؟ با آنها بر سر یک میز غذا بخورند و از داستانهای آنها تجربه بیاموزند؟
مبادا که مجاری بازخورد و تعامل موثر در سازمانهای شما هم مسدود شده باشد و شما هم روزی مجبور شوید مانند خاکپور عزیز، از فروتنی خود خرج کنید و مسئولیت ناکامی سازمان را در رسیدن به المپیک کسبوکارتان بپذیرید؟ شکاف نسلی، مهارتهای توسعه نیافته رفتاری، چالشهای جدی محیط کسبوکار، قوانین دست و پاگیر، مشکلات مالی و نیروی انسانی، همه و همه از همان جنس هستند.
اگر استعدادهایی که با مشقت مییابید، خوب نقش آفرینی نمیکنند، اگر سازمانتان چابک نیست و نمیتواند با چالشهای کسبوکار مواجه شود، شما هستید که باید کاری بکنید. فوتبال 90 دقیقه است و زود تمام میشود. مدیران این شانس را دارند که بازی آنها طولانیتر است، اما شاید تاوان چنین خطاهایی در سازمانها بسیار بزرگتر باشد. پا پیش بگذارید و تعامل را میان بازیکنان و مربیان تیمهای امید و بزرگسال در سازمانتان برقرار کنید. این است نقش یک رهبر سازمانی.
ارتباط با نویسنده: hrblog.uveco.ir