انگشت اشاره برخی از خوشفکرترین کارشناسان و اندیشمندان حوزه های جامعه شناسی، اقتصاد مدیریت، برنامه ریزی و سیاست در ریشه یابی مسائل کلان کشوری به سویی است که هیبتی عظیم، پیچیده و خوفناک دارد. این پدیده و موجود عظیم و ترسناک همان است که از آن به عنوان «ساختار تمرکز گرای مدیریت و کشورداری در ایران» نام برده می شود.
به اعتقاد آنان عدم توفیق در اجرای طرح های بلندمدت سرنوشت سازی چون طرح دیرینه و مظلوم «آمایش سرزمین» که تاریخچه پرفراز و نشیبی دارد، ظهور و بقای پدیده ای است با همان عنوان که در روح و روان و روش و منش مدیریت و ساختار و مناسبات حکمرانی و حکومتی در ایران ریشه دوانده و سفت و سخت شده است.
با قبول نظریات فوق، (که در شماره پنجشنبه و امروز) این مطلب آمده است به راحتی می توان پذیرفت یکی از بزرگ ترین عوامل شکست و توقف تمامی برنامه ها، سیاست گذاری ها و قوانین و مصوبات گوناگون در طول 40 سال گذشته در راه اندازی برنامه های «آمایش سرزمین» و پروژه های بلندمدت مشابه، عوامل فوق بوده است. مصداق این معضل ریشه دار، دقیقا همانی است که در شکافته شدن مجدد سازمان غول پیکر مدیریت و برنامه ریزی کشور اتفاق افتاد و بار دیگر سازمان های برنامه و بودجه و امور اداری و استخدامی کشور پا به عرصه وجود گذاشتند. برای نجات واقعی ایران و ایرانیان از وضعیت بحرانی فعلی که در حال تعمیق و گسترش است، تصمیم بزرگ برای اصلاح ساختار لازم است. سیستم تمرکزگرای فعلی، انرژی و پتانسیل پنهان و نیرومند ذخیره شده در صفوف اقشار ملت را پاسخ شایسته نمی دهد و چشم اندازی امیدبخش و شادی آفرین را برای آنان نمی گشاید.
مقوله توسعه پایدار که ملت ایران اکنون سخت به آن محتاج است، با مشارکت تقسیم کار، اعتماد، مشاورت، تفویض اختیار، عدم تمرکز مدیریتی و اداری و... بیشتر و بهتر سازگارتر است. نجات کشور از بلاتکلیفی سرزمینی، بحران آب، بحران اشتغال، بحران رکود، بحران بی ثباتی در اجزای حکومتی و مدیریتی و برنامه ریزی، تغییر نگرش در روش های حکمرانی و مدیریت و سازماندهی کشوری و استانی و نظام تصمیم گیری و خلاقیت و رقابت را می طلبد.
قبلا درباره عنصری به نام تفویض اختیار در نظام مدیریت ایران سخن گفته ایم که در قاموس ساختار معیوب دولتی اکنون نمی گنجد. این ساختار معیوب و ناتوان به اجزای خود اعتماد ندارد و اساسا قادر نیست یا نمی خواهد اعضا و اجزای خود را در فرآیند تصمیمات کلان مشارکت دهد. حال عنصری به نام بخش خصوصی و شرکت هایش که اساسا دارای جایگاهی بسیار مظلوم و متزلزل در ساختار اقتصادی و مدیریتی کشور است، جای خود دارد.
با تمرکز شدید دولتی در کشور نمی توان کاری از پیش برد و معلوم نیست این مقاومت بیهوده در برابر ضرورت و خواست عمومی، تا کجا و تا کی ادامه می یابد؟!
بخشی از وظایف متمرکز شده در پایتخت باید به نواحی دیگری منتقل شوند، زیرا ادامه این شرایط به بیکاری و ایجاد و گسترش آسیب های اجتماعی فزاینده ای می انجامد. گزارش جامعه شناسان کشور نیز همین را نشان می دهد. روح آمایش سرزمین عبارت است از استفاده از حداکثر توان طبیعی، جمعیتی و امکانات یک سرزمین. به عبارت دیگر آمایش سرزمین، امکان نوعی بازآرایی و آرایش مجدد یک کشور را در اوضاع طبیعی و مصنوع به تصویر می کشد. سخن ناگفته باز هم داریم.
روزنامه نگار